ضایعه

/zAye~e/

برابر پارسی: تباهی

معنی انگلیسی:
wastage, loss

لغت نامه دهخدا

( ضایعة ) ضایعة. [ ی ِ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) تأنیث ضایع. ج ، ضایعات.

فرهنگ فارسی

مونث ضایع، تلف شده، ازدست رفته
( اسم ) مونث ضایع ۱ - از دست رفته تلف شده . ۲ - فاسد گشته تباه شده جمع ضایعات .

فرهنگ معین

(یِ عَ یا عِ ) [ ع . ضایعة ] (اِفا. ) مؤنث ضایع . ۱ - از دست رفته ، تلف شده . ۲ - تباه شده ، فاسد.

فرهنگ عمید

۱. فاجعۀ مهم به ویژه بر اثر فوت کسی.
۲. (صفت ) [قدیمی] = ضایع

مترادف ها

toll (اسم)
خراج، هزینه، عوارض، باج، نواقل، راهداری، ضایعه، طنین موزون، باج راه، تحمل خسارت، تعداد تلفات جنگی، صدای طنین زنگ یا ناقوس

پیشنهاد کاربران

واژه ضایعه
معادل ابجد 886
تعداد حروف 5
تلفظ zāye'e
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: ضائعَة، جمع: ضایعات]
مختصات ( یِ عَ یا عِ ) [ ع . ضایعة ] ( اِفا. )
آواشناسی zAye'e
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی عمید
رویدادناگوار
کاملا از بین رفته و غیر قابل برگشت پذیری
در پارسی باستان ( تبلت ) می گویند
در پهلوی " تبست tabast " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
تبست ها = ضایعات

بپرس