شیط

لغت نامه دهخدا

شیط. [ ش َ ] ( ع مص ) به معنی شیاطة است. ( ناظم الاطباء ). هلاک شدن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). هلاک گردیدن. ( منتهی الارب ). هلاک شدن شتر. ( آنندراج ). || سوخته شدن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). رجوع به شیاطة شود. || جوشیدن. ( المصادر زوزنی ). || سطبر گردیدن روغن و زیت به جوشانیدن یا سوخته قریب به فنا رسیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || آمیختن. || شتافتن. ( تاج المصادربیهقی ) ( دهار ). شتافتن در کار. ( منتهی الارب ). || قسمت کرده شدن شتر کشته قمار و نصیبی نماندن از آن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). || ریختن خون قاتل را بر خون مقتول. ( منتهی الارب ). باطل شدن خون. ( تاج المصادر بیهقی ). || رایگان رفتن خون کسی. ( از منتهی الارب ). || سوختن دیگ و چسبیدن بر وی آنچه در وی است. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

هلاک شدن یا سوخته شدن یا جوشیدن

پیشنهاد کاربران

طایفه شیط ایل عالی جمالی ایل بختیاروند *بهداروند *
لالی

بپرس