شکست افتادن

لغت نامه دهخدا

شکست افتادن. [ ش ِ ک َ اُ دَ ] ( مص مرکب ) شکست و مغلوبیت حاصل شدن. هزیمت رسیدن. ( از یادداشت مؤلف ) :
بدانست کافتاد خواهد شکست
سبک نزد شه رفت زیچی بدست.
اسدی.
- شکست بر کسی افتادن ؛ مغلوب شدن وی : چون پیغمبر هجرت کرد نخستین حرب بدر بودچون شکست بر کافران افتاد پیران مکه گفتند... ( قصص الانبیاء ص 226 ).
- شکست بر لشکر ( صف ) دل افتادن ؛ آزرده خاطر شدن :
شبیخون غم آمد بر ره دل
شکست افتاد بر لشکرگه دل.
نظامی.
سخن درست بگویم که چون دلی بشکست
شکست در صف دلهای دوستان افتاد.
؟

فرهنگ فارسی

شکست و مغلوبیت حاصل شدن

پیشنهاد کاربران

بپرس