شرطیت

لغت نامه دهخدا

شرطیت. [ ش َ طی ی َ ] ( ع مص جعلی ) عهدو شرط و پیمان و اتفاق و قرارداد. ( ناظم الاطباء ).

شرطیة. [ ش َ طی ی َ ] ( ع ص نسبی ) یا شرطیة. تأنیث شرطی. فرگروی. ( ناظم الاطباء ).
- جمله شرطیه . ( اصطلاح نحو ). رجوع به شرط شود.
- شرطیه متصله ؛ فرگروی پیوسته. ( از ناظم الاطباء ).
- شرطیه منفصله ؛ فرگروی واگشته. ( ناظم الاطباء ).
- قضیه شرطیه .( اصطلاح منطق ). رجوع به قضیه و شرط شود.
- قضیه شرطیه متصله . رجوع به قضیه متصله شود.
- قضیه شرطیه منفصله . رجوع به قضیه و شرط شود.

فرهنگ فارسی

عهد و شرط و پیمان و اتفاق و قرار داد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ـــ شرطیت مانند جزئیت از احکام وضعی می باشد. ـــ شرطیت، اعتبار شرط بودنِ چیزی برای مامورٌ به است.
ـــ شرطیت همچون جزئیت حکمی وضعی است؛ بلکه برخی، احکام وضعی را منحصر در سه چیز دانسته اند که یکی از آنها شرطیت است. ـــ شرطیت، از احکام وضعی و به معنای اعتبار شرط بودن چیزی برای ماموربه است، و شرط هم به چیزی گفته می شود که از ماهیت ماموربه خارج بوده و از نبود آن، نبود مشروط لازم می آید، ولی از وجود آن وجود مشروط لازم نمی آید، مانند: طهارت ، که شرط نماز است.
منبع
فرهنگ نامه اصول فقه، تدوین توسط مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، ص۵۱۹، برگرفته از مقاله «شرطیت».
...

[ویکی فقه] شرطیت (اصول).
...

پیشنهاد کاربران

بپرس