صابر

/sAber/

مترادف صابر: بردبار، پرشکیب، حمول، خویشتن داررزین، شکیبا، صبور، متحمل

متضاد صابر: ناشکیبا

برابر پارسی: شکیبا، بردبار، خونسرد

فرهنگ اسم ها

اسم: صابر (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: sāber) (فارسی: صابر) (انگلیسی: saber)
معنی: شکیبا، لقب حضرت ایوب ( ع )، از نام های پروردگار، صبور، صبر کننده، از نامهای خداوند، ( در تصوف ) ویژگی آن که برای خدا صبر کند و از سختی ها شکایت نکند، ( اَعلام ) ) ادیب صابر: ( = شهاب الدین صابر ابن اسماعیل تِرمِذی ) [قرن هجری] از شاعران غزلسرای ایرانی، متخلص به صابر و ادیب، که به گناه جاسوسی برای سلطان سنجر، به فرمان اتسز خوارزمشاه کشته شد، ) صابر شیرازی: [قرن هجری] شاعر ایرانی، که با افزودن بیت منظومه ی نیمه تمام شیرین و فرهاد وحشی بافقی را به پایان رساند، ) صابر طاهر زاده: [، قمری] شاعر آذربایجانی، از مردم شماخی، که با نام مستعار هوپ هوپ، شعرهای سیاسی و اجتماعی می سرود، به ویژه توجه و علاقه ی عمیقی به سرنوشت مردم ایران داشت، به ارتجاع، استبداد و ریاکاری با طنزی قوی حمله می کرد، دیوانش به نام هوپ هوپ نامه چاپ شده است، نام شاعر نامدار قرن ششم، ادیب صابر
برچسب ها: اسم، اسم با ص، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

صابر. [ ب ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از صَبْر. شکیبا. آرام. بردبار. حلیم. ج ، صابرون ، صابرین :
به درد کسان صابری اندر و تو
به بدنامی خویش همداستانی.
منوچهری.
گرچه بکشی تو مرا صابر و خرسندم
که مرا زنده کند زود خداوندم.
منوچهری.
دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است.
سعدی.
|| آنکه کسی را نگاه دارد تا دیگر او را بکشد و فی الحدیث فی رجل امسک رجلاً فقتله آخرُ : اقتلوا القاتل و اصبروا الصابر؛ ای احبسوا الذی حبسه للموت حتی یموت. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) نامی از نامهای مردان. || ( اِخ ) کوچه ای است معروف به مرو. ( معجم البلدان ). و نسبت بدان صابری است. || لقب حضرت ایوب علیه السلام. ( غیاث اللغات ). || نامی از نامهای خدای تعالی. بردبار که شتاب نکند به عقاب. || از نعوت امام علی النقی یعنی علی بن محمدبن علی بن موسی بن جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام.

صابر. [ ب ِ ] ( اِخ ) شاعری است و صاحب صبح گلشن گوید: آینه سازی بود در ایران زمین ، آیینه کلام به مصقله طبعش صفاتزیین. این بیت از اوست :
تا برگرفت ماه من از رخ نقاب را
شرمنده ساخت عکس رخش آفتاب را.
( صبح گلشن ص 339 ).

صابر. [ ب ِ ] ( اِخ ) مولای بسام بن عبداﷲ است. نجاشی گوید: وی از ابی عبداﷲ روایت کند و در جامعالرواة گوید: داودبن فرقد و ابوالصباح مولای بسام ، و عبدالمؤمن از وی روایت کنند. ( تنقیح المقال ج 2 ص 90 ).

صابر. [ ب ِ ] ( اِخ ) مولای معاذ بزاز است. شیخ طوسی در رجال خود وی را از اصحاب صادق شمرده و گویا امامی و مجهول است. ( تنقیح المقال ج 2 ص 90 ).

صابر. [ ب ِ ] ( اِخ ) ( ادیب... ) قطعه ذیل از اوست در وصف شراب :
ساقی بده آن شراب گلگون را
گز گونه خجل کند طبرخون را
خواهی که رخ تو رنگ گل گیرد
از کف مده آن شراب گلگون را
ناخوش نتوان گذاشت بی باده
وقت خوش و ساعت همایون را
آن باده عقیق ناب را ماند
چونانکه پیاله دُرّ مکنون را
یک قطره از او غذای هامون کن
تا لاله ستان کنیم هامون را
یک جرعه از او بریز درجیحون
تا گونه گل دهیم جیحون را
افسون غمند باده و مستی
بر لشکر غم گمار افسون را
کین صرف کند صروف گیتی را
وآن دفع کند بلای گردون رابیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ادیب صابر شهاب الدین شرف الادبائ بن اسماعیل ترمذی شاعر مشهور ایرانی نیمه اول قرن ششم ( مقت. بین ۵۳۸ و ۵۴۲ ه.ق. ) اصل وی از ترمذ بود و شاعری او هم در آن شهر شروع شد ولی بعدها در نواحی دیگر مانند مرو و بلخ و خوارزم روزگار گذرانید و بمداحی سنجر اختصاص یافت . وقتی سنجر او را برسالت نزد اتسز خوارزمشاه فرستاد او چندی در خوارزم یماند و اتسز را مدح گفت. اتسز توطئه ای برای قتل سنجر ترتیب داده بود و صابر از آن آگاه شد و بوسیله ای سنجر را مطلع کرد و نقشه اتسز باطل گردید و او ادیب صابر را در جیحون انداخت . از دیوان او نسخی در دست است و از مختصات شعر او سادگی و ورانی است و غزلها و تغزلهای لطیف دارد.
صبرکننده، شکیبا، بردبار
( اسم ) ۱ - صبر کننده شکیبا جمع : صابرون صابرین . ۲ - یکی از نامهای خدای تعالی . ۳ - کسی که در خدا و برای خدا صبر کند و جزع و شکایت نکند .
محمد علی از مردم مشهد مقدس است

فرهنگ معین

(بِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - صبر کننده و بردبار. ۲ - یکی از نام های خداوند متعال .

فرهنگ عمید

شکیبا، بردبار.

دانشنامه عمومی

صابر (شماخی). صابر ( به ترکی آذربایجانی: Sabir ) یک منطقه مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان شماخی واقع شده است. صابر ۴۰۵۵ نفر جمعیت دارد. [ نیازمند منبع]
عکس صابر (شماخی)عکس صابر (شماخی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

صبر کننده, شکیبا, بردبار

پیشنهاد کاربران

صابر=صبر کننده، یکی از صفات خدا
روزه گیرنده
قاتلان صابر:
پری سیما
صفایی
حمید
صابر یعنی صبور کسی که صبر زیاد
دارد
والله من نه صبوریم نه بردبار من برعکس اسمم هستم
صابر یعنی کسی که صبر میکند
صابر بر وزن فاعل است که فاعل به معنی انجام دهنده است پس معنی صابر یعنی صبور یا کسی که صبر را پیشه میکند یا انجام میدهد
صابر یعنی:
صبور . شکیبا . باحوصله کسی که صبر زیادی دارد
ازالقاب حسین بن علی ( ع )
صبر کننده

بپرس