شرب

/Sorb/

برابر پارسی: نوشیدن، آشامیدن

معنی انگلیسی:
act of drinking

لغت نامه دهخدا

شرب. [ ش َ ] ( اِ ) کتانی است بسیار لطیف مصریان را و زردوزش به میان بندند. ( دیوان البسه نظام قاری ص 201 ). کتان نازک تنک وباریک که بر سر بندند و پیراهن کنند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). جامه ای از کتان رقیق که بیشتر در مصر بافند. ( یادداشت مؤلف ). جنسی باشد از کتان نازک و رقیق که بیشتر در مصر بافند و اکابر و بزرگان آنجا بر سر بندند و آن بسیار لطیف و گرانمایه است. ( برهان ). کتان تنک و باریک. ( غیاث اللغات ). جهانگیری گوید: آن رابیشتر در مصر بافند، پس لفظ عربی مصری است. ( فرهنگ نظام ). قسمی از کتان مصری اعلا و نفیس. ( ناظم الاطباء ). نوعی از ریشه های بافته گلابتون یا ابریشم که در شیراز آن را «شرابه » نامند یا نوع آن را «شرابه » نامندبه تخفیف و تشدید هر دو. ( یادداشت مؤلف ) : یزدادی آورده است...: و شرب گرانقیمت و کافوری که ورای آن نباشد به نیکوئی و خوبی. ( تاریخ طبرستان ).
سربرهنه که تا نهد بر سر
شرب در بسته ملوّن خویش.
سوزنی.
بر در هر دکان طرائف بغداد و خزهای کوفه و دیبای روم و شرب مصر و جواهر بحرین و آبنوس عمان و عاج هندوستان و تحفه های چین و چوبینه های طبرستان و پشمینه و گلیمهای آذربادگان و گیلان و فرشهای ارمن از زیلو و قالی و هرچه بدان ماند از ظرف و اوانی و فرش و اثاث و امتعه و عقاقیر و اخلاط و توابل. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 53 ). علی رأسه عمامة شرب رقیق سحابی اللون. ( رحله ابن جبیر ).
نخوت شرب به والا که ز پر مگس است
چیست در باغ چو طاووس مگس هست بکار.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 13 ).
کشان بپای بت دلرباست دامن شرب
بدان طریق که طاووس میکشد شهپر.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 16 ).
چو دال شرب سفیدست و نرمدست بنفش
بیا بنفشه و نرگس به گلستان بنگر.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 16 ).
- شرب زرفشان ؛ نوعی شرب و ظاهراً زر تار تنک :
گرچه چون زنبور خصمت راست شرب زرفشان
همچو کرم پیله بر خود جامه اش گردد کفن.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 31 ).
ز نیش با عسلی خرقه زد بسی سوزن
که دوخت بر تن خود شرب زرفشان زنبور.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 32 ).
تویی که دست تو چون شرب زرفشان آمد
دلت چو صوف پر از موج بروی آب بحور.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 33 ).
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نوعی ازپارچه کتانی نازک ولطیف که درقدیم از آن، دستاریاپیراهن میدوختند، آشامیدن، نوشیدن
( مصدر ) ۱ - آشامیدن نوشیدن . ۲ - حلاوت طاعت و لذت کرامت و راحت انس .
نوعی از گیاه

فرهنگ معین

(شُ ) [ ع . ] (مص م . ) آشامیدن .
(شَ ) (اِ. ) پارچه ای از کتان بسیار نازک و گرانبها که در قدیم از آن پیراهن و دستار می کردند و کشور مصر به ساختن آن مشهور بود.

فرهنگ عمید

نوعی پارچۀ کتانی نازک و لطیف که از آن دستار یا پیراهن می دوختند: دامن کشان همی شد در شرب زرکشیده / صد ماه رو ز رشکش جَیب قصب دریده (حافظ: ۸۴۶ ).
۱. نوشیدن آشامیدن.
۲. [مجاز] نوشیدن شراب یا سایر مسکرات.
* شرب مدام: [قدیمی] شراب خوردن دایم.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی شُرْبَ: نوشیدن
معنی شِرْبٍ: سهمی از نوشیدن آب (عبارت "کُلُّ شِرْبٍ مُّحْتَضَرٌ "یعنی : هریک در زمان نوبت خود بر سر آب حاضر شوند)
معنی شَرِبَ: نوشید
معنی مُّحْتَضَرٌ: آن کس یا چیزی که نزدش حاضر شده اند (عبارت "کُلُّ شِرْبٍ مُّحْتَضَرٌ "یعنی : هریک در زمان نوبت خود بر سر آب حاضر شوند)
ریشه کلمه:
شرب (۳۹ بار)

«شِرْب» از مادّه «شُرْب» به معنای سهم و نوبت آب است.
(بر وزن قفل) نوشیدن. راغب گوید: آن نوشیدن هر مایع است آب باشد یا غیر آن. . می‏نوشند مثل نوشیدن شتر عطشان. شرب (بر وزن علم) حصّه آب . . آگاهشان کن که آب میان مردم و ناقة مقسوم است هر حصّه حاضر شده است یعنی صاحبش از مردم یا ناقه در آن حاضر می‏شود. شراب: نوشیدنی. . . مشرب: مصدر میمی، اسم زمان و مکان آید . آن در آیه اسم مکان و جمع آن مشارب است . و آن در آیه جمع مصدر (مشرب) به معنی مفعول است یعنی: برای آنها در چهار پایان منافع و نوشیدنیها است. * . نوشانده شدند گوساله را در قلوبشان به علت کفر ورزیدن یعنی به گوساله پرستی دل بستند و به آن عشق ورزیدند.

مترادف ها

potation (اسم)
جرعه، نوش، افراط در شرب، شرب

پیشنهاد کاربران

ریشه این واژه مانند چسب و چسپ از شبرَ و شربَ ( - ه ) در پارسی پهلوی ایجاد شده
شرب
شر صدای آب پس صوت یا همان صدای آب سریعتر از آب که ماده
شَرِب : سیراب شدن
شُرب : نوشیدن
شَرِب : کشیدن
شُربیدن.

بپرس