صنعی

لغت نامه دهخدا

صنعی.[ ص ُ ] ( اِخ ) یکی از شعرای متقدم عثمانی و از اهالی قسطمونی است. وی در دفتر دربار سلطان محمود از شاهزادگان سلطان بایزیدخان ثانی سمت منشی گری داشت و با نجاتی و طالعی معاصر بوده است. ( قاموس الاعلام ترکی ).

صنعی. [ ص ُ] ( اِخ ) یکی از شعرای متقدم عثمانی و از رجال سلطان سلیم خان است. وی در محاربه چالدران دلاوری نموده و به منصب سنجاق بکی گری نایل شد. ( قاموس الاعلام ترکی ).

صنعی. [ ص ُ ] ( اِخ ) نام او صنعاﷲ و از شعرای متقدم عثمانی و از اهالی بروسه است. وی سلطان سلیم خان ثانی را مدح میگفت. ( قاموس الاعلام ترکی ).

صنعی. [ ص ُ ] ( اِخ ) شاعر است. صادقی کتابدار نویسد: در فن شعر از راهنمایان من است و اکثر رسائل ضروری شعر را در حضور ایشان گذرانیده ام. متجاوز از سه سال ندیدم سر به بالین استراحت بگذارد. در تبریز شیفته عطار پسری بود. یک میل مسافت بین خانه خود و معشوق را پیوسته می پیمود. در فن علاقه بندی مهارتی داشت ، چنانکه مصراعی را با کاشتن گل دو رنگ نوشته بود. از رنگ و افشان کاغذ و همچنین از سرنج و سفیدآب و لاجوردشویی اطلاع داشت. او راست :
بغیر جور از آن تندخو نمی آید
وفا خوش است ولیکن ازو نمی آید.
رجوع به مجمع الخواص ص 75 شود.

صنعی. [ص ُ ] ( اِخ ) کلیبولی. او را دیوانی است به ترکی. وی بسال 941 هَ. ق. درگذشت. ( کشف الظنون ذیل دیوان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس