شعائر

/Sa~A~er/

لغت نامه دهخدا

شعائر. [ ش َ ءِ ]( ع اِ ) شعایر. ج ِ شعارة. نشانها در حج و طاعتی که در آنجا کنند. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شعارة شود.
- شعائر حج ؛ معالم ( نشانه های ) آن که خدای به سوی آن خوانده است ( مسلمانان را ) و به قیام بدان فرمان داده است. ( ازمنتهی الارب ). شعایر حج ، نشانهای حج و طاعتها که آنجا کنند. ( یادداشت مؤلف ).
|| ج ِ شعیرة. ( ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61 ) ( اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). عبادات و قربانیها. واحدش شعیرة. ( غیاث اللغات ). ج ِ شعیرة، علامات و از آن است : شعائراﷲ. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شعیرة شود.
- شعائر اﷲ ؛ نشانیهای خدا. مناسک خدا : ان الصفا و المروة من شعائر اﷲ فمن حج البیت او اعتمر فلاجناح علیه ان یطوف بهما و من تطوع خیراً فان اﷲ شاکر علیم. ( قرآن 158/2 ). ترجمه : کوه صفا و کوه مروه از نشانیهای خداست. هرکه حج خانه کند یا عمره بجای آرد بزهی نیست بر او که طواف کند به ایشان و هر که کند کاری نیکو خدای او سیاس داناست. ( از تفسیر ابوالفتوح رازی ج 1 ص 369 ). یا ایها الذین آمنوا لاتحلوا شعائر اﷲ و لا الشهر الحرام و لا الهدی و لاالقلائد و لاآمین البیت الحرام یبتغون فضلاً من ربهم و رضواناً. ( قرآن 5 / 2 ). ترجمه : ای آن کسانی که ایمان آوردید حلال مشمارید مناسک خدا را و نه ماه حرام و نه قربانی را و نه گردن بند و نه قصدکنندگان خانه محترم که می جویند فضلی را از پروردگارشان و خشنودی را. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 صص 355-356 ). و البدن جعلناها لکم من شعائر اﷲ لکم فیها خیراً فاذکروا اسم اﷲ علیها صواف فاذا وجبت جنوبها فکلوا منها و اطعموا القانع و المعتر کذلک سخرناها لکم لعلکم تشکرون. ( قرآن 36/22 ). ترجمه : و شتر قربانی قرار کردیم آن را برای شما از شعائر خدا برای شما در آن خوبی است پس یادکنید اسم خدا را بر آن صف زدگان پس چون به زمین نهادپهلوهایش را پس بخورید از آن و بخورانید قانع و معتر را این چنین رام کردیم آن را برای شما شاید شما شکر گزارید. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 7 ص 127 ). ذلک و من یعظم شعائر اﷲ فانها من تقوی القلوب. ( قرآن 32/22 ).ترجمه : این است و هر که بزرگ شمارد علامات خدا را پس بتحقیق آن از پرهیزکاری دلهاست. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 7 ص 128 ).
|| ج ِ شعیره ، به معنی جو.
- شعائرالذهب ؛ نوعی از پیرایه گلو که به شکل جو سازند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

جمع : شعاره شعیره ۱ - علامتها نشانه ها . ۲ - هر یک از مناسک حج . ۳ - آداب و رسوم مذهبی یا ملی . یا شعایر اسلام . هر آن چیز که اسلام بدان استوار است .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شعائر به معنی نشانه ‏ها می باشد و به هر چیزی که شعار و نشانه باشد اطلاق می شود.
عنوان «شعائر» با اضافه به «اللَّه» در آیات متعدد قرآن کریم آمده است. در اینکه مراد از «شعائر اللَّه» چیست، دیدگاههای مفسران مختلف است. همه احکام و دستورهای خدا ی متعال؛ عبادتهایی که آشکارا و به صورت جمعی برگزار می‏ شود، مانند حج؛ سرفصلهای آیین الهی و برنامه‏ های کلی و آنچه در نخستین برخورد با این آیین جلب توجه می‏ کند و خصوص مناسک حج از جمله این دیدگاهها است.
کاربرد شعائر در کلمات فقها
کاربرد «شعائر اللَّه» در کلمات فقها و استدلال و استناد به آن در موضوعات مختلف، مبنی بر معنای عام آن؛ یعنی معنای نخست است؛ چنان که گروهی از مفسر ان آن را برگزیده‏ اند.
در کلمات فقها «شعائر» با اضافه به اسلام و ایمان (شیعه) نیز به کار رفته است که مراد از آن یا اعمال و مناسک مختص به اسلام، از قبیل نماز، روزه، خمس، زکات و حج می‏ باشد و یا امور مختص به مذهب، مانند شهادت به ولایت در اذان و اقامه و بلند گفتن «بسم اللَّه» در نماز.
در قرآن کریم صفا و مروه و نیز
شتری که در حج جهت قربانی آورده می ‏شود از «شعائر اللَّه» شمرده شده است. از عنوان یاد شده در برخی کتب نگاشته شده در قواعد فقهی تحت عنوان «شعائر» یا «حرمت اهانت به محترمات» و نیز به مناسبت در ابواب مختلف فقه، همچون طهارت و جهاد سخن گفته ‏اند.
حکم تعظیم شعائر
تعظیم و بزرگداشت شعائر الهی امری مطلوب و دارای رجحان و به تعبیر قرآن کریم از صفات دلهای با تقوا است و چنانچه ترک آن در مراتبی که موجب اهانت شود واجب خواهد بود


[ویکی الکتاب] معنی شَعَائِرَ: علامتها (منظور از شعائر الهی یا دینی آنچه از دین است که مشخصه و علامت دینداری است .جمع شعیره به معنای علامت است و مشعر را هم به همین جهت مشعر گفتهاند ، و نیز وقتی میگویند :فلانی أشعر الهدی ، فلانی هدی ( قربانی ) را اشعار کرد به معنای این است که آن...
ریشه کلمه:
شعر (۳۸ بار)

«شعائر» از مادّه «شَعْر» جمع «شعیره» به معنای علامت و نشانه است; و «شعائر اللّه» علامت هایی است که انسان را به یاد خدا می اندازد و خاطره ای از خاطرات مقدس را در نظرها تجدید می کند. بنابراین «شعائر اللّه» در سوره «حجّ» به معنای «نشانه های پروردگار» است که شامل سر فصل های آئین الهی، برنامه های کلی و آنچه در نخستین بر خورد با این آئین چشمگیر است ـ و از جمله مناسک حج ـ می باشد که انسان را به یاد خدا می اندازد.
(به کسر - ش) دانستن. زیرکی «شعر شعراً: علم به - شعر لکذا: فطن له» و در نزد اهل عربیّت کلامی اسن که وزن و قافیه داشته باشد (اقرب الموارد). طبرسی ذیل آیه 154 بقره فرموده: شعور اول علم است از راه مشاعر و حواس... و به قولی شعور ادراک دقیق است و مأخوذ از شعر به معنی موی که دقیق و نازک است و از آن است شاعر که به اقامه وزن و نظم متفظن است طوری که دیگران نیستند. راغب گوید: شاعر به علت فطنت و دقّت معرفت شاعر نامیده شده. شعر در اصل علم‏دقیق است... و در تعارف نام کلام موزون و قافیه دار شده، شاعرآن است که صنعت شعر داند. خلاصه آنکه: شعر در اصل به معنی دانستن و توجّه خاص است و در اصطلاح به کلام موزون و قافیه دار اطلاق می‏شود که در آن دقت و ذوق مخصوص به کار رفته است. باید اضافه کرد که شعر بیشتر توأم با تخیّلات است که در خارج مصداق حقیقی ندارند و شاعر به قدرت خیال خویش آنها را در قالب الفاظ ریخته است علی هذا باید پرداز بگوئیم، کفار مکّه که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را شاعر می‏گفتند منظورشان آن بود که این شخص خیال پرداز است و کلماتش واقعیّت خیال پرداز است و کلماتش واقعیّت ندارد. چنانکه خواهد آمد. ، . شعر در اینگونه آیات به معنی دانستن و درک است. . اشعار به معنی اعلام است یعنی ناشناسی کند و کسی را به وضع شما با خبر ننماید. شعائر: جمع شعیره است به معنی علامت و نشانه . در مجمع فرموده: شعائر اللّه محلهای معلوم و نشانداری است که خدا آنها را محل عبادت قرار داده و هر محل معین برای عبادت مشعر آن عبادت است. علی هذا صفا و مروه دو محل و دو معبد اند که خدا را یاد می‏آورند و مکان عبادت اند. در آیه . شتران قربانی شعائر اللّه‏اند که به واسطه ذبح آنها به خدا عبادت می‏شوند و خدا را یاد می‏آورند. . بنابر تفسیر اهل بیت علیهم السلام مراد از شعائر شتران قربانی اند که کوهان آنها را از طرف راست می‏شکافند و با خود از میقات سوق می‏دهند و این عمل را اشعار و سیاق گویند. آیه دوم «لَکُمْ فیها مَنافِعُ...» مؤید این تفسیر است بعضی آن را مطلق محلهای طاعت گفته‏اند. درباره تعیین منافع که پیش از نحر از آنها می‏توان برد در المیزان از کافی و در صافی از کافی و فقیه از حضرت صادق علیه السلام نقل شده: اگر حاجت باشد می‏تواند به آن سوار شوذ بی‏آن که رنجش دهد و اگر شیری داشته باشد می‏دوشد بی‏آن که آن را تمام کند. مشعر: بیابان معروفی است ما بین منی و عرفات آن را مشعر گفته‏اند که محل معین و معلومی است برای قسمتی از اعمال حج که مبیت، نماز، دعا و غیره باشد . شعر و شعراء ابتدا باید دانست به حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم شاعر می‏گفتند مرادشان از آن خیال‏پردازی بود یعنی آنچه می‏گوید واقعیّت ندارد ذهن و ذوق و خیال او این سخنان را می‏پروراند همان طور که شعرا به نیروی خیال کاله را کوه و کوه را کاه می‏بینند. . ما به او شعر نیاموخته‏ایم و شعر به او سزاوار نیست بلکه کلام او نذکر و قرآن مبین است، شعر آنگاه که در خورشان انبیاء نباشد قهراً موقعیّت خویش را از دست می‏دهد. . یعنی گمراهان از شعراء پیروی می‏کنند، نمی‏دانی که شاعران در هر ودایی گام بر میدارند (و در توسن خیال نشسته و به هر سو می‏تازند) و می‏گویند آنچه را که نمی‏کنند، مگر شاعرانی که ایمان آورده و کار نیکو کرده و خدا را بسیار یاد نموده‏اند. این آیات با آن که شعر و شاعران و پیروان آنها را کوبیده ولی در آیه اخیر شاعران مؤمن را از این گروه استثناء کرده و در نتیجه شعر آنها و خودشان ممدوح اند. در المیزان از درّ المنثور نقل شده: ابو سعید: روزی با رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم می‏رفتیم بر شاعری گذشتیم که شعر می‏گفت حضرت فرمود: «لان یمتلی جوف اهد کم قیحاً خیر من‏آن یمتلی شعراً» بهد گوید: این روایت از طریق شیعه از امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل شده است. نا گفته نماند در قرآن به شعر جاهلیّت و شعر غیر مسؤل حمله، شعری که در خدمت هوسهای شخصی است و به خاطر شعر سروده می‏شود و قابل پیاده شدن در عمل نیست، مثل تابلوهای خیالی که نفعی به حال جامعه ندارند و فقط اشخاص میلیونر آنها را به قیمت گزاف می‏خرند، آری اینگونه اشعار غیر مسؤل و مضرّ و محصول خیالبافی موردحمله قرآن است و قرآن نسل آنها را قطع کرد ولی بعدها خلفا آن را زنده کردند و به شاعران مطرب کیسه‏های زر دادند. و گرنه شعر مفید و مبیّن حقیقت مورد نظر قرآن و اولیاء دین است چنانکه از استثناء در آیه‏اخیر روشن گردید. اصولاً سخنی که از روی وهم و خیال باشد خواه به صورت نظم باشد یا نثر در اسلام نذموم است ولی بیان حقائق در هر قالب که باشد ممدوح و مورد نظر است. در مجمع از کعب بن مالک نقل شده که گفت یا رسول اللّه درباره شعر چه میفرمائید؟ فرمود: مؤمن با شمشیر و زبان خویش جهاد می‏کند به خدائیکه جانم در دست اوست گویا (با شعر گفتن) آنها را تیر باران می‏کند. و آن حضرت به حسّان بن ثابت فرمود: آنها را هجو کن القدس با تو است. نگارنده را هجو کن روح القدس با تو است. نگارنده گوید: علامه امینی در جلد دوم الغدیر ص 1 تا 24 در خصوص شعر ممدوح و شعراء حق مطلب را ادا کرده است طالبان تحقیق به آنجا رجوع کنند. آیا رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم شعر گفته است؟ از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل شده که گویا در جنگ حنین فرموده: انا النبی لا کذب انا ابن عبدالمطلب در جواب اینکه نقل با «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعرْ...» چگونه می‏سازد در مجمع فرموده: گروهی گفته‏اند آن شعر نیست گروهی دیگر گویند این شعر گفتن نداشته است. در المیزان فرموده: این بیت از آن حضرت منقول است و درباره آن زیاد بحث کرده‏اند ولی طرح روایت آسانتر است ازآن که بگوئیم شعر است یا شعر از روی قصد نیست.

پیشنهاد کاربران

با احترام به دوستی که نظر داده بودند، اما اگر اشتباه نکنم، مشعر با شعیره ( و شعائر ) متفاوت است. مشعر یعنی آگاهی بخش، و جمع آن مشاعر است. اما شعائر جمع شعیره ( به معنی علامت یا نشان ) است.
یادواره
کلمه ( شعائر ) جمع شعیره است که به معنای علامت است و مشعر را هم به همین جهت مشعر گفته اند.
شعائر = چهارچوب ها و حد و حدود

بپرس