شناسنامه

/SenAsnAme/

مترادف شناسنامه: سجل، کارت شناسایی، ورقه هویت

معنی انگلیسی:
identity certificate, identity card, identity card(or certificate)

لغت نامه دهخدا

شناسنامه. [ ش ِ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) ورقه یا کتابچه رسمی که در آن نام صاحب ورقه و نام پدر و مادر و دیگر خصوصیات وی ثبت می شود. و این ورقه را اداره آمار و ثبت احوال به هر شخصی میدهد و از روی آن دارنده دفترچه را می شناسند. ورقه ٔهویت. ( یادداشت مؤلف ). ورقه ای که از طرف اداره آمار و ثبت احوال صادر شود و هویت ( نام ، نام خانوادگی ،نام پدر، نام مادر، محل تولد، روز و ماه و سال تولد، زن و فرزندان ) هر شخصی در آن درج گردد. ورقه هویت. || نام خانوادگی. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

۱ - ورقه ای که از طرف اداره آمار و ثبت احوال صادر شود و هویت ( نام نام خانوادگی نام پدر نام مادر محل تولد روز ماه و سال تولد زن و فرزندان ) هر شخص در آن درج گردد ورقه هویت . ۲ - نام خانوادگی .

فرهنگ معین

(ش مِ ) (اِمر. ) دفترچه ای صادره از طرف ادارة ثبت احوال که در آن مشخصات شخص از قبیل : نام ، نام خانوادگی ، نام پدر و مادر، تاریخ و محل تولد نوشته می شود.

فرهنگ عمید

دفترچه یا ورقه ای شامل نام، نام خانوادگی، نام پدر و مادر، تاریخ تولد، و مشخصات دیگر فرد که ادارۀ ثبت احوال آن را صادر می کند، ورقۀ هویت.

دانشنامه آزاد فارسی

جدول کلمات

سجل

مترادف ها

birth certificate (اسم)
گواهی تولد، شناسنامه، زایچه

پیشنهاد کاربران

شناسنامه به زبان سنگسری
سجلد sejeled
identity certificate
در متون حقوقی
Infinitive
( دستور زبان: ) مصدر
( صفت: ) بی شمار.
منسوب به مصدر یا دربردارنده آن
Infinitively
به طور نامحدود
شما تاج سَر ما هستید، گرامی.
واژگانِ پیشنهادیتان نیز بسیار درخور و زیبا هستند.
پاینده باشید.
درود بر شما و همه اندیشه ورزان
سپاسمندم به پاس روشنگری که برای واژه "بنواخته" نمودید، با این پرتو افکنی، می توان این پیشنهاد را [بُنِ واژه شده] چمید و آن را برابر با مصدر دانست و شایسته ی جایگزینی با آن،
...
[مشاهده متن کامل]

و نیز می توان از کارواژه "واختن" هم به چم [واژه ساختن] بهره برد:
بواژ یا بواز = واژه بساز / واژی یا وازی = واژه سازی / بن بواژ یا بن بواز = مصدر بساز
کار واختن = فعل ساختن / کار بواژ یا کار بواز = کارواژه بساز / کار واژی=کارواژه سازی یا فعل سازی
تا آنجا که در این حالت می توان "کارواخته" [=کارِ واژه ای شده] را برابر با کارواژه و فعل دانست.
جوینده و آموزنده ای مانند بنده اگر هم چیزی بگوید در حال درس پس دادن است نه بیشتر، این من بودم که از شما آموختم.
سپاس از مهرِ تان

درودِ دوباره به دوست گرامی "مهدی کشاورز" :
با آگاهی می گویم که"واختَن، واک، واژه" از نگرِ ریشه شناختی هیچ پیوندی با " باختن" ندارند. آنها را شاید روزی در زیرواژه هایشان بنویسم. درباره یِ واژه یِ " بنواختن" نیز باید گفت:
...
[مشاهده متن کامل]

"نامهایی" که در زبانِ پارسی پشتِ کارواژه می ایستند ( در اینجا " بُن" ) ، نقشِ پیشوندهایِ جداپذیر را در زبانِ پارسی دارند بمانندِ " پِی، باز، وا و. . . " که به باورِ من مردم دلبستگیِ بیشتری به " پیشوندهایِ جدایی پذیر" نشان می دهند تا "پیشوندهایِ جدایی ناپذیر"؛هرچند نداشتنِ اندریافتِ درستی از پیشوندها هم خود بهانه ( گُهانه ) یِ دیگری است که واکاویِ آنهادر برخی واژگان برایِ من نیز دشوار است.
ویژگی هایِ دستورزبانیِ پارسی این توانایی را به ما می دهند که از "نامها"نیز بعنوانِ پیشوندِ کارواژه بهره ببریم؛ برای نمونه در "دست بردن، تراز کردن" ما به آسانی می گوییم " من به چیزی دست می برم". از اینرو، در پیوند با " بُنواختن" می توان گفت" بُن می وازم/بُن بِوازید"*.
رویهمرفته سخن شما درباره یِ " کارواژگان" به شیوه ای که فرمودید، درست است ولی به گمانِ من نباید توانایی هایِ زبانِ پارسی را به اندریافتِ مردمی فروبکاهیم.
به گمانِ من نهادهایِ آموزش - پرورش و صدا - سیما سازمانهایِ میهن پرستی نیستند و بیشتر برنامه هایشان را در راستایِ دهن کجی به میهن گرایان می دانم.
برایِ آنچه که در این گفتگو به من آموختید و از اینکه زمانِ با ارزشتان را به من اختصاص دادید، بسیار سپاسگزارم.
با آرزوی بهترین ها برای شما و کامیابی در راهتان.

درود بر مرد بزرگوار جناب فرتاش
مرا شرمسار از سخنتان کردید.
به گمانم "واختن" واگویشِ پهلویِ کارواژه ی "باختن" باشد که به جز چم شکست خوردن، چمار بازی کردن و ورزیدن هم در درون دارد،
"بنواخته" را می توان همتراز با [بُنوَرز شده] دانست یعنی [در کارِ بن یا درگیرِ بن]
...
[مشاهده متن کامل]

از این دید این واژه درست است ولی اگر کسی نگوید که واخته در اینجا با باخته در واژه های جانباخته یا مالباخته، دارای کاربرد یا چمار یکسان است پس بنواخته می شود بن از دست داده!
درباره کارواژه پذیر بودنِ واژه پیشنهادی بجای مصدر، من بعید می دانم که کسی هر واژه ای حتا اگر توانایی کارواژه ای هم داشته باشد آن را بدانگونه بکار برد، بنواخته را در نظر بگیرید، برای نمونه آموزگاری به دانش آموزش بجای اینکه بگوید [از کارواژه ی "می روند" بنواخته ( مصدر ) بساز]، بگوید [کارواژه ی " می روند" را بِبُنواز ] از همین رو می اندیشم که برای این ویژگی نباید چندان انرژی گذاشت.
همه چیز برمی گردد به خواست کارسازان فرهنگی کشور، که پیشرفت و پرمایگی زبان را در دستور کار خود داشته باشند که ابزار نیرومند آن آموزش پایه و عالی و رسانه ها به ویژه صدا وسیما هستند.
آرزوی کامیابی و سربلندی برای شما دارم.

درود بر کاربر کشاورزِ گرامی
برابرنهادهایِ پیشنهادشده یِ شما در این تارنما بسیار شایسته و ستودنی هستند؛از همین رو از شما چنین درخواستی کردم. در پیامِ بالا دیدگاهِ شما بسیار موشکافانه بود و دردِ من نیز همین است.
...
[مشاهده متن کامل]

از یک سو مردمِ ما گمان می کنند که " واژه ها باید به زبانِ آنها بیایند نَه اینکه آنها خود به سویِ واژگان بروند" و از سویِ دیگر با توده ای از بیگانه پرستان روبرو هستیم ( که بسیار بیسواد هستند ) .
واژه قرار نیست به دلِ مردم بنشیند، واژه باید از دلِ ساختارِ زبانی ولو سخت بیرون بیاید. اینکه کسی زبانِ مزخرفِ انگلیسی می آموزد، نمی گوید "وای!این واژه ها سخته و به زبانم نمی چرخد. " از همین رو در پیوند با نوواژگان نیز نباید چنین رویکردِ خامی داشته باشند؛ چراکه هر واژه ای گرچه سخت با چند بار بازگویی آسان می شود.
به گمانم نوشتنِ نبیگها یا ترگویشها به زبانِ پارسیِ سره بسیار می تواند رهگشا باشد.
ببخشید که درگیرتان کردم ولی تنها به عنوانِ آخرین پرسشم " آیا به گمانِ شما شایسته است که از کارواژه یِ " بُنواختن ( بُن. واختن ) " به جایِ "مصدر" در فتادِ دوم بهره گرفت؛ برای نمونه " بُنواخته =مصدر"؟
درباره یِ واژه یِ " کُنش" نیز که شما فرمودید، به گمانم اگر این واژه را با یک "پیشوند" همراه سازید، دشواریِ پیامِ پیشینم از میان برداشته خواهد شد ( هرچند که این دیدِ من بود ) .
کشورِ ما به کسانی همچون شما بسیار نیاز دارد وکوشِشتان را در راستایِ بالندگیِ زبانِ پارسی می ستایم.
با سپاسِ فراوان و پوزش خواهیِ دوباره

درود ُ سپاس بر شما
جناب فرتاش! اینکه شما مرا شایسته پرسشتان دانستیدو دیدگاه مرا خواستید از بزرگواری شما بود وگرنه بنده خودم را در این اندازه ها نمی بینم.
درباره ی درخواستتان، من می دانستم که خواسته شما از طرح این پرسش همان فتاد دوم است و روشنگریِ شاید وسواس گونه ای که من درباره واژه مصدر دادم بیشتر از این رو بود که اگر بنا به پیشنهاد واژه باشد پیش زمینه ای داشته باشیم که پیشنهاد دانشیک و موشکافانه داده شود نه دلبخواهی یا یکسونگرانه.
...
[مشاهده متن کامل]

درباره واژه [مصدر واساخته] که درباره فتاد یکم فرمودید چیزی دستگیرم نشد.
شما خودتان بهتر می دانید که واژه گزینی که امروز به یاری گنجینه واژگان نو و کهن و برای جایگزینی واژگان بیگانه انجام می شود کاری ست بسیار نازک بینانه و همچنین واکنش منفی برانگیز که اگر به درستی انجام نشود هرکس از راه رسد لِنگش کند، واژه های بسیار خوبی مانند پیشوند، پسوند و یا هواپیما، دادگستری و. . . که به دست فرهیختگان دورنگر فرهنگستان نخست ساخته وروامند شدند هم ستیزه گرانی سرسخت حتا از میان گروه ادیبان وفرهنگیان داشت چرا؟ چون برای گوشهای سنگینشان ناآشنا بود و تاب شنیدن نوواژه های پارسیی را نداشت که واژه های لنگر انداخته ی از ما بهترانِ تازی را بفراموشاند یا هماورد رهاوردهای تاجِ سرانِ از فرنگ برگشته باشد.
نزدیکبینان گستره ادب و سیاستِ امروز هم فرزندان همان سنگین گوشان دیروزند.
بگذریم. . که سخن دوست خوشتر است.
جنابتان واژه ستاک را چگونه ارزیابی می کنید؟ این واژه در ادب پارسی به روشنی به چم شاخه آمده و چمارهای ناهمگون واژه ای در زبانهای لاتینی حتا اگر با ستاک همریشه هم باشند را نمی توانیم برای پارسی باارزش بدانیم.
اگر بخواهیم به یاری داشته هایمان در پارسی واژه ای ساخته شود که باید این کار با نگرش به چمار آن داشته ها در پارسی انجام پذیرد، برای زبانهای زیرگروه لاتین یا اسپرانتو که واژه نمی سازیم!
من در بالا واژه کنش را به جای مصدر ( چمار همگانی آن ) پیشنهاد دادم که بیشتر، سویه ی کاربردی مصدر را نشان می دهد؛ واژه های دیگری هم می توان پیشنهاد داد که ویژگی بردارندگیِ بن را در مصدر نشان می دهند مانند " بُنداد" ، "بنلاد" ، "بنیاد" هرچند توانایی کارواژه پذیری ندارند به جز کارواژه آمیزه ای.
ما تا سرپرستان و دست اندرکاران نگران و دلسوزی در زمینه فرهنگ و زبان نداشته باشیم کوششهایمان چندان به فرجام نخواهد رسید، تکاپوی کم سویی بیشتر نخواهد بود، از هر راه و بیراهی که بتوان باید موی دماغ آنها شد، اگر نتوانیم آن را خواسته ای همگانی کنیم دستکم باید در نگاه کشورداران اینگونه بنمایانیم، باور کنید من با ارتباط پیامکی، شبکه های چه رادیو چه تلویزیون و. . را کچل کرده ام! و هم در کار و خانواده.
صد سال پیش برای هیچکس مهم نبود که به هواپیما طیاره بگوید یا ایرپلن، ولی اکنون هیچ واژه ای به جز این برای هیچکس پذیرفتنی وحتا تصور پذیر هم نیست، اکنون نیز نگاه باید به آینده باشد.
قطاری که به زور بر ریل درست جای گرفته مسافرانش را حتا اگر نخواهند هم سرانجام به مقصد و آینده ای درست و خشنود کننده خواهد رساند.
پیروز باشید.

درود بر کاربر کشاورز گرامی
سپاسگزارم از اینکه پاسخ پیام مرا دادید.
درباره یِ دو فِتادی که فرمودید، هدف همان گزینه دوم بود. من آشنایی کمی به دستورزبان پارسی دارم ولی گمان می کنم اگر بخواهیم برداشتمان از "مصدر" را به "خاستگاهِ واژه" موکول کنیم، کمی دچار دشواری می شویم؛ گمان می کنم اگر برابرنهادی از آنچه"مصدر" به چمارِ همگانی ( =معنای عام ) است، داشته باشیم، بهتر است و سپس آنهایی را که بنابر فتادِ یکِ ( 1 ) در بالا آمده اند، با دسته بندی یا بکارگیریِ واژگانی همچون "مصدر واساخته" یا چیزهایی از این دست، بازشناسی کنیم. ( اگر خُرده ای می بینید یا دیدگاه شما را درست درنیافتم، مرا آگاه سازید. )
...
[مشاهده متن کامل]

" ستاک" به روشنی با واژه " stem " در زبانهای اروپایی همریشه است ( همچنین set، establisch ) . "stem" نیز هم دارایِ چمارِ "ریشه، بُن" هست و هم " شاخه/ساقه"، ولی باید پی برد که ریشه " اک" در "ستاک" چیست.
من اندریافتِ شما از واژه " مصدر" را می پسندم ولی نکته ای که مرا آزار می دهد، این است که ما بهتر است تا یکجایی و یک اندازه ای از واژگانِ " بُن، کُن/کردن" بهره ببریم. برای نمونه اینکه من در یک گزاره ای همزمان از واژگانِ " بنواژه، بُن کنونی، بُن گذشته" بهره بگیرم، مرا آزار می دهد، شاید من بدبینم ولی با بکارگیریِ واژگانی که به تاریک خانه رفته اند، می توانیم آنها را زنده سازیم.
به گمانم بهتر است واژه پیشنهادی تواناییِ " کارواژه پذیری" داشته باشد؛ بعنوانِ برابرنهادی برایِ واژه یِ " مصدری کردن، مصدرساختن". درباره واژه یِ " کُنش" چنین چیزی امکان پذیر نیست یا اگر باشد، شنونده چمارِ دیگری از این واژه را درمی یابد.
دیدگاه شما درباره "کارواژه" را درست می دانم.
اگر پاسخ یا دیدگاهی در پیوند با گفته هایم دارید، سپاسگزار میشوم که آن را با من در میان بگذارید.

درود به جناب فرتاش
باید بگویم بنده کسی نیستم و این شایستگی را ندارم که درباره چنین جستارهایی، سخنی برای گفتن داشته باشم و این کار را بر دوش ادیبان زبان پارسی می دانم ولی با این همه، تنها دیدگاهم را درینباره می گویم هرچند هیچ داوش و ادعایی برای درست و رسا بودن آن ندارم.
...
[مشاهده متن کامل]

در آغاز بایسته است که روشن گردد ما در زبان پارسی به چه چیزی "مصدر" می گوییم و اینکه این واژه با نگرش به چمار و معنایی که دارد آیا برای آن خواسته و منظوری که در پارسی به کار رفته، واژه ی درخور و درستی است؟
ابتدا دو شناسِش و تعریف زیر را در نگاه آوریم:
1 - واژه مصدر به چم [محل صدور، جای برآمدن و خاستگاه] است.
2 - ما در پارسی به واژه هایی که انجام کاری یا داشتن حالتی را نشان دهد ولی بی زمان و شناسه کناکی ( فاعلی ) باشدمصدر می گوییم که به یکی از پسوندهای [تن، دن و یا یدن] پایان می پذیرد مانند رفتن، خوردن، پوشیدن.
با نگرش به شناسش 1 که مصدر را خواستگاه می چمد، ما نمی توانیم واژه هایی مانند رفتن و. . را مصدر بنامیم، مصدر یعنی بن و ریشه واژه که باید مشتق ناپذیر باشد، پس درواقع می توان "رو" و "رفت" که بن کنونی و گذشته هستند را مصدر یعنی خواستگاه نامید، مصدرِ واژه هایی مانند می روم، رفتی و ( حتا ) رفتن.
در حالیکه واژه رفتن، خود واژه ای زاییده و مشتق شده از "رفت" است و این ویژگی با چمار مصدر سازگار نیست.
پس با این روشنگری می توان "بنواژه" یا خود واژه "بن" را به تنهایی همتراز خوبی به جای مصدر دانست اگر برای نمونه رو یا رفت را بنواژه=مصدر بنامیم نه رفتن را!
درباره واژه "ستاک" ( یا ستاخ ) ، این واژه با چشمپوشی از ریشه یابی آن، همانگونه که در سروده های شاعران کهن به کار رفته به چم شاخه نورسته و تازه است و من نمی دانم چگونه معنای بن و ریشه از این واژه برداشت شده؟! به ویژه که جناب کزازی هم این واژه را با این چمار به کار برده اند که شوند آن برای من روشن نیست،
اگر این واژه را از کارواژه " آختن" به چم [برآوردن، بیرون کشیدن] بدانیم، با افزوده شدن پیشوند "ست" به آن چه چماری می یابد؟ اگر "ستاختن" در همین چارچوب معنایی ( بر کشیدن ) بچمد، می رسیم به همان چماری که واژه ستاک داشت و نوواژه هایی مانند ستازه و ستازش همتراز و همچم با مصدر نخواهد شد بلکه همتراز با واژه مشتق یا اشتقاق خواهد بود.
اگر واژه ستاک برگرفته از تاک ( درخت انگور ) باشد یا از واژه های ساخ، ساق و شاخ به دست آمده باشد هم، همان چمار شاخه را خواهد داشت.
پس می ماند همان بنواژه یا بن که دارای چمار مصدر است. واژه "کارپایه" نیز بدین منظور به کار رفته ولی از دیدگاه من بن یا بنواژه بهتر است.
همانگونه که گفته شد واژه هایی مانند رفتن، کردن، خوردن، پوشیدن و. . . را نمی توان بنواژه ( مصدر ) نامید، پس اینگونه واژگان را که در دستور زبان جایگاه برجسته و پر ارجی دارند را چه باید بنامیم؟
✅ من در اینجا واژه "کُنِش" را پیشنهاد می کنم.
پیشتر واژه کنش در کنار کارواژه، در جایگاه همتراز برای واژه "فعل" پیشنهاد شده بود که همانطور که می دانیم کارواژه کاربرد بیشتر و گسترده تری یافته و جدای از این، واژه کنش خودش اسم مصدر است که شاید چندان واژه ی درخوری به جای فعل نباشد ولی می تواند جایگزین شایسته ای باشد به جای چماری که تاکنون برای مصدر به کار می برده ایم.
بن: رو، رفت.
کنش: رفتن
کارواژه: رفت، می روم
به جای اسم مصدر هم می توان گفت "کنش نام"یا کنشنام و به جای حاصل مصدر، کنش ساخت، البته همه اینها در حد پیشنهاد است.
با سپاس از شما و پاسخی که می دهید.

پیام موقت:
درود بر کاربر گرامی "مهدی کشاورز"
یک پرسش:
1 - شما برای واژه یِ " مصدر ( infinitive ) " چه واژه ای پیشنهاد می دهید؟
دو تا واژه پیشنهاد شده تاکنون: ستاک/بنواژه. آیا دیدگاهِ شما نیز همین است؟
...
[مشاهده متن کامل]

من گمان می کنم واژگانی همچون "ستاک، ستاخ" از کارواژه یِ " ستاختن ( ست. آختن ) " بوده اند؛ همانگونه که "واک، واختن" چنین بوده اند ( این دیدگاه شخصی است ولی به آن باور دارم. )
من درباره یِ واژه یِ " گُستاخ" نیز چنین می پندارم ( "تاخ" در "تاختن" یا " آخ" در " آختن" ( هنوز بررسی نکرده ام ) .
2 - اگر دیدگاه بالا درست باشد، آیا به گمان شما می توانیم برای واژگانی همچون "مصدر"، از " ستاختن" واژگانی همچون " ستازه، ستازِش، ستاخته و. . . " را بکار ببریم؟
3 - از دید شما واژه یِ " ستاک/ستاخ" بیشتر به چمِ " بُن، ریشه" بکار می رود یا " انچه از ریشه یا شاخه درآمده"؟
با سپاس فراوان

شاید بتوان گفت نخستین شناسنامه یا بهتر بگوییم مدرک شناسایی، سنگ نوشته ای بجا مانده از دوران هخامنشیان است که از بایگانیهای پادشاهی ایران به دست آمده، می توان گفت این نخستین شناسنامه مستند و نوشتاری بشریت است که به خط میخی نوشته شده و نیاکان ایرانی ما از خود به جای گذاشته اند.
...
[مشاهده متن کامل]

نخستین شناسنامه نوین در ایران در سوم دیماه 1297 برای دختری به نام "فاطمه ایرانی" نوشته شد ولی پس از آن در زمان رضاشاه، داشتن نام خانوادگی و شناسنامه اجباری گشت.

مدرکی که خصوصیات یک فرد در ان درج شده
کارت شناسایی
سجل، کارت شناسایی، ورقه هویت
سند شناخت
کارت هویت فرد
معنی شناسنامه یعنی خصوصیات یک فرد در آن درج شده

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس