صرفه جویی

/sarfejuyi/

مترادف صرفه جویی: اقتصاد، پس انداز

متضاد صرفه جویی: ولخرجی

معنی انگلیسی:
economy, thrift, saving, frugality, husbandry, prudence, retrenchment, thriftiness

فرهنگ فارسی

۱ - اندازه نگاه داشتن در خرج پس انداز کردن اقتصاد . ۲ - پس انداز . یا صندوق صرفه جویی . حسابی که مردم به توسط آن گاه گاه به عنوان صرفه جویی در آن ذخیره کنند .

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (حامص . ) اندازه نگه داشتن ، از حد خارج نشدن .

فرهنگ عمید

اندازه نگه داشتن در خرج، دقت و توجه به اینکه چیزی زیادتر از حد لزوم صرف و خرج نشود، صرفه کاری.

جدول کلمات

اندازه نگه داشتن در خرج، دقت و توجه به اینکه چیزی زیادتر از حد لزوم صرف و خرج نشود، صرفه کاری.

مترادف ها

parsimony (اسم)
خست، صرفه جویی، امساک، کم خرجی، خسیسی

economy (اسم)
علم اقتصاد، اقتصاد، صرفه جویی

frugality (اسم)
صرفه جویی، کم خرجی

thrift (اسم)
صرفه جویی، خانه داری، عقل معاش

providence (اسم)
صرفه جویی، مال اندیشی، اینده نگری، مشیت الهی

فارسی به عربی

تدبیر

پیشنهاد کاربران

اسراف
Frugality
کم گساری
صرفه جویی :بهینه سازی ، بهینه جویی، بهینه مَندی
کاربرد بهینه،
بهینه گساردن،
بهینه گساریدن
دعوت یا إلزام یا نصیحت أکثریّت مردم به صرفجوئی ( صرفه جوئی ) واقتصادی و به حسب نیاز مصرف کردن ( آب، برق، بنزین، گاز، گوشت، طلا، سفر، لباس، کفش، انترنت . . . ) باعث میشه أکثریّت مردم محروم میشن وکفّ عدّه اندک بیشتر میشه وفرصت بیشتر برای مصرف بیشتر مسرفین!
...
[مشاهده متن کامل]

ونتیجت امر: بدتر وبدتر! وشکاف عمیقتر! ونابودی زمین بیشتر . . .
راه حل چیه؟؟؟

ذخیره، حفظ
بِهگساری
مصرف بهینه
قناعت
گساربندی
سودجویی ، بهره جویی ، سودبری ، بازدهی جو
conservation
long - term conservation
energy conservation
بِه گُساری
صرفه جویی. رجوع شود به صرفه جوئی.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس