صلاح

/salAh/

مترادف صلاح: صوابدید، مصلحت، خوبی، خیر، نیکی، آشتی، صلح، اهلیت، شایستگی

متضاد صلاح: فساد

برابر پارسی: سزاوار، درخور، بایستگی

معنی انگلیسی:
advisable, expedient, prudence, prudent, righteous, wise, goodness, moral soundness, advisability, interest(s), well-beingadvisable

فرهنگ اسم ها

اسم: صلاح (پسر) (عربی) (تلفظ: salāh) (فارسی: صلاح) (انگلیسی: salah)
معنی: نیکی، نیکوکاری، شایستگی، شایسته و مناسب بودن امری با در نظر گرفتن پیامدهای آن، مصلحت، درست کاری، ( در قدیم ) سودمند بودن، فایده داشتن، خیر و نیکی
برچسب ها: اسم، اسم با ص، اسم پسر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

صلاح. [ ص َ ] ( ع اِمص ) نیکی. ضد فساد که تباهی باشد. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ). ضد فساد. ( مهذب الاسماء ). عَبش. عَبَش. ( منتهی الارب ). مصلحت. بسامانی : خداوند داند که مرا در چنین کارها غرضی نیست جز صلاح هر دو جانب نگاه داشتن. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 164 ). بدین لشکر بزرگ که با من است هر کاری بتوان کرد به نیروی ایزد تعالی و لیکن صلاح می جویم. ( تاریخ بیهقی ص 203 ). البته نباید که از شرط عهدنامه چیزی را تغییر و تبدیل افتد که غرض همه صلاح است. ( تاریخ بیهقی ص 211 ). امروز صلاح در آن بود که وی را نشانیده آید. ( تاریخ بیهقی ص 236 ). احمد جواب داد فرمانبردارم و صلاح من امروز و فردا در آن است که خواجه بزرگ بیند. ( تاریخ بیهقی ص 272 ). حق مسلمانی و حق مجاورت ولایت از گردن خویش بیرون کردم آنچه صلاح خود در آن دانید می کنید. ( تاریخ بیهقی ص 355 ).
چونکه نکو ننگری جهان چون شد
خیر و صلاح از زمانه بیرون شد.
ناصرخسرو.
جانْت سوارست و تنت اسب او
جز بسوی خیر و صلاحش مران.
ناصرخسرو.
همه اندیشه صلاح و فساد
در یقین تو و گمان تو باد.
مسعودسعد.
فلک بحرب تو آنگه دلیر شد که ترا
نیافت پای مجال و نداشت دست صلاح.
مسعودسعد.
دولت به کارخانه تو در صلاح ملک
پیوسته یار خنجر نصرت نگار باد.
مسعودسعد.
حالی به صلاح آن لایقتر که تدبیر اندیشی. ( کلیله و دمنه ). هیچ یار و قرین چون صلاح نیست. ( کلیله و دمنه ). فراغ دل من و صلاح شیر در آن است. ( کلیله و دمنه ). ایزد تعالی... صلاح و سلامت بر این عزیمت همایون مقرون گرداند. ( کلیله و دمنه ). چون کاری آغاز کند که... بصلاح ملک مقرون باشد آن را در چشم و دل او آراسته گردانم. ( کلیله و دمنه ). رفیق خویش صلاح و عفاف را ساختم. ( کلیله و دمنه ). تربیت پادشاه بر قدر منفعت باید که در صلاح ملک از هر یک چه آید. ( کلیله و دمنه ). چون محاسن صلاح بر این جمله در ضمیر متمکن شد خواستم تا بعبادت متحلی گردم. ( کلیله و دمنه ). آن چهار که مطلوب است بدین اغراض و بجز آن نتوانند رسید کسب مال است از وجهی پسندیده... و انفاق در آنچه به صلاح معیشت پیوندد. ( کلیله و دمنه ).
فلسفی دین مباش خاقانی
که صلاح مجوس به ز آنست.
خاقانی.
منشور تازگی و امیریت تازه گشت بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ابن مبارک بخاری نقشبندیعارف و نویسنده ایرانی ( قر. ۸ ه. ). وی کتاب [ انیس الطا لبین و عده السالکین فی مناقب خواجه بهائ الدین ] را تالیف کرده ( سال فراغت ۷۸۵ ه.ق . ) نسخه ای از آن در کتابخانه دهخدا موجود است .
آشتی کردن، سازش کردن ، آشتی، نیکوشدن، نیکوکارشدن، خیرونیکی، ضدفساد
۱ - ( مصدر ) نیکی کردن مقابل فساد . ۲ - نیک شدن نیکو کار گشتن . ۳ - آشتی کردن . ۴ - ( اسم ) نیکی نیکوکاری مقابل فساد . ۵ - شایستگی سزاواری اهلیت . یا به صلاح باز آمدن . ۱ - بهبود یافتن به شدن . ۲ - اصلاح شدن درست شدن . یا به صلاح باز آوردن . آشتی دادن صلح دادن .
هم دیگر آشتی کردن

فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) نیکی کردن . ۲ - نیک شدن . ۳ - آشتی کردن . ۴ - (اِمص . ) نیکوکاری .

فرهنگ عمید

۱. مصلحت.
۲. نیکوکار شدن.
۳. [مقابلِ فساد] خیر، نیکی.
۴. [قدیمی] نیک شدن، نیکو شدن.

واژه نامه بختیاریکا

( صَلاح ) اختیار

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صَلاح به معنای ضد فساد است.
صلاح در لغت به معنای صواب و درستی و خیر آمده است.
بیشترین کاربرد
بیشترین کاربرد آن در کارها، کارهای درست، پسندیده و نیک است. چنان که در حوزه رأی و نظر در معنای صواب دید نیز به کار می رود.
صلاح در ذات
صلاح در ذات نیز در معنای شایستگی و اهلیت کاربرد دارد. صلاح در میوه به معنای رسیدن و شیرین شدن است. مقصود از بدو صلاح که در کلمات فقها به کار رفته است، رسیدن میوه به مرحله مصونیت از آفت است که بر حسب نوع میوه ها متفاوت می باشد.

جدول کلمات

سازش , آشتی کردن ,

پیشنهاد کاربران

بهین
صَلاح:
١. نیک - اندیشی، نیکبینی، نیکخواهی
۲. نیکوکار شدن
۳. [دربرابرِ تباهی] نیکی، خوبی، نیکوکاری، درستی
۴. [کهنه] نیک شدن، نیکو شدن
۵. آشتی، سازش
۶. شایستگی، سزاواری، درخوری
٧. سزاوار، شایسته، درخور
٨. بایستگی
٩. سود
١٠. چاره، راەچار، راەکار
نیک بینی
ویدا
صلاح:نیکوکاری
قور
صلاح ' SALAH . ب زبان سیستانی 💜 معادل پارسی : تعارف
نیکی، سود، چاره، چاره کار
نیکمندانه، سودمندانه، گاهی نیز خردمندانه
او صلاح کارش را بهتر می داند.
او چاره ی کارش را بهتر می داند.
این سخن درست است ولی گفتنش به صلاح یا مصلحت نیست.
این سخن درست است ولی گفتنش به سود یا سودمندانه یا خردمندانه نیست.
صلاح :درستی
مثال میگن پدر و مادرت صلاحت رو میخوان یعنی خوبیتو میخوان
سزاوارخوب
رفع تکلیف کاری در داشته های معنوی مادی یا در سنن، و تاریخ ، آداب و رسوم ، شعائر ، و گذشته، مبتنی بر دانش آن وبدرستی نتیجه بدست آوردن
صلاح : خوبی ، خیر ، مصلحت ، درست ، نیکی
***
مثال : این کار به صلاح توست .
سود - خیر
درستی
شایسته و مناسب بودن امری ، مصلحت ، نیکوکاری
کاربرد در جمله : 🥛🥛🥛
چون اولوالامر از صلاح و فساد واقف نباشند ، مطالب ایشان را به اجابت مقرون گرداند ( تجربی 85 )
نیک خواهی
درستی پاکی
نیکوکاری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس