صادق القول

لغت نامه دهخدا

صادق القول. [ دِ قُل ْ ق َ ] ( ع ص مرکب ) راست گو. راست پیمان. آنکه چون وعده دهد وفا کند. صادق العهد.

فرهنگ فارسی

خواهی که چو صبح صادق الوعد شوی خورشید صفت با همه کس یکرو باش . ( منسوب به بایزید بسطامی ) ۲- صفتی است از صفات خدا .
راست گو

فرهنگ عمید

۱. راست گو.
۲. خوش قول.

پیشنهاد کاربران

درست قول ؛ که او را قولی درست و استوار است. کسی که بر گفتار وی بتوان اعتماد نمود. مردم صادق. ( ناظم الاطباء ) :
هر کس که درست قول و ایمان باشد
او را چه غم از شحنه و سلطان باشد.
سعدی.

بپرس