شهربند کردن

لغت نامه دهخدا

شهربند کردن. [ ش َ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کسی را در یک شهر محبوس کردن که نتواند از آن محوطه بیرون رود ولی در داخل آن آزاد باشد. ( یادداشت مؤلف ). || گرفتار کردن. در قید کردن :
پیاپی رطلها پرتاب میکرد
ملک را شهربند خواب میکرد.
نظامی.
|| زندانی کردن. محبوس کردن :
چون به شماخی ترا کرده قضا شهربند
نام شماخی توان مصر عجم ساختن.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

گفتار کردن در قید کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس