شهر

/Sahr/

مترادف شهر: آبادی، بلد، دیار، شهرستان، کشور، مدینه، ملک، ناحیه، ولایت، برج، ماه

معنی انگلیسی:
city, place, town, month

لغت نامه دهخدا

شهر. [ ش َ] ( اِ ) مدینه و بلد و اجتماع خانه های بسیار و عمارات بیشمار که مردمان در آنها سکنی می کنند در صورتی که بزرگتر از قصبه و قریه و ده باشد. ( ناظم الاطباء ). مدینه. ( غیاث اللغات ). بلد. بَلْدة. کوره. فسطاط. مصر. آبادی که بر خانه های بسیار و خیابانها و میدانها وبازارها مشتمل و دارای سازمانهای اداری و انتظامی باشد. مجموعه شماره بسیار از خانه ها و عمارات و خیابانها و کوچه ها که در ناحیه ای محدود قرار دارند. ( حاشیه برهان چ معین ). در دوره ساسانیان تقسیم ایالات به بخش ها بوده و هر یک از بخشهای کوچک را شهر و کرسی آنرا شهرستان میگفته اند. ( از ایران در زمان ساسانیان ص 160 ). برای تاریخچه شهرنشینی رجوع به تاریخ تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 2 ص 179، 184 و ج 4 ص 63 و ج 5 ص 86 شود. در تواریخ بنی اسرائیل تمیز شهر از ده در نهایت اشکال است اما همین قدر معلوم میتوان نمود که هر شهری بدواً ده بی حفاظ و بی دیوار و خندق بوده و چون عدد اهالی بحد کفایت میرسید در پی محافظت و حفظ خود افتاده دیوار و خندقی ازبرای آن ده قرار داده متدرجاً بزرگ میشد و یا قصبه مانند میگشت ، و اول شخصی که بنای شهر گذارد قائین بود. در قدیم شهرها پرنفوس و دارای کوچه های تنگ کج و معوج و بعضی از کوچه ها مسدود و یا سرپوشیده و برحسب پیشه و صنعت اهالی نامیده میشد چنانکه در اورشلیم کوچه پنیرفروشان و غیره. دیوارهای شهرها بلند و دارای دروازه ها و پشتبندها و برجها می بودو بعضی دیوارها از چوب و غیره ساخته شده است که قابل سوختن بوده و دروازه های شهرها را گاهی از اوقات با صفحات مس و آهن می پوشانیدند و یا اینکه در را از این فلزات می ساختند. ( از قاموس کتاب مقدس ) :
گربزان شهر بر من تاختند
من ندانستم چه تنبل ساختند.
رودکی.
کنون همانم و خانه همان و شهر همان
مرا نگوئی کز چه شده ست شادی سوک.
رودکی.
یکی آلوده کس باشد که شهری را بیالاید
هم از گاوان یکی باشد که گاوان را کند ریخن.
رودکی.
من آنگاه سوگند زینسان خورم
کزین شهر من رخت برتر برم.
بوشکور.
از این شهر بیرون رویم تا مگر ما بنمیریم. ( ترجمه تفسیر طبری ).
سیاووش است پنداری میان شهر و کوی اندر
فریدون است پنداری بزیر درع و خوی اندر.
دقیقی.
چو آمد بنزدیکی شهر شاه بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - ماه قمر . ۲ - ماه ( حدود ۳٠ روز ) ماه قمری جمع : اشهر شهور .
ابن باذان حاکم صنعاست .

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع . ] (اِ. ) ماه .
(شَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - آبادیی که جمعیت زیاد، خانه ها، مغازه ها و خیابان های بزرگ و وسیع داشته باشد. ۲ - کشور. ، ~ هرت کنایه از: شهری که در آن نظم و قانون نیست .

فرهنگ عمید

۱. مکان مسکونی بزرگ شامل خیابان ها، بازارها، تاسیسات اداری، و امثال آن.
۲. [مجاز] مردم شهر، اهلی شهر.
۱. هلال.
۲. قمر، ماه.
۳. یک ماه قمری.

گویش مازنی

/shahr/ شمشاد - آبادی بزرگ ۳پر جمعیت

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] طی دهه های اخیر از سوی اندیشمندان علوم جغرافیا، جامعه شناسی، اقتصاد، جمعیت شناسی و برخی علوم دیگر، تعاریف متعددی از شهر ارائه شده است و جامعه شناسان از جمله انگلس و مارکس شهر را محل تمرکز جمعیت، ابزار تولید، سرمایه، نیازها و احتیاجات و غیره می دانند که تقسیم کار اجتماعی نیز در آنجا صورت گرفته است. جغرافی دانان، شهر را منظره ای مصنوعی از خیابان ها، ساختمان ها، دستگاه ها و بناهایی می دانند که زندگی شهری را امکان پذیر می سازد.
مورخان شهر را با توجه به قدمت آن تعریف می کنند و از نظر اقتصاددانان، شهر به جایی اطلاق می شود که معیشت غالب ساکنان آن بر پایه کشاورزی نباشد. جمعیت شناسان نیز تعداد جمعیت یک نقطه را، ملاک شهری بودن آن نقطه می دانند. بر این اساس ملاک تشخیص شهر در کشور فرانسه ۲۰۰۰ نفر ساکن است که مشابه ملاک جمعیتی در آلمان، جمهوری چک و ترکیه است. در ایالات متحده و مکزیک ۵۰۰/۲ نفر، در هلند و یونان ۰۰۰/۵ نفر و در ایرلند ۵۰۰/۱ نفر مشخص کننده شهری و یا روستایی بودن یک نقطه است.
تعریف شهر در ایران
در کشور ما، جایی که به طور رسمی شهر شناخته شده است، طی سرشماری های ۱۳۳۵ الی ۱۳۷۵ متفاوت بوده است. در سرشماری سال ۱۳۳۵، شهر به جایی اطلاق شده که جمعیت آن معادل ۰۰۰/۵ نفر بوده است. در سرشماری سال های ۱۳۴۵ و ۱۳۵۵ شهر به جایی اطلاق شده که ۰۰۰/۵ نفر جمعیت داشته باشد، علاوه بر این کلیه مراکز شهرستان ها (بدون در نظر گرفتن جمعیت آنها) شهر محسوب شده اند. در سرشماری سال ۱۳۶۵ دارا بودن جمعیت ۰۰۰/۵ نفر از تعریف حذف شده است و شهر به جایی اطلاق شده است که در زمان سرشماری دارای شهرداری باشد (سال نامه آماری ۱۳۶۵). این تغییر با توجه به تعریف شهر در قانون جدید تقسیمات کشوری ایجاد شد که در آن کلیه نقاط دارای شهرداری در زمان تصویب قانون را شهر دانسته و ایجاد شهرداری در نقطه ای دیگر را در آینده موکول به داشتن حداقل ۰۰۰/۱۰ نفر جمعیت نموده است. در سرشماری سال ۱۳۷۵ نیز این تعریف، یعنی دارا بودن شهرداری، ملاک تفکیک شهر از روستا شده است.
اجزای اصلی شهرها
معمولاً شهرها از چهار نوع فضای اصلی پوشیده شده اند و در واقع کل سطح زمین موجود در شهرها به این فضاها اختصاص یافته است، که عبارتند از: فضاهای مسکونی، فضاهای سواره و پیاده، فضاهای سبز و اماکن ورزشی و سایر فضاهای خدماتی که به ترتیب و به طور معمول حدود آنها در تراکم های متوسط شهری، ۵۰، ۲۵، ۱۵، ۱۰ درصد سطح زمین می باشد. • مسکن • شبکه معابر شهر • فضای سبز شهر • فضاهای خدماتی شهر
آرمان شهر
...

[ویکی الکتاب] معنی شَهْرٍ: ماه
معنی بَلَدٍ: سرزمین - شهر
معنی یَثْرِبَ: نام قدیم شهر مدینه (کلمه یثرب نام قدیمی مدینه طیبه است ، قبل از ظهور اسلام این شهر را یثرب میخواندند ، بعد از آنکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به این شهر هجرت کردند نامش را مدینة الرسول نهادند ، و سپس کلمه رسول را از آن حذف کرده و به مدینه مشهور ...
معنی مِصْرَ: مصر- شهر(در عبارت " ﭐهْبِطُواْ مِصْراً فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلْتُمْ ")
معنی دَارِکُمْ: محل سکونتتان (درجمله "تَمَتَّعُواْ فِی دَارِکُمْ " منظور شهری است که قوم ثمود در آن سکونت داشتند و اگر شهر در اینجا دار ( خانه )نامیده شده ، بدین مناسبت بوده که شهر نیز مانند خانه ، اهل خود را در خود جمع میکند . )
معنی دَارِهِمْ: محل سکونتشان (درجمله "تَمَتَّعُواْ فِی دَارِکُمْ " منظور شهری است که قوم ثمود در آن سکونت داشتند و اگر شهر در اینجا دار ( خانه )نامیده شده ، بدین مناسبت بوده که شهر نیز مانند خانه ، اهل خود را در خود جمع میکند . )
معنی سَیِّداً: آقا - مالک بزرگی که تدبیر امور شهر و سواد اعظم (سیاهی جمعیت) یعنی جمعیت بسیاری را عهده دار باشد
معنی هَدْیِ: حیوانی که آدمی از شهر خود با خود به طرف مکه میبرد ، تا قربانی کند ، از قبیل گوسفند و گاو و شتر
معنی یَتَرَقَّبُ: انتظار می کشید ("فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یَتَرَقَّبُ ":ترسان و نگران در حالی که [حوادث تلخی را] انتظار میکشید از شهر بیرون رفت)
معنی دَارُ: خانه - محلی است که انسان آن را بنا میکند و در آن ساکن میشود و خود و خانوادهاش را منزل و ماوا میدهد درجمله "تَمَتَّعُواْ فِی دَارِکُمْ " منظور شهری است که قوم ثمود در آن سکونت داشتند و اگر شهر در اینجا دار ( خانه )نامیده شده ، بدین مناسبت بوده که شهر ...
معنی مَدِینَةِ: شهر- مدینه ( در آیه شریفه 8 سوره مبارکه منافقون : "یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَی ﭐلْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ ﭐلْأَعَزُّ مِنْهَا ﭐلْأَذَلَّ ..." )
معنی سَادَتَنَا: فرمانروایان ما (کلمه سادة جمع سید ( آقا ) است ، و کلمه سید به معنای مالک بزرگی است که تدبیر امور شهر و سواد اعظم (سیاهی جمعیت) یعنی جمعیت بسیاری را عهده دار باشد )
ریشه کلمه:
شهر (۲۱ بار)

دانشنامه عمومی

شهر ( تلفظ راهنما·اطلاعات ) مکانی با تراکم بالای جمعیت و مرکزیت سیاسی، اداری و تاریخی است که در آن، فعالیت اصلی مردم، غیر کشاورزی است و دارای مختصات شهری بوده که از طریق دولتی محلی، اداره می شود.
واژه شهر از پارسی میانه شهر و از پارسی باستان χşaθra - گرفته شده است. [ ۱] xšaθra در پارسی باستان به معنای پادشاهی بوده است. [ ۲] پولیس ( زبان یونانی: πόλις ) به معنای کلمه شهر یا شهرستان در یونان باستان بود. پرسپولیس نیز در برخی از منابع معنی شهر پارس ( پاسارگاد ) است.
شاخص های تفکیک شهر از روستا، عبارت است از:
وسعت
• وضعیت و نوع فعالیت اقتصادی
• درجه اشتغال و قشربندی اجتماعی
• درجه پیچیدگی روابط و مناسبات
• چگونگی بهره گیری از نهادهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی
• میزان و ترکیب جمعیت. [ ۳]
واژه Urban در زبان انگلیسی و Urbain در زبان فرانسوی، از ریشه Urbanus لاتین، یعنی شهری یا متعلق به شهر و از Urbs که به شهر رم گفته می شد، می آید. [ ۴]
شهر، طی دهه های اخیر، از سوی اندیشمندان جغرافیا، جامعه شناسی، اقتصاد، جمعیت شناسی و برخی علوم دیگر، تعاریف متعددی از شهر ارائه شده است و جامعه شناسان از جمله انگلس و مارکس، شهر را محل تمرکز جمعیت، ابزار تولید، سرمایه، نیازها و احتیاجات و غیره می دانند که تقسیم کار اجتماعی، در آنجا صورت گرفته است. جغرافی دانان، شهر را منظره ای مصنوعی از خیابان ها، ساختمان ها، دستگاه ها و بناهایی می دانند که زندگی شهری را امکانپذیر می سازد. مورخان، شهر را با توجه به قدمت آن، تعریف می کنند و از نظر اقتصاددانان، شهر به جایی گفته می شود که معیشت غالب ساکنان آن، بر پایه کشاورزی نباشد. جمعیت شناسان نیز، تعداد جمعیت یک نقطه را، ملاک شهری بودن آن نقطه می دانند. اندیشمندان طراحی شهری شهر را مجموعه پیچیدهٔ سازمان یافته ای می دانند که متشکل از سه مؤلفه اصلی کالبد، تصورات، و فعالیت می باشد، که پیوسته در حال تغییر و تحول است. شهرشناسان، شهر را محلی می دانند که بشر دست از زمین کشیده و فکر کردن را آغاز می کند. {نیازمند منبع}
با توجه به دیدگاه های گوناگون، تعریف های متفاوتی برای شهر، ارائه شده است. در بیشتر کوشش ها، برای تعریف بنیادی و اساسی شهر، دو ملاک در نظر گرفته شده است:
• تعیین حداقل اندازه شهر، از نظر جمعیت
• تعیین حد نصاب برای چگالی جمعیت ( جمعیت نسبی ) .
عکس شهرعکس شهرعکس شهرعکس شهرعکس شهرعکس شهر

شهر (آلبوم). شهر ( به انگلیسی: The City ) نام آلبومی از هنرمند یونانی، ونگلیس است که در سال ۱۹۹۰ عرضه شد. بر اساس گزارش ها، این آلبوم به طور کامل در یک اتاق هتل در رم، جایی که ونگلیس برای مشاهدهٔ به فیلم درآوردن ماه تلخ از رومن پولانسکی اقامت داشت، ضبط شد. این آلبوم در بسیاری از جهات، می تواند به عنوان یک آلبوم مفهومی دیده شود؛ مفهوم هایی را از زندگی شهری و به فضای یک شهر بزرگ اشاره می کند.
تمام آهنگ ها به وسیلهٔ ونگلیس نوشته شده اند.
• «Dawn» – ۴:۱۶
• «Morning Papers» – ۳:۵۵
• «Nerve Centre» – ۵:۳۰
• «Side Streets» – ۴:۱۲
• «Good to See You» – ۶:۵۱
• «Twilight» – ۴:۵۷
• «Red Lights» – ۳:۵۵
• «Procession» – ۹:۳۳

ونگلیس تمام سازها را می نوازد، خصوصاً سینتی سایزرها و ماشین درام. آوازها از هنرمندان مختلف میهمان است با نقالی کردن هایی از رومن پولانسکی و امانوئل سینر.
ونگلیس از استایل های متفاوتی استفاده می کند، از جاز ( ۲ ) و راک ( ۳ ) تا عصر نو ( ۵، ۶ ) . قطعات سازی همگی پایهٔ سینتی سایزری دارند اما بسیار متقعادکننده به گوش می آیند ( ترامپت در ۱، گیتار در ۳، سل در ۸ )
گرچه شهر اولین آلبوم پس از مستقیم ( ۱۹۸۸ ) است، هیچ ذکری از «سری های مستقیم» که در یادداشت های جلد آلبوم بحث شده بود دیده نمی شود. هم چنین نمی تواند به سادگی به اثر بعدی، مانند موسیقی متن ۱۴۹۲: فتح بهشت ربط داده شود. ونگلیس بعداً موسیقی متن فیلم ماه تلخ پولانسکی را ساخت.
عکس شهر (آلبوم)

شهر (فیلم ۱۹۲۶). شهر ( انگلیسی: The City ) فیلمی در ژانر درام است که در سال ۱۹۲۶ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به والتر مک گریل، می الیسون، ریچارد والینگ و جرج ایروینگ اشاره کرد.
عکس شهر (فیلم ۱۹۲۶)

شهر (لژه). شهر ( به فرانسوی: La Ville ) یک نقاشی از نقاش و مجسمه ساز فرانسوی فرنان لژه است. [ ۱] لژه این نقاشی را در سال ۱۹۱۹ کشید و سبک آن کوبیست است. سال ۱۹۵۲ توسط آلبرت اوژن گالاتین به موزه هنر فیلادلفیا اهدا شد و اکنون در این موزه قرار دارد. [ ۲] این اثر در موزه گوگنهایم نیویورک نیز به نمایش درآمده است. هم شهر و هم آثار دیگر لژه در نقد و بررسی نمایشگاه گوگنهایم مورد تمجید قرار گرفتند. [ ۳]
عکس شهر (لژه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

بلد

مترادف ها

home (اسم)
موطن، خانه، شهر، اقامت گاه، میهن، وطن

town (اسم)
قصبه، شهر، شهرک، شهر کوچک، قصبه حومه شهر

parish (اسم)
قصبه، بخش، شهر، شهرستان، محله، اهل محله، بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا

burgh (اسم)
قصبه، شهر

dorp (اسم)
دهکده، شهر

city (اسم)
شهر

polis (اسم)
شهر

فارسی به عربی

ابرشیة , بلدة , بیت , مدینة

پیشنهاد کاربران

اشتباه می فرمایید چون واژه های شهر و ستان و کند و آباد هر چهار تایش از واژه های باستانی فارسی هست که پس از ورود ترکان به ایران در زمان حمله اعراب مسلمان و آشنایی تورک ها با زبان فارسی ، وارد زبان تورکی شد .
...
[مشاهده متن کامل]

یکی از دلایل آن هم مناره دیشهر با قدمت ۲۵۰۰ سال سابقه در شهر فیروزآباد فارس هست و کلمه آباد از سرزمینی که دارای آب هست و بوسیله آب آباد شده گرفته شده .

شاه اندر=شاهندر
شه اندر=شهندر
شه در=شهدر
شهدر - ر=شهر
باید توجه داشت که در گذشته شهرها بصورت امروزی نبوده
و جا و منطقه ای که شاه در آن سکنا داشت به واسطه حضور شاه پیشرفت میکرد و بزرگ میشد و معروف میشد
شاه اندر. یعنی منطقه ای که شاه در آن حضور داشت و پادشاهی میکرد
ریشه شناسی واژه های شهر
واژه شهراز پارسی میانه وبه ارث رسیده از پارسی باستان 𐭱𐭲𐭥𐭩‎ ( štry /⁠šahr⁠/ ) ( مقایسه کنید ازپارسی باستان𐎧𐏁𐏂𐎶 ( x - š - � - m /⁠xša�a - ⁠/ ) )
اوستایی𐬑𐬱𐬀𐬚𐬭𐬀‎ ( xšaθra ) . در عربی می شود مدینة این واژه یعنی شهر صد درصد پارسی است.
...
[مشاهده متن کامل]

منابع ها. فرهنگ کوچک زبان پهلوی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگ پهلوی به فارسی
فرهنگ ریشه واژگان فارسی
بریان، پی یر ( 1377 ) تاریخ امپراتوری هخامنشیان ( از کوروش تا اسکندر ) ، ترجمۀ مهدی سمسار، تهران: انتشارات زریاب.
عریان، سعید ( 1371 ) متون پهلوی، تهران: انتشارات کتابخانۀ ملی جمهوری اسلامی.
کنت، رولان گراب، ( 1384 ) فارسی باستان: دستور زبان، متون واژه نامه، ترجمه و تحقیق سعید عریان، تهران: سازمان میراث فرهنگی و گردشگری پژوهشکدۀ زبان و گویش: سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ادارۀ کل امور فرهنگی.
مختاریان، بهار ( 1389 ) � رد�، دریچه، زیر چاپ.
نوابی، ماهیار ( 1374 ) یادگار زریران ممتن پهلوی با ترجمه و آوانویسی لاتین و سنجش آن با شاهنامه، تهران: انتشارات اساطیر.
نیبرگ، هنریک ساموئل ( 1382 ) دین های ایران باستان، ترجمه سیف الدین نجم آبادی، کرمان: دانشگاه شهید باهنر ( کرمان ) .
Bailey, H. W. ( 1979 ) Dictionary of Khotan Saka, Cambridge
Bartholomae Chr. ( 1940 ) Altiranisches W�rterbuch, Strassburg.
Benveniste, Emile ( 1969 ) . Le vocabulaire des instituations indo - europ�ennes Paris, Les Editions de minut.
Kent R. G. ( 1953 ) Old Persian ( Gerammar - Dictionary, Oxford.
Mackenzie D. N. ( 1971 ) . A concise PahlaviDictionary, Oxford.
Nyberg H. S ( 1969 - 1974 ) A manual of Pahlavi, I - II, Wiesbaden.
Pakzad, F. ( 2005 ) Bundahišn, ZoroastricheKosmogomie und Kosmologie. Band1, Kritische, Edditin. Tehran.

واژه شهر
معادل ابجد 505
تعداد حروف 3
تلفظ šahr
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی جمع: xša�a] [قدیمی]
مختصات ( شَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی Sahr
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ لغت معین
فرهنگ بزرگ سخن
واژه شهر کاملا پارسی است چون در عربی می شود مدینة در ترکی می شود Şehir این واژه یعنی شهر که از واژگانی باستان این صد درصد پارسی است.
شهر : Month ( 🇸🇦 ) / City ( 🇮🇷 )
سیاره : Car ( 🇸🇦 ) / Planet ( 🇮🇷 )
جامعه : University ( 🇸🇦 ) / Society ( 🇮🇷 )
شهر ( ایران باستان ) . شهر ( پارسی باستان: xša�a، اوستایی: xšaθra، پهلوی: xšaθr، پارسی میانه اولیه: šaθr، پارسی میانه متاخر: šahr، بلخی: šatr ) یک مفهوم سیاسی باستانیِ ایرانی و مزدایی و کم و بیش برابر با مفهوم نوین �دولت� است. در طبقه بندی سیاسی جوامع ایران باستان، شهر بالاتر از چهار مفهوم کلی نمانه ( خانه ) ، ویس ( دهکده ) ، زند ( قبیله ) و دهیو ( کشور ) قرار می گرفت. یک شهر می توانست چند کشور را شامل شود و خود نیز بخشی از یک شهر بزرگ تر باشد. به عنوان مثال نام رسمی شاهنشاهی هخامنشی، شهر بود اما این شاهنشاهی خود از چندین شهر کوچک تر تشکیل شده بود که به هر یک از آنان �شهربانی� ( که در یونانی به شکل �ساتراپی� در آمده است ) گفته می شد و برای اشاره به حاکم آن نیز از واژه �شهربان� ( پارسی باستان: xša�apāvan، یونانی و لاتین: satr�pēs ) استفاده می شد.
...
[مشاهده متن کامل]

مفهوم شهر که یک ایده زرتشتی بود از ابتدای شکل گیری دولت های ایرانی در فلات تا سقوط شاهنشاهی ایران در اثر حمله مسلمانان ثابت ماند. در ابتدا تنها از واژه ساده شهر برای اشاره به دولت حاکم بر ایران استفاده می شد، اما در زمان شاپور یکم واژه �ایرانیان� ( پارسی میانه: ērān ) نیز به آن افزوده شد تا به شکل �شهر ایرانیان� یا با مفهوم امروزی تر، �شاهنشاهی ایرانیان� ( پارسی میانه: ērānšahr ) در آید. اما با سقوط ساسانیان این مفهوم نیز به فراموشی سپرده شد و خود این واژه نیز به تغییر معنایی دچار گردیده و امروزه در فارسی به معنای town به کار می رود. با این حال هنوز ردپای آن در واژه هایی مانند شهریار دیده می شود.
واژه شهر با واژه شاه از یک ریشه مشترک گرفته شده است.
در سنگ نبشته های هخامنشی، شاهنشاهان ایرانی خود را �شاه کشورها� خوانده اند و از آنجایی که شاه و شهر دو مفهوم مرتبط هستند، این عنوان همزمان به دهیو و شهر اشاره دارد.

جناب علی باقری ریشه یابی کلمه را به درستی نشان دادند:
این کلمه تحریف شه ورد به معنای آبادی بزرگ است زیرا کلمه شاه به معنای بزرگ و ورد به معنای آبادی بوده است.
پ ن:
با تشکر از ایشان، باید افزون کنم واژه شاه در واژگان ایرانی و پارسی بسیار دیده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

البته درمورد شاه ورد، می توان به معنای" محل زندگی شاه" ، یا همان پایتخت هم گوشه چشمی داشت و ممکن است آنگونه بوده باشد.

در فرهنگ نامه های لغت تعریف های گوناگونی از شهر آمده است. غیاث الغات شهر را مترادف مدینه دانسته است. ناظم الاطبا در یک تعریف مبسوط تر شهر را �مدینه و بلد و اجتماع خانه های بسیار و عمارات بیشمار که مردمان در آنها سکنا می کنند و . . . بزرگتر از قصبه و قریه و ده باشد� قلمداد کرده است. برهان قاطع شهر را مترادف بلد، کوره، مصر و آبادی ای قلمداد کرده است که بر خانه های بسیار و خیابان ها و میدان ها و بازارها مشتمل بوده و دارای سازمان های اداری و انتظامی باشد. شرح دیگری نیز این فرهنگ برای شهر آورده و آن را مجموعه شمار زیادی از خانه ها، عمارات، خیابان ها و کوچه ها تعریف کرده که در ناحیه محدودی قرار دارند.
...
[مشاهده متن کامل]

لغت نامه دهخدا شهر را مترادف آبادی، بلد، دیار، شهرستان، کشور، مدینه، ملک، ناحیه، ولایت، برج و ماه قلمداد کرده است. دهخدا برای توضیح بیشتر این لغت تعاریفی از چند کتاب نقل نموده ولی از خود چیزی نیاورده است. فرهنگ فارسی دکتر محمد معین، شهر را لغتی پهلوی و معادل بلد و بلده دانسته است. سپس در شرح آن آورده است: �آبادیی بزرگ که دارای خیابان ها و کوچه ها و خانه ها و دکان ها و سکنه بسیار باشد�. وی همچنین این کلمه را مترادف �کشور� و �مملکت� نیز دانسته و برای این مفهوم کلماتی چون �شهر ایران�، �ایرانشهر�، �شهریار� و �شهربانو� را به عنوان شاهد مثال آورده است. فرهنگ فارسی عمید، شهر را ابتدا �مکان مسکونی بزرگ شامل خیابان ها، بازارها، تأسیسات اداری و امثال آن� دانسته و سپس �مردم شهر [و] اهالی شهر� را معنای مجازی آن قلمداد کرده است. فرهنگ فشرده سخن برای شهر، سه معنی در نظر گرفته است: �1 - مجموعه مسکونی بزرگ با جمعیت بسیار که شامل تأسیسات اداری، رفاهی، بازارها و خیابان های متعدد است. 2 - مردمی که در شهر زندگی می کنند. 3 - کشور�.
در قاموس کتاب مقدس آمده است که �در تواریخ بنی اسرائیل تمیز شهر از ده در نهایت اشکال است اما همین قدر معلوم می توان نمود که هر شهری بدواً ده بی حفاظ و بی دیوار و خندق بوده و چون عدد اهالی به حد کفایت می رسید در پی محافظت و حفظ خود افتاده دیوار و خندقی از برای آن ده قرار داده متدرجاً بزرگ می شد و یا قصبه مانند می گشت. دیوارهای شهرها بلند و دارای دروازه ها و پشتبندها و برج ها می بود و بعضی دیوارها از چوب و غیره ساخته شده است که قابل سوختن بوده و دروازه های شهرها را گاهی از اوقات با صفحات مس و آهن می پوشانیدند و یا اینکه در را از این فلزات می ساختند. �
نظریه پردازان مدرن نیز به شهر پرداخته و هر کدام تعریفی از آن ارائه داده اند. به عقیدة وبر، شهر از نظر فیزیکی عبارت است از یک استقرارِ محصورِ بزرگِ پرجمعیت که در آن فضاهای معین سیاسی، اقتصادی، مذهبی، سکونتی و تجمع عمومی تعریفشده بود. از نظر انتزاعی، شهر محل سکونت انسان ها در مقام شهروندان آزاد همراه با مجمعی از نمایندگان است. از نظر اقتصادی، شهر محل سکونت تولیدکنندگان انواع کاالاهایی است که یا از محل تجارت و یا فعالیت تولیدی به دست آورده و جهت فروش در بازار شهر عرضه می کنند و دیگر خبری از شیوة قدیمی مبنی بر تولید مستقل در داخل خانواده نیست. از نظر سیاسی، شهر مستقل بوده ( دولتـشهر ) و اداره آن بر اساس قوانین داخلی صورت می گیرد. امیل دورکیم، شهر را �امکان همبستگی های ارگانیک� تعریف می کند. ارنست برگس و رودریک مک کنزی شهر را �ارگانیزم طبیعی� و �محل اسکان انسان متمدن� می دانند.
رضا مستوفی الممالکی شهر را این گونه تعریف کرده است: �شهر یکی از تکامل یافته ترین پدیده های جغرافیایی است که عبارت است از: چشم انداز نهایی ساخته شده به دست انسان که نتیجه آخرین دخالت ها و پیشرفتته ترین عملکردهای انسانی در محیط زیست خود به شمار می رود. در حقیقت شهر آخرین مظاهر پیشرفت فنی، اقتصادی و فرهنگی را در محیط های مساعد طبیعی نشان می دهد که تراکم جمعیت دوری از اقتصاد بسته کشاورزی، نقش یابی، ارتباط و شکل گیری اکولوژی شهری از ویژگی اصلی آن محسوب می شود. �
نویسندگان متقدم نیز برداشت های ویژه ای از واژه �شهر� داشته اند. مؤلف حدودالعالم من المشرق الی المغرب واژه �شهر� را به مفهومی شبیه مفهوم امروزی آن مورد استفاده قرار داده است. ناصرخسرو قبادیانی، مترجم کتاب اشکال العالم جیهانی و حمدلله مستوفی نیز لغت �شهر� را به مفهوم امروزی به کار برده اند. محمد بن اسعد بن عبدالله تستری در ترجمه ممالک و مسالک اثر ابواسحق ابراهیم اصطخری از لغت شهر با همین مفهوم استفاده کرده است. این نویسنده حتی شهرهای کوچک مجاور شهرهای بزرگ را نیز مانند امروز شهر نامیده و آن را از �توابع و لواحق� شهرهای بزرگ شمرده است و آنها را با صفت کوچک و بزرگ ممتاز ساخته است که در اینجا به مفهوم امروزی شهرستان نزدیک شده است. محمد بن اسعد تستری گاهی نیز �شهر� را به عنوان بخشی از شهر یاد کرده که در این صورت با قرار دادن لغت �نفس� قبل از آن، عبارت �نفسِ شهر� را برساخته تا نشان دهد که به طور دقیق چه مفهومی از این واژه را در نظر دارد. مفهوم مورد نظر وی در این موارد یکی از بخش های سه گانه شهر در کنار کهندژ و ربض نزد ایرانیان متقدم است.
اما جا دارد دو نکته بر مبحث اخیر افزوده شود: یکی این که در کتاب اشکال العالم جیهانی شهر در معنایی ویژه به کار رفته است. وی دیه های اطراف هر شهر ( به مفهوم محدود آن ) را نیز زیرمجموعه شهر دانسته است. این چیزی است که در ترجمه مسالک و ممالک نیز گاهی می توان دید. نکته دیگر این که ترجمه کتاب ممالک و مسالک از واژه شهر به مفهومی بسیار گسترده تر از مفهوم اشکال العالم استفاده کرده زیرا برای تعریف �هند� با تمام گستره جغرافیای تاریخی آن از لفظ �شهر� استفاده کرده است. لذا می توان گفت که در اینجا منظور وی از شهر، همان کشور است: یعنی شبیه همان معنایی که در لغت ایرانشهر نزد بسیاری از نویسندگان دارد.
مؤلف احسن التقاسیم با استفاده از استعاراتی ویژه، شهرها را تقسیم بندی نموده است. نخست به بزرگترین شهرها پرداخته و آنها را امصار و مفرد آن، مصر نامیده است. وی امصار را به شاهان تشبیه کرده است، سپس از شهرهای اصلیِ خوره ها موسوم به قصبات یاد کرده و آنها را چون حاجبان فرض کرده و در نهایت به شهرهای تابع هر قصبه پرداخته، آنها را به جنود تشبیه کرده و ابواب جمعی حاجبان شمرده است.
در توضیح این پدیده ها باید گفت که امصار، بزرگ ترین نمونه شهرها در بلاد اسلامی بوده اند. در بازه زمانی پژوهش هیچ مصری در سواحل جنوبی ایران وجود نداشته است. قصبه دارای یک امتیاز ویژه بوده و مرکزیت یک منطقه اداری موسوم به خوره را حمل می کرده است. در سواحل جنوب از ارجان و دورق به عنوان قصبه یاد شده است. اما شهر پرآوازه سیراف فاقد این امتیاز بوده است. لذا سیراف و مابقی شهرهای سواحل جنوب ذیل مفهوم شهر و شهرک قرار گرفته اند. شهرک، مکانی کوچک تر از شهر بوده که در قیاس با دیهه از نظر جمعیتی و کالبدی به شهر شبیه تر بوده است.
در یکی از عام ترین تعریف ها از شهر گفته اند که شهر محل اسکان و فعالیت گروهی از انسان ها است. براین اساس منظور از شهر تنها سازه های فیزیکی آن نیست بلکه شامل گروه ها و طبقات ساکن در آن، سابقه و قدمت آن و شیوه سکونت شهروندان یا فرهنگ مکان گزینی شهرنشینان می باشد. بنابراین شهر و شهرنشینی متلازم یکدیگرند.
دهخدا �شهرنشین� را متضاد �ده نشین� و مترادف �مدنی، متمدن، حضری، دهقان [و] شهرگان� دانسته است. دکتر محمد معین واژه �شهرنشین� را در فرهنگ فارسی خود قید نکرده است. اما انوری این واژه را در شمار لغات مجموعه فرهنگ نامه خود قرار داده و اصطلاح شهرنشین را �آن که در شهر سکونت دارد [و] ساکن شهر� است معنا کرده است و لغت قدیمی �شهرگان� را معادل شهرنشین دانسته است. فرهنگ فارسی عمید شهرنشین را مترادف �حضری [و] کسی که در شهر زندگی می کند� دانسته است.
گیلبرت شهرنشینی را امری پایدار دانسته که تحت تأثیر شرایط مختلف یک شهر از قبیل بزرگی و کوچکی آن، کم جمعیت یا پرجمعیت بودن آن، فقر و غنای شهری و مسایلی از این قبیل می باشد.
شهرنشینی در شهرهای خودساز با شهرهای دیگرساز تفاوت دارد. در شهرهای خودساز زندگی روستایی تکامل پیدا کرده و به مرحله بالاتری رسیده که بدان زندگی شهری می گویند اما در شهرهای دیگرساز ابتدا کالبد فیزیکی شهر ایجاد شده و سپس عده ای برای سکونت بدان فراخوانده شده اند. به زبان دیگر در شهرهای خودساز شهرنشینی پیش از کالبد شهر یا در تلازم با آن به وجود آمده است.

شهر
شهر = شه، راه
شهر = راه خوب
شهر = جای گیر و دار و زیبا که کار و بار زیاد و مردم زیاد و جاه هایی زیبا در آن باشد.
شهر = راه خوب
شهر سازی کار نیک و خوب است.
راه خوب بسازید تا مردم با هم به آسانی ببینند و بشناسند.
در گاتاهای اشوزرتشت شوئیتر معنای شهر داشته
به ترکی kent yurd
واژه شهر از پارسی میانه شهر و از پارسی باستان χşaθra - گرفته شده است
در پارسی باستان کند گفته میشده مانند
کندو
سمرکند
تاشکند
کندوان
و همریشه با واژه کندن میباشد
شهر = شه را = شه را = شهر برابر است به انچه به تازی انرا مُلک و مملکت خوانند و شه و شهرو شهرستان = مَلک و ملک و مملکت است به تازی - و گویه دیگر ش به پارسی شار و خهر و خار و هار است - انچه امروز انرا شهر میگویند به پارسی پهله و پهلو و پارس و پلخه ( بلخ ) و پهره و فهرج و پرهه است
...
[مشاهده متن کامل]

چون بره باشم باشم بغم خانه و خهر
چون بشهر آیم باشم به بسیجیدن راه
فرخی سیستانی -
هنوز در سیستان و رج انرا خهر گویند

شهر دگرگون شده واژه خشثرا هست
که در پارسی نو معمولا خ قبل از ش حذف شده مانند پخشه که شده پشه
و همچنین در پارسی نو ث به ه تبدیل شده
شهر در عربی به معنای ( مدینة ) است.
یاعلی.
Kent در زبان آذری به معنای روستای بزرگ یا پر رفت و آمد است ولی در ترکی استانبولی به معنای شهر بکار میرود ( گویی شهر را به همان روستای بزرگ و پر تردد تشبیه کرده باشند ) در عوض به روستا k�y میگویند . در
...
[مشاهده متن کامل]
ریشه یابی کلمه başkent نیز این مورد را میتوان دید ترجمه دقیق کلمات متشکله می شود: دِه بالایی در صورتی که جمع این دو کلمه مستقلا به معنای پایتخت است .

شهر : این کلمه تحریف شه ورد به معنای آبادی بزرگ است زیرا کلمه شاه به معنای بزرگ و ورد به معنای آبادی بوده است.
دیار
روستای بزرگ
جاایی که مردم زیادی دران زندگی کنن
در زبان عربی گاهی به معنای عالم و دانشمند نیز استعمال شده است
شهر همان مدینه یا مدن است ولی نام خود را از شهرت و آوازه گرفته است و درجه بندی خاصی دارد
بلدی که مشهور گردیده
به عربی :مدینه
به انگلیسی :City
بانک شهر، این نام یکسره از روی نام انگلیس اش ترجمه و برگردان شده است. می دانید که در امریکا بانکی به همین نام �سیتی بانک� یا با تمرین تلفظ امریکایی اش �سیدی بنک� وجود دارد. که بانک وابسته به شهرداری تهران است و نام گذاری یا برگردان ما بود.
در ترکی آذربایجانی :
یورد ، بؤلگه ، یئر
کلمه شهر با معنی متفاوت در زبان لری بختیاری
Sher::شیر جنگل، شر
به عربی به معنای
مدینه، بلد
و به فارسی به معنای دیاراست
( ع ) شَهْر : أحَدُ أشْهُرِ السّنَة به پارسی ماه گاهنامه. بعنوان مثال در نامه های دوره قاجاریه تاریخ نامه اینطور درج میشده: روز شنبه 27 شهر رمضان 1318 یا هفتم شهر ذوالقعدةالحرام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس