صحابه

/sahAbe/

مترادف صحابه: مصاحب، همراه، همنشین، دوست، یار، پیرو

برابر پارسی: یاران، همنشینان

لغت نامه دهخدا

( صحابة ) صحابة. [ ص َ ب َ ] ( ع مص )یار شدن و یاری کردن و بکسر اول خطاست [ بمعنی مصدری ]. ( غیاث اللغات ). || یاری نمودن. آمیزش کردن. و مؤلف منتهی الارب گوید: به کسر نیز آمده است. صحبت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). همراهی. مصاحبت : مکتوب به صحابت چاپار واصل شد. ( مکتوبات متداوله ).

صحابة. [ ص َ / ص ِب َ ] ( ع اِ ) ج ِ صاحب. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ).

صحابة. [ ص َ ب َ ] ( اِخ ) یاران پیغمبر ( ص ). کسانی که درک حضور پیغمبراسلام را کرده اند. و در نفایس الفنون آرد: صحابه به اعتبار سبقت اسلام و هجرت و وفور علم و فضیلت و کثرت ملازمت و روایت ، و حضور در مقامات فاضله دوازده طبقه اند. و مشهور چنان است که عدد ایشان سی هزار بود. اما ابوزراعه رازی که از اکابر تابعین است گوید که چون پیغمبر ( ص )درگذشت عدد اصحاب وی که از او حدیث کرده اند یکصدوچهارده هزارتن بودند... و علما را خلاف است که صحابی کیست. محمدبن اسماعیل بخاری در صحاح آرد: هرکه رسول را دیده باشد بشرط اسلام او را صحابی خوانند، هر چند ازاو روایت نکرده باشد. و اکثر اهل حدیث و اهل اصول را رأی چنین است ، و گروهی گویند صحابی کسی است که او را با رسول ( ص ) مدتی صحبت روایتی باشد. و سعیدبن مسیب گفت آن است که یکسال یا زیاده با پیغمبر ( ص ) صحبت داشته و در غزوه ای یا زیاده با او بوده و نخست کسی که بدو ایمان آورد نزد بعضی ، علی علیه السلام بود. و بعضی گویند زید بود و بیشتر بر آنند که ابوبکربود و ثعلبی گفت به اجماع امت ، اول و آخر کسی ( ؟ ) که به او ایمان آورده خدیجه بود و گروهی گفتند از کودکان علی علیه السلام بود و از زنان خدیجه و از کهول ابوبکر و از موالی زید و از عبید بلال ، و آخر کس در مرگ ، ابوالطفیل عامربن وابله ( صحیح : واثلة ) بود که در مکه به سال صد از هجرت درگذشت و انس بن مالک در نود و سه از هجرت در بصره بمرد و از میان اصحاب ابی هریره وابن عباس و جابر و ابن عمر و انس و عایشه روایت بیشترداشتند و ابن عباس فتاوی بیشتر داشت و بعضی گفتند ابن مسعود و زیدبن ثابت و ابن عباس. و اصحابی که اسامی ایشان عبداﷲ است 120 تن اند... و در عدالت آنان خلاف است. اکثر علماء برآنند که اصل عدالت اصحاب است لقوله ( ص ): خیر الناس قومی. و بعضی گویند همه بعدالت موصوف بودند تا بوقت ظهور فتنه که در آخر عهد عثمان بود،و هر چه پیش از آن نقل کرده باشند بی تعدیل مقبولست.و مذهب معتزله آن است که همه عدلند، الا آنان که با علی «ع » مقابله کردند. و گروهی گفتند روایت ایشان وقتی مقبول بودی که بعضی در بعضی طعن نکردی ، لیکن هر یکی از ایشان در دیگری طعن زد - چنانکه ابوهریره روایت کرد که : المراءة والکلب و الحمار یقطعون الصلوة. عایشة در غضب شد و گفت : لاخنقن اباهریرة، صلی النبی صلی اﷲ علیه و انا بینه و بین القبلة فی سریر واحد. و اگر صحابه همه بعدالت موصوف بودندی چون عُمر ایشان را بولایت میفرستاد، نصیحت نکردی که از پیغمبر ( ص ) بسیار روایت مکنید. و نقل است که بیشتر صحابه چون روایت کردندی ، علی ( ع ) ایشان را سوگند دادی. و نزد اکثر اهل حدیث تابعی کسی است که صحابه را دیده باشد و گروهی گفتند کسی است که او را با صحابی صحبت است و از اوحدیثی یا اَثَری نقل کرده باشد. و نزد بعضی تابعین پانزده طبقه اند: طبقه اعلی و آنان کسانی هستند که عشره مبشره را دریافتند چون قیس بن ابی حازم ، و ابن مُسیب. و بعضی گفتند ابن مُسیب در خلافت عمر متولد شد و ابوبکر را درک نکرد، و بعضی گویند او از عشره بجز از سعد روایت نکرد و بعد از این طبقه آنان که ده تن از اولاد صحابه را که در عهد پیغمبر( ص ) متولد شده اند دریافته اند چون محمدبن ابی بکر، و عبداﷲبن ابی طلحة. و ابی امامة اسعدبن سهل ، ابن احنف و ابوادریس خولانی ، و آنانکه زمان جاهلیت و زمان نبوت را دریافته و پیغمبر راندیده باشند مخضرمون خوانند، لانهم خضرموا ای قطعوا و حرموا عما ادرکه غیرهم ، و مُسلم آورده است که ایشان هشت نفر بودند، اما بیشترند، چه ابومسلم خولانی ، و احنف ، و عبداﷲبن ثوب از مخضرمون اند، و او به شمار نیاورده و از اکابر تابعین فقهاء سبعه همچو ابن مسیب ، وقسم بن محمد، و عروةبن الزبیر، و خارجةبن زید، و سلیمان بن یسار و عبداﷲبن عتبةبن مسعود، و ابوسلمه. و بعضی گفتند سالم بن عبداﷲ. و پیش بعضی ابوبکربن عبدالرحمن بن الحارث بن هشام. و احمد حنبل گفت : افضل التابعین ابن المسیب. فقیل له : فعلقمة و الاسود؟ فقال : هو و هما. و هم از او نقل است که گفت : لا اعلم فیهم مثل ابی عثمان الهدی. و هم از او نقل است که افضل آنان قیس است ، و ابوعثمان و علقمه و معروف و ابوعبداﷲ عثمان حنیف گفت نزد اهل مدینة افضل تابعین ابن مسیب است و نزداهل کوفه اویس و نزد مردم بصره حسن بصری. ( از نفایس الفنون قسم اول ص 107 : و روضه مقدس پیغمبر ( ص ) با بسیار صحابه بمدینه است. ( حدود العالم ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جمع صاحب، یاران، همراهان، همنشینان، معاشران، یاران پیمبراسلام وکسانی که مدتی باوی صحبت داشتند
( صفت اسم ) جمع صاحب ۱ - همنشینان مصاحبان دوستان یاران . ۲ - یاران پیغمبر ص کسانی که درک محضر پیغمبر ص کردند .

فرهنگ معین

(صَ بَ یا بِ ) [ ع . صحابة ] (اِ. ) ۱ - یاران ، همراهان . ۲ - یاران پیغمبر.

فرهنگ عمید

یاران پیغمبر اسلام و کسانی که به خدمت پیغمبر رسیده و مدتی با وی صحبت داشته اند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بحث پیرامون صحابه از این جهت ضروری می نماید که دین از طریق این افراد به نسل بعدی انتقال یافته است. به همین جهت صحابه در طریق ارسال پیام دین واقع می شوند. شیعه با توجه به تبعیت از مکتب اهل بیت (علیه السّلام) به هر صحابی و گفته هایش از رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلّم) اعتماد نمی کند. اما در یک دیدگاه افراطی به دلیل نقص در مبانی اعتقادی، عده ای قائل به عدالت تمام صحابه شده اند. قبل از بیان این احکام باید به موضوع بحث یعنی صحابی پرداخت که در این مقاله به آن می پردازیم.
اصحاب و صحابی از مشتقات صحب، یصحب می باشند و مصدر آن صحبة است. صحابه به معنی اصحاب است و به لحاظ استعمال در موارد گوناگون چون یار و یاور و همنشین و رفیق و پیرو و مطیع بکار می رود. قیدی که در معنی لغوی این کلمه است، کثرت همنشینی است و به همین دلیل صرف دیدار و همنشینی به مصاحبت منجر نمی شود. اسلام و ایمان و هم کیش و یا هم شان بودن و... در معنی لغوی وجود ندارد به همین دلیل کافر و مسلمان در معنی لغوی می توانند با هم مصاحبت داشته باشند.
← مشتقات صحب در قرآن
از مهمترین مبانی در عدالت صحابه تعریف اصطلاحی این واژه است؛ زیرا این تعریف موضوع برای حکم به عدالت نزد اهل سنت است. اینک به تعاریف مختلفی که از سوی عالمان اهل سنت برای صحابه شده اشاره می کنیم.
صحابه در عرف
صحابه (به کسر صاد و فتح آن) جمع صاحب به معنای یار و در اصطلاح این فن، کسی را گویند که پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) را در حال اسلام دیدار کرده باشد و صحابی منسوب به آن است (الصحابی من لقی النبی صلی الله علیه وآله وسلم مؤمناً به و مات علی الایمان) ولی عرفاً صحابی به کسی می گویند که مدت مصاحبتش زیاد باشد (لکن العرف یخصص هذا الاسم بمن کثرت صحبته)
نظر مشهور در مورد صحابه
...

[ویکی شیعه] صَحابَه به مسلمانانی گفته می شود که پیامبر اکرم(ص) را ملاقات کرده اند و تا پایان عمر به او ایمان داشته اند. شمار صحابه پیامبر (ص) را بیش از ۱۰۰ هزار نفر دانسته اند. بنابر نظریه رسمی اهل سنت، همه صحابه عادل بوده اند و چنانچه عملی خلاف عدالت از آنان سر زده باشد، به سبب خطای در اجتهاد بوده است، ولی از نظرگاه شیعه، صحابه از این لحاظ با دیگر مسلمانان فرقی ندارند و عدالت هر یک از آنها باید به طریق معتبر ثابت شود. برای زنان نیز تعبیر صحابیات به کار رفته است.
«الصحابه» کلمه ای عربی و جمع «الصاحب» از ماده «ص - ح - ب» است و این ماده در معنای همنشینی، رفاقت، دوستی و یاری به کار می رود. الصاحب به معنای یار، همنشین و دوست است.
تعاریف متعددی برای این اصطلاح ذکر شده است. بنابر تعریف مشهور، صحابی کسی است که با پیامبر اسلام(ص) ملاقات کرده و هنگامی که از دنیا رفته، همچنان به او ایمان داشته و مسلمان بوده است. منظور از ملاقات، اعم از دیدار، همنشینی، همراهی، و رسیدن یکی به دیگری است، هر چند با هم سخن نگفته باشند و مثلا به واسطه نابینایی، پیامبر(ص) را ندیده باشد. برخی، قیدها و شروطی به تعریف مذکور افزوده اند؛ از جمله طولانی بودن همنشینی با پیامبر(ص)، حفظ روایت او، جنگیدن همراه وی، و شهادت در رکاب پیامبر. ولی آنچه نزد علما پذیرفته شده، همان تعریف نخست است بدون این قیدها.

[ویکی فقه] صحابه (دیدگاه قرآن). یکی از راه های بررسی ادله عدالت صحابه و نقد آن، سنجش صحابه در قرآن است. خداوند در قرآن در موارد مختلف اصحاب را مخاطب خویش قرار داده است و در مواردی مدح و در مواردی برخی صحابه را توبیخ می کند. با توجه به اهمیت عدالت تمام صحابه نزد اهل سنت، این دیدگاه را با بررسی صحابه از منظر قرآن به نقد می کشیم.
در منطق قرآن صحابه به دو دسته کلی مهاجر و انصار تقسیم می شوند و این تقسیم به دلیل کار ارزشی این صحابه است. مهاجرین به کسانی گفته می شوند که پس از فرمان خداوند به هجرت، از مکه به مدینه هجرت کردند تا زمانی که فتح مکه واقع شد. انصار به اصحاب آن حضرت که اهل مدینه بودند گفته می شد که از دو قبیله اوس و خزرج تشکیل شده بودند. اما کسانی که بعد از فتح مکه مسلمان شدند نه از مهاجرین محسوب می شوند و نه از انصار. این مطلب را امیرالمومنین علی (علیه السّلام) در رد پیشنهاد معاویه می گوید که خواستار انتخاب خلیفه از طرف شوری (شورای مهاجرین و انصار) شده بود در حالی که خودش را جز ایشان می پنداشت.
میلانی، سید علی، محاضرات فی الاعتقادات، ج۲، ص۱۵۱.
قرآن ارزش هر فرد و بلکه هر انسان مومن و مسلمانی را به ایمان و عمل صالح او و در یک کلمه به تقوای او مشروط کرده است. به این ترتیب تمام آیاتی که از ارزشمندی صحابه حکایت می کند مشروط به استقامت در این راه و منحرف نشدن از طریق حق است. بنابراین اصحاب بدر و یا مهاجر و انصار تا زمانی که بر ایمان باقی باشند، ارزشمند و عادل خواهند بود. در این ] و مریض القلب و مومن را شناخت. بنابر این آیات الهی علاوه بر اینکه عدالت تمام صحابه را ثابت نمی کند، خود دلیلی بر بطلان عدالت جمیع صحابه است.
ملاک برتری در قرآن
ان اکرمکم عند الله اتقاکم.
حجرات/سوره۴۹، آیه۱۳.
...

دانشنامه آزاد فارسی

صَحابه
(جمع صاحب، در لغت به معنای یار و ملازم و همنشین) در اصطلاح علم رجال بنابر مشهور صحابی مسلمانی است که پیامبر اکرم (ص) را ملاقات کرده و مسلمان مرده باشد، هرچند با پیامبر (ص) هم سخن نشده باشد. بنابراین کوتاه یا دراز بودن مدت ملاقات اهمیتی ندارد. در تعریف صحابه اقوال دیگری نیز هست، مانند شرط مصاحبت طولانی با پیامبر (ص)، و یا نقل روایت از آن حضرت و یا شرکت در یکی از غزوات. صحابی بودن شخص به یکی از سه راه ثابت می شود: ۱. خبر متواتر؛ ۲. شهرتی که از حد تواتر کمتر باشد؛ ۳. گواهی دادن یک شخص ثقه. فضیلت و قداست صحابه و حق آن ها بر همۀ مسلمین، امری ثابت و مسلّم و انکارناپذیر است، چه، آنان به سبب سبقت گرفتن به اسلام و یاری دین در زمان غربت آن و فداکاری و جهادشان حرمتی خاص دارند؛ با این حال نمی توان تمامی کسانی را که با نام صحابه یاد می شوند عادل و درستکار دانست، زیرا در آیاتی از قرآن و احادیث پیامبر (ص) صراحتاً به نفاق و فسق و عصیانگری گروهی از آنان اشاره شده، و برخی از حوادث مسلم تاریخی نیز حاکی از رویارویی و جدال و برخورد های خونین عده ای از صحابه با یکدیگر است. رأی عموم اهل سنّت آن است که تمامی صحابه عادل بوده اند و بر هیچ یک از ایشان طعن و لعن و ایراد و اعتراض روا نیست و اختلاف ها و حتی جنگ های آنان را با یکدیگر به اجتهاد شخصی آن ها توجیه می کنند و به ظاهر برخی آیات و روایات در این باره استدلال می کنند؛ اما علمای شیعه بر آن اند که صحابه، از جهت عدالت و وثاقت، به سه گروه تقسیم می شوند: ۱. کسانی که ایمانی استوار و رفتاری شایسته داشته اند و در پیروی از پیامبر (ص) و استقامت در دین تا آخر عمر پایدار بوده اند. از ایشان در قرآن به نیکی یاد شده و مایۀ مباهات مسلمانان و اهل نجات و رستگاری اند؛ ۲. کسانی که از روش پیامبر (ص) و خاندانش (ع) برکنار ماندند و با آن حضرت مخالفت کردند، از صف نماز به تجارت و لهو روی آوردند و از میدان های جنگ می گریختند و پنهانی با کفار و مشرکان دوستی داشتند، چنان که قرآن کریم جمعی از آنان را منافق و بیماردل و برخی را فاسق خوانده است. احادیثی بسیار حاکی از دشمنی و حتی سوءقصد آن ها به جان پیامبر (ص) است. چنین کسانی گرچه به ظاهر در شمار صحابه اند، اما در واقع دشمنان خدا و رسول بوده اند و مورد لعن و بیزاری خدا و رسول و مؤمنان هستند؛ ۳. کسانی که وضع و حال آن ها برای ما ناشناخته است و اعتقاد یا روش آن ها کاملاً روشن نیست. دربارۀ چنین کسانی باید سکوت کرد و نکوهش آنان به هیچ وجه روا نیست. درجات و مراتب فضیلت صحابه را در علم و تقوی و جهاد و هجرت و سابقۀ آن ها در اسلام باید جست. علمای اهل سنّت افضلیّت را به ترتیب نوبت خلافت دانسته اند؛ اما معتزله حضرت علی(ع) را از همۀ صحابه برتر می دانند. صحابۀ پیامبر(ص) به روایت امام صادق (ع) ۱۲هزار تن و به قولی ۱۱۴هزار نفر بوده اند و ۱۰۰هزار تن از آن حضرت روایت کرده اند و گفته اند آخرین کسی که از صحابه وفات یافت ابوالطفیل عامر بن واثله بوده که در ۱۱۰ق درگذشته است. جمعی از صحابه عمری طولانی داشته اند؛ مانند حسّان بن ثابت، حویطب بن عبدالعزّی؛ مخزمة بن نوفل؛ حکیم بن حزام بن خویلد، و سعید بن یربوع قرشی که هر یک از آنان ۱۲۰ سال عمر کرده اند و از برخی هم به نام صحابۀ خردسال نام برده اند که دَه سال یا کمتر داشته اند؛ مانند: امام حسن (ع) و امام حسین (ع)، عبدالله بن جعفر، قثم بن عباس، عبدالله بن عباس، مسلمة بن مخلّد خزرجی، جعد بن عبد الرحمان؛ عمر بن ابی سلمه، ابوالطفیل. از کتاب هایی که در شرح حال صحابه نگاشته شده می توان از: الطبقات الکبری، اثر محمد ابن سعد کاتب واقدی؛ الاستیعاب، از ابن عبدالبرقرطبی؛ اُسْدُ الغابَة، تألیف ابن الاثیر؛ والاصابة فی تمییز الصحابة، اثر ابن حجر عسقلانی نام برد. همچنین شیخ طوسی در کتاب رجال، و شهید قاضی نور الله شوشتری در مجالس المؤمنین، و سید علیخان مدنی در الدرجات الرفیعه بخش هایی را به احوال صحابه اختصاص داده اند.

جدول کلمات

همراهی, یار, همدم ,یاران, همراهان,معاشرت

پیشنهاد کاربران

عطار نیشابوری شاعر بزرگ ایران در منطق الطیر :
ای گرفتار تعصب مانده/دایما در بغض و در حب مانده
گر تو لاف از عقل و از لب می زنی/پس چرا دم در تعصب می زنی
در خلافت میل نیست ای بی خبر/میل کی آید ز بوبکر و عمر
...
[مشاهده متن کامل]

میل اگر بودی در آن دو مقتدا/هر دو کردندی پسر را پیشوا
هر دو گر بودند حق از حق وران/منع واجب آمدی بر دیگران
منع را گر ناپدیدار آمدند/ترک واجب را روادار آمدند
گر نمی آمد کسی در منع یار/جمله راتکذیب کن یا اختیار
گر کنی تکذیب اصحاب رسول/قول پیغامبر نکردستی قبول
گفت هر یاریم نجمی روشن است/بهترین قرنها قرن منست
بهترین خلق یاران من اند/آفرین با دوست داران من اند
بهترین چون نزد تو باشد بتر/کی توان گفتن ترا صاحب نظر
کی روا داری که اصحاب رسول/مرد ناحق را کنند از جان قبول
یا نشانندش به جای مصطفا/بر صحابه نیست این باطل روا
اختیار جمله شان گر نیست راست/اختیار جمع قرآن پس خطاست
بل که هرچ اصحاب پیغامبر کنند/حق کنند و لایق حق ور کنند
تا کنی معزول یک تن را ز کار/می کنی تکذیب سی و سه هزار
آنک کار او جز به حق یک دم نکرد/تا به زانو بند اشتر، کم نکرد
او چو چندینی در آویزد به کار/حق ز حق ور کی برد این ظن مدار
میل در صدیق اگر جایز بدی/در اقیلونی کجا هرگز بدی
در عمر گر میل بودی ذره ای/کی پسر، کشتی به زخم دره ای
دایما صدیق مرد راه بود/فارغ از کل لازم درگاه بود
مال و دختر کرد بر سر جان نثار/ظلم نکند این چنین کس، شرم دار
پاک از قشر روایت بود او/زانک در معجز درایت بود او
آنک بر منبر ادب دارد نگاه/خواجه را ننشیند او بر جایگاه
چون ببیند این همه از پیش و پس/ناحق او را کی تواند گفت کس
باز فاروقی که عدلش بود کار/گاه می زد خشت و گه می کند خار
با در منه شهر را برخاستی/می شدی در شهر وره می خواستی
بود هر روزی درین حبس هوس/هفت لقمه نان طعام او و بس
سرکه بودی با نمک بر خوان او/نه ز بیت المال بودی نان او
ریگ بودی گر بخفتی بسترش/دره بودی بالشی زیر سرش
برگرفتی همچو سقا مشک آب/بیوه زن را آب بردی وقت خواب
شب برفتی دل ز خود برداشتی/جملهٔ شب پاس لشگر داشتی
با حذیفه گفت ای صاحب نظر/هیچ می بینی نفاقی در عمر
کو کسی کو عیب من در روی من/میل نکند تحفه آرد سوی من
گر خلافت بر خطا می داشت او/هفده من دلقی چرا برداشت او
چون نه جامه دست دادش نه گلیم/بر مرقع دوخت ده پاره ادیم
آنک زین سان شاهی خیلی کند/نیست ممکن کو به کس میلی کند
آنک گاهی خشت و گاهی گل کشید/این همه سختی نه بر باطل کشید
گر خلافت از هوا می راندی/خویش را در سلطنت بنشاندی
شهر هاء منکر از حسام او/شد تهی از کفر در ایام او
گر تعصب می کنی از بهر این/نیست انصافت بمیر از قهر این
او نمرد از زهر و تو از قهر او/چند میری گر نخوردی زهر او
می نگر ای جاهل ناحق شناس/از خلافت خواجگی خود قیاس
بر تو گر این خواجگی آید به سر/زین غمت صد آتش افتد در جگر
گر کسی ز ایشان خلافت بستدی/عهدهٔ صد گونه آفت بستدی
نیست آسان تا که جان در تن بود/عهدهٔ خلقی که در گردن بود

به معنای یاران، دوستان.
که مفردش میشه صاحب😘😊
همراهی
همدمی

بپرس