صفدر

/safdar/

مترادف صفدر: باجرئت، باشهامت، بهادر، خطشکن، دلیر، صف شکن

معنی انگلیسی:
valiant, who breaks ranks

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

صفدر. [ ص َ دَ ] ( نف مرکب ) از هم درنده صف. ( غیاث اللغات ). شکننده صف. برهم زننده صف لشکر در روز جنگ :
گردون سازد همیشه کارت نیکو
زیرا چون تو ندید شاهی صفدر.
فرخی.
که کن و بارکش و کارکن و راه نورد
صفدر و تیزرو و تازه رخ و شیرآواز.
منوچهری.
به سحرگاهان ناگاهان آواز کلنگ
راست چون غیو کند صفدر در کردوسی.
منوچهری.
قد چون تیرم کمان شد وز دو دیده خون گشاد
دیده گوئی زخم تیر خسرو صفدر گرفت.
مسعودسعد.
فتح و ظفر هر دو دو رایت کشند
در حشم صفدر طغرل تکین.
انوری.
سهم درگاه او خدنگ وبال
بر پلنگان صفدر افشانده است.
خاقانی.
هندوی میراخورش دان آن دو صفدر کز غزا
هفت دریا را به رزم هفتخوان افشانده اند.
خاقانی.
گر زال نهاد پر سیمرغ
بر تیر هلاک صفدران را.
خاقانی.
نیمه قندیل عیسی بود یا محراب روح
یا مثال طوق اسب شاه صفدر تاختند.
خاقانی.
تاب وغا نیاورد قوت هیچ صفدری
گر تو بدین مشاهده حمله بری به لشکری.
سعدی.
زآنکه پیش این سرافرازان همه افسانه شد
آنچه کردند از دلیری صفدران باستان.
سعید هروی ( از ترجمه محاسن اصفهان ص 29 ).
... این سرور سریر سعادت و سیادت و صفدر و مهتر دست مسند سعادتست. ( از ترجمه محاسن اصفهان ). گفت ما ترا در این میدان صفدر تصور کرده بودیم تو صف شکن بوده ای. ( انیس الطالبین بخاری نسخه خطی مؤلف ). رجوع به صف و صف دری شود.

صفدر. [ ص َ دَ ] ( اِخ ) لقب علی علیه السلام است ، و درتداول این لقب غالباً بدنبال حیدر آید :
روشن و صافی و بی قرار تو گفتی
هست مگر ذوالفقار حیدر صفدر.
مسعودسعد.
شیر خدا و صفدر میدان و بحر جود
جان بخش در نماز و جهانسوز در وغا.
سعدی.
رجوع به حیدر صفدر شود.

صفدر. [ ص َ دَ ] ( اِخ ) دهی جزء بخش جعفرآباد شهرستان ساوه. جلگه و معتدل است. دارای 53 تن و آب آن از قنات است. محصول آنجا غلات ، پنبه ، بنشن. شغل اهالی زراعت ، گله داری. راه مالرو دارد. قشلاق عده ای از ایل به فدادی است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

صفدر. [ ص َ دَ ]( اِخ ) یکی از شعرای هندوستان و از اهالی بلگرام بروایتی ساندی است. و در فرخ آباد درگذشته ، از او است :بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

لقب علی ۴ بن ابی طالب است .
درنده صف، برهم زننده صف دشمن روزجنگ، صف شکن، دلیر
۱ - از هم درنده صف شکننده صف بر هم زننده صف ( لشکر و غیره ) . ۲ - شجاع دلیر . ۳ - لقب علیبن ابی طالب
یکی از شعرای هندوستان و از اهالی بلگرام بروایتی ساندی است

فرهنگ معین

(صَ دَ ) [ ع - فا. ] (ص . ) ۱ - از هم درندة صف . ۲ - شجاع .

فرهنگ عمید

۱. برهم زنندۀ صف دشمن در روز جنگ، صف شکن. ٢. [مجاز] دلیر، جنگاور.

جدول کلمات

جنگاور, دلیر

پیشنهاد کاربران

صفدر اگر به همان صورت پارسی تلفظ شود یعنی سپهدر، یک اسم کلاسیک و زیبایی است، چرا باید دوست بزرگوارمان بخاطر نامش احساس خجالت کند، سپهدر یا صفدر لقب بارزش سورنا و رستم بوده است حال اگر معرب شده و بصورت
...
[مشاهده متن کامل]
صفدر درآمدهدلیل بر بی ارزش بودن آن نیست، خوشحال باش در بین اسامی بی هویت و غیر ایرانی این زمانه، نامی با ارزش به بلندای تاریخ ایران زمین دارید.

این اسم من است. بخاطر آن یک عمر تمسخر شدم در مدرسه کفتر نام داشتم و در زمان عقد وقتی عاقد اسمم را پرسید آبروم رفت
صفدر اسمی پارسی است. صف معرب سپه یا همان خط اول لشکریان است. سپاهیان یا سپاهان به لشکر خط مقدم یک ارتش گفته میشده و لقب افسر یا درجه سپاهان سپهدر بوده است . سپهدر به معنای دلاوری که در خط اول خطوط دشمن
...
[مشاهده متن کامل]
را پاره میکند. از القاب و اسامی با ارزش دوران اشکانی و ساسانی بوده و کمتر کسی به این افتخار نائل می امده است. بعد اسلام برای احترام فوق العاوه به علی بن ابیطالب این لقب معرب شده و با عنوان صفدر به علی گفته میشده است. در قرن چهارم بعد از کسایی مروزی و فردوسی طوسی جو ایران دوستی و نوستالژی ایران باستان . ایرانیان لقب منحصر بفرد علی را بروی کودکان خود گذاشتند که هر ایرانی در مقابل اعراب یک صفدر یا سپهدر است.

کسی که خط دشمن را میشکند٬شجاع٬دلیر
صفدر اسمی ایرانی است که بعد از اسلام لقب حضرت علی گردید. صف یا سپ ریشه سپه بوده که به افراد نظامی که آرایش منظمی دارند، گفته میشده، مانند صفاهان یا سپاهان به معنی محل سپاه. سپ با بن فعل دریدن ترکیب شده و معنای سپهدر یا سپدر و معربش صفدر این است شخصی که خط اول سپاه را بدرد ( خط شکن ) ، پس قطعا چنین صفتی برازنده افراد نترس و شجاع می باشد، وشیعیان ایران این لقب را از گیو و رستم گرفته و به علی بن ابیطالب دادند.
...
[مشاهده متن کامل]


دلیر
جنگاور

بپرس