شوکی

لغت نامه دهخدا

شوکی. ( اِ ) درخت آویز. ضوع. مرغ شب. ( زمخشری ، از یادداشت مؤلف ).

شوکی. [ ش َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به شوک. ( از انساب سمعانی ). || منسوب است به قنطرةالشوک که دهی است به بغداد. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

منسوب است به شوک منسوب است به قنطره الشوک دهیست به بغداد .

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

شوکی یعنی سپیده دم، صبح.
ما به صبح خیلی زود میگیم شوکی شفق

بپرس