شکیم

لغت نامه دهخدا

شکیم. [ ش َ ] ( ع مص ) شَکْم. ( ناظم الاطباء ). گزیدن. || رشوت دادن والی را. ( منتهی الارب ). رجوع به شکم شود.

شکیم. [ ش َ ] ( ع اِ )دهانه. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
- شکیم القدر ؛ گوشه دیگ. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ).
|| ج ِ شَکیمَة. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). رجوع به شکیمة شود.

شکیم. [ ش ِک ْ کی ] ( اِخ ) شهری است نزدیک نابلس ( فلسطین ). در جوار آن قبر یوسف بن یعقوب قرار دارد. ( فرهنگ فارسی معین ).

شکیم. [ ش َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان لاشار بخش بمپور شهرستان ایرانشهر. سکنه آن 800 تن. آب آن از رودخانه. محصول عمده آنجا غلات ، برنج ، خرما و لبنیات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

شکیم. [ ش َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش نیک شهر شهرستان چاه بهار. آب از رودخانه. سکنه آن 300 تن. محصول عمده آنجا غلات ،خرما و برنج است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

فرهنگ فارسی

شهریست نزدیک نابلس ( فلسطین ) .در جوار آن قبر یوسف ۴ بن یعقوب و چاه یعقوب قرار دارد.
شهری است نزدیک نابلس فلسطسین در جوار آن قبر یوسف بن یعقوب قرار داده .

واژه نامه بختیاریکا

( شِکیم ) ( صت ) ؛ شگون؛ یُمن

دانشنامه آزاد فارسی

شِکیم (Shechem)
شهر قدیمی در فلسطین، مرکز ناحیۀ ساماریا. در عهد عتیق، محل سنتی دفن یوسف، نزدیک چاه یعقوب است. امپراتور وسپاسیانوس آن را ویران کرد (۶۷م)؛ در محل آن هادریانوس امپراتور روم شهر نابلس را بنا کرد.

پیشنهاد کاربران

بپرس