ضبیعه

لغت نامه دهخدا

( ضبیعة ) ضبیعة. [ض ُ ب َ ع َ ] ( اِخ ) محلتی است ببصره. ( منتهی الارب ).

ضبیعة. [ ض ُ ب َ ع َ ] ( اِخ )ابن اسدبن ربیعة. بطنی است از عرب. ( منتهی الارب ).

ضبیعة. [ ض ُ ب َع َ ] ( اِخ ) ابن الحارث. وی در یوم تناءة عامربن طفیل را به نیزه بزد، و برخی عکس این گویند، و در این واقعه بنی عامر بگریختند. ( عقد الفرید ج 6 ص 26 و 27 ).

ضبیعة. [ ض ُ ب َ ع َ ] ( اِخ ) ابن ربیعةبن نزار. ضبعی منسوب است به وی. ( منتهی الارب ).

ضبیعة. [ ض ُ ب َ ع َ ] ( اِخ ) ابن عجل بن لجیم بن صعب ، از بکربن وائل از عدنان. جدی جاهلی است و گروهی ازصحابه از فرزندان ویند. ( الاعلام زرکلی ج 2 ص 438 ).

ضبیعة.[ ض ُ ب َ ع َ ] ( اِخ ) ابن قیس بن عکابةبن صعب ، از بکربن وائل از عدنان. جدی جاهلی. مالک و جحدر و عباد و سعد از فرزندان وی هستند. ( الاعلام زرکلی ج 2 ص 438 ).

فرهنگ فارسی

ابن قیس بن عکابه بن صعب از بکر بن وائل از عدنان : جدی جاهلی مالک و جحدر و عباد و سعد از فرزندان وی هستند ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس