صورت گرفتن


معنی انگلیسی:
fare

لغت نامه دهخدا

صورت گرفتن. [ رَ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) از اقلام اثاثه واشیاء صورت تهیه کردن. ریز آنرا در ورقه ای نوشتن.
- صورت گرفتن کاری یا معامله ای ؛ انجام یافتن آن. خاتمه یافتن.
رجوع به صورت برداشتن وصورت کردن شود.

فرهنگ فارسی

کاری یا معامله

مترادف ها

happen (فعل)
رخ دادن، شدن، صورت گرفتن، روی دادن، اتفاق افتادن، واقع شدن، تصادفا برخورد کردن، پیشامدکردن، ناگهان رخ دادن، رخ دادن، اتفاق افتادن

be accomplished (فعل)
صورت گرفتن

take place (فعل)
صورت گرفتن

فارسی به عربی

انجز

پیشنهاد کاربران

واقع شدن ، روی دادن
سر گرفتن. [ س َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) درگرفتن. ( آنندراج ) . به وقوع پیوستن. وجود یافتن. تحقق یافتن :
بهای بوسه اش سر میدهم چون زر نمی گیرد
خیالی کرده ام با خویش اما سر نمی گیرد.
بیانا ( از آنندراج ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- سر گرفتن عروسی ؛ بهم جوش آمدن. جور شدن.
|| موافقت کردن و درگیر شدن صحبت. ( آنندراج ) . || سر گرفتن خانه ؛ بسیار داد و فریاد کردن بچه ها یا زنان در خانه و اطاق و غیره. ( یادداشت مؤلف ) .

پارسیش میشه انجام گرفتن
- به نفاذ پیوستن ؛ واقع شدن. انجام گرفتن : آن عزیمت به نفاذ پیوست. ( جهانگشای جوینی ) .
- به نفاذ رسیدن ؛ انجام گرفتن. تحقق یافتن : هرچه به زرق ساخته شود اگر به نفاذ رسد دست تدارک از آن قاصر باشد. ( کلیله و دمنه ) .

به اجرا درآمدن
صورت پذیرفتن
به عمل آمدن
انجام گرفتن
به وقوع پیوستن

بپرس