صدرالدین

/sadreddin/

فرهنگ اسم ها

اسم: صدرالدین (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: sadroddin) (فارسی: صدرالدين) (انگلیسی: sadroddin)
معنی: پیشوای دین، دارای برتری در دین، لقبی است که به بعضی از علمای اسلام داده اند، ( اَعلام ) ) صدرالدین محمّد شیرازی: ( ملاصدرا )، صَدرا، ) صدرالدین قونیوی: [قرن هجری] صوفی مسلمان، ناپسری و شاگرد ابن عربی، معلم مولوی که در قونیه خانقاه و مدرسه داشت، نوشته هایش به عربی از مرجع های اصلی مطالعه ی تصوّف است، از جمله: مِفتاح الغِیب و فکوک، ( در اعلام ) نام و لقب بعضی اشخاص مشهور در تاریخ + نک صدرا ( در اعلام )، دارای برتری دین، مقدم و پیشوای دین
برچسب ها: اسم، اسم با ص، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

صدرالدین. [ ص َ رُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به علی بن ناصربن علی الحسینی شود.

صدرالدین. [ ص َ رُدْ دی ] ( اِخ ) محمد ( میرزا... ). رجوع به صدر شود.

صدرالدین. [ ص َ رُدْ دی ] ( اِخ ) ( شیخ... ) رجوع به صدرالدین نیشابوری شود.

صدرالدین. [ ص َ رُدْ دی ] ( اِخ ) ( میر... ) وی یکی از مشاهیر خطاطان ایرانی و پسر میرزا شرف جهان قزوینی است. شاه عباس او را مأمور کرد تا تذکره دولتشاهی را استنساخ نماید ولی به اتمام آن توفیق نیافت و به سال 1007 هَ. ق. در حال عزیمت بمشهد مقدس در بسطام درگذشت. ( قاموس الاعلام ترکی ).

صدرالدین. [ ص َرُدْ دی ] ( اِخ ) شاعریست و عوفی در لباب الالباب آرد: صدرالدین ملک الکلام عمربن محمد الخرمابادی ، مذکری لطیفه گوی بود که جرم خورشید در میدان بیان چوگان عبارت ، او را گوی سزد.به کمال فصاحت و بزرگی اقران را پس گذاشته و پیشینیان را در خجلت بیان خود بمانده ، و در سمرقند بخدمت او رسیدم اگرچه در علو سخن غلو می کرد اما مالی و منالی نداشت. بارگیر بیان او فربه بود اما لاغرکیسه افتاده بود بدان سبب از سمرقند حرکتی کرد و در خراسان آمدو به بلخ سکونت جست و آنجا دولتها دید و وقتی بر سرمنبر تذکیر می گفت و سخن گرم شده بود و پیوسته عادت داشتی که دستار را بر میان دو ابرو نهادی و در آن غلو کردی. رقعه نبشتند بجهت تخجیل او را که دستار برترنه که روزی خدا می دهد. وی بدیهةً این رباعی بگفت :
یک شهر حدیث من و اشعار منست
در هر کنجی سخن ز گفتار منست
گر پیش نهم یا سپس ای مرد سره
پالان زن تو نیست ، دستار منست.
ووقتی مقریان او دیر کردند چون برسیدند گفت :
گر بر سر آنی که قدم رنجانی
زود آی که بی سنگی من می دانی
بریان دارم دلی در این مهمانی
گر دیر آئی سرد شود بریانی.
( از لباب الالباب ج 1 صص 201 - 203 ).

صدرالدین. [ ص َ رُدْ دی ] ( اِخ ) ابراهیم. وزارت میرزا شاهرخ داشت و بموجب فرمان وی بمیان هزاره رفت و آنان را از سرکشی بازداشت. ( حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 554 و 601 ) و هم او نویسد: مولانا صدرالدین بعلو نسب وسمو حسب و شرافت دودمان و جلالت خاندان از اکابر و اعیان سمرقند امتیاز تمام داشت و در اوائل ایام دولت خاقان عالی منزلت منظور نظر عنایت شده رایت صدارت برافراشت همواره همت عالی نهمتش بر رعایت علما و افاضل وتربیت اکابر و اماثل مقصور بود و در صرف حاصلات موقوفات ملاحظه شروط واقفان کرده از مقتضای شرع تجاوز نمیکرد و تا آخر ایام حیات مورد عنایت پادشاه بود. وی به سال 832 هَ. ق. در نسا و ری بسن هشتاد و سه سالگی درگذشت. ( از حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 639 - 640 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

یونس الحسینی
(شیخ ) موسی بن (شیخ ) صفی الدین عارف معروف ایرانی (و. ۷٠۴ ه.ق .- ف.۷۹۴ ه.ق. ). وی در سن ۳۱ سالگی جانشین پدر شد و تا ۵٠ سال براهنمایی مریدان اشتغال داشت.بواسطه توسعه دایره نفوذ شیخ در اردبیلصدرالدین مورد سوئ ظن متنفذان اطراف واقع شد چنانکه ملک اشرف او را بتبریز برد و قریب سه ماه در آن شهر تحت الحفظ نگاه داشت و سپس او را مرخص کرد.
۱- ( اسم ) پیشوای دین ( اسلام ) ۲ - ( اسلام ) لقبی است که ببعض علمای اسلام داده اند .
ربیعی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صدرالدین (ابهام زدایی). صدرالدین ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • پیرصدرالدین، یکی از نخستین داعیان اسماعیلیه نزاری در شبه قاره هندوستان• سیدصدرالدین محمد جبل عاملی، فرزند سید صالح کبیر موسوی عاملی مکی، از نوادگان دختری شیخ حر عاملی است، از علما بزرگ شیعه• سیدصدرالدین صدر عاملی، از فقهای نامدار شیعه در قرن چهاردهم هجری• صدرالدین افندی، از علمای مجاهد ترکستان در قرن سیزدهم و چهاردهم هجری/ نوزدهم و بیستم میلادی• صدرالدین علی گیلانی هندی ، از حکماء و پزشکان قرن یازدهم هجری• صدرالدین قونوی، ملقب به صدرالدین و مکنی به ابوالمعالی و مشهور به قونوی، یکی از دانشمندان بزرگ علم فلسفه و عرفان
...

پیشنهاد کاربران

بپرس