طاق

/tAq/

مترادف طاق: درگاه، سقف، رف، طاقچه، رواق، آسمان، فلک، سپهر، ایوان، انحنا، خمیدگی، قوس، وتر، تاق، تک، تنها، فرد، یگانه، یکتا ، ردا، طیلسان، تا، لنگه، تاک، رز، مو، زیتون، دست، طاقه

متضاد طاق: جفت

برابر پارسی: تک، تنها، لنگه، ایوان، بام

معنی انگلیسی:
arch, vault, roof, fellow, twin, odd, unparalleled, (arched) roof

لغت نامه دهخدا

طاق. ( اِ ) سقف محدب. آسمانه. درونسو یا جانب انسی سقف. سقفی چون خرپشته کرده. عقد ( طاق بنا ). ( منتهی الارب ) :
به یک دست ایوان یکی طاق دید
ز دیده بلندی او ناپدید.
فردوسی.
همه خانه سرگین بد از گوسفند
یکی طاق بر پای و جای بلند.
فردوسی.
به بوزرجمهر آنگه آواز کرد
ز طاق شکسته پس آغاز کرد.
فردوسی.
فراوان ازو طاقها کرده بود
همانجای قیصر برآورده بود.
فردوسی.
بفرمود خسرو بدانجایگاه
یکی گنبدی تا به ابر سیاه
درازا و پهنای آن ده کمند
به گرداندرش طاق های بلند.
فردوسی.
شما می گسارید خرم سه روز
چهارم چو خورشید گیتی فروز
برآید یکی کلبه سازم فراخ
سر طاق برتر ز دیوار طاق.
فردوسی.
همان تخت پرویز ده لخت بود
جهان روشن از فرِّ آن تخت بود
همه طاقها بسته بودی ازار
ز خزّ و سمور ازدر شهریار.
فردوسی.
گور عراقی را دیدم در مسجد، آنجا که مشهد است در طاقی به پنج گز از زمین تا طاق. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 549 ). ستودان ، گورستان گبران بود؛ همچون طاقی برآرند. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ).
طاق ایوان جهان گیر و وثاق پیرزن
از نکونامی طراز فرش ایوان دیده اند.
خاقانی.
ور صدائی آید از طاق فلک
هم فلک کیوان ستان میخواندش.
خاقانی.
بگذار زهد بی نمک ، هل تا فرود آید فلک
هر رخنه کآید یک به یک ، بر طاق ویران آمده.
خاقانی.
مرکب همت بتاز یکره و بیرون خرام
از سر طاق فلک تا بحد استوا.
خاقانی.
گردون چو طاقی از برش ، بسته نطاقی بر درش
در هر رواقی آزرش ، برهان نو پرداخته.
خاقانی.
طاقها بمد بصر برکشیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
|| گنبد طارم و مجازاً به معنی آسمان :
ورنه قدرش داشتی طاق فلک
کرسی خاک از میان برداشتی.
خاقانی.
بنا نو کنی این کهن طاق را
ز غفلت فروشویی آفاق را.
نظامی.
|| ایوان. ( لغت فرس اسدی ) :
نهاده به طاق اندرون تخت زر
نشانده به هر پایه ای در گهر.
فردوسی.
در طاق صفه تو چو بستم نطاق خدمت
جز در رواق هفت فلک منظری ندارم.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 282 ).
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

(قلعه ) شهری بود از اعمال سیستان مشتمل برقری و قصبات فراوان حصاری محکم داشت و انگور آن مشهور بود. خلف بن احمد پس از شکست از سلطان محمود بقلعه طاق گریخت و محمود آنرا پس از محاصره مسخر کرد ( ۳۹۲ ه.ق . )
سقف خمیده، سقف محدب، بعربی نیزطاق گویند، سقف قوسی شکل که با آجربرروی اطاق یاجای دیگرسازند، تک، فرد، مقابل جفت
( اسم ) ۱ - تاک مو ( خراسان مخصوصا گناباد ) . ۲ - درختی که شاخه نداشته باشد نهال بی شاخه .
نجاشی متوفی گوید : محمد بن علی بن نعمان بن ابی طریفه بجلی ابو جعفر کوفی صیر فی ملقب به مومن الطاق و صاحب الطاق است .

فرهنگ معین

[ معر. ] (ص . ) ۱ - فرد. ۲ - یکتا، بی مانند.
(اِ. ) ۱ - تاک ، مو. ۲ - درختی که شاخه نداشته باشد.
[ معر. ] (اِ. ) ۱ - سقف ، سقف محدب . ۲ - طیلسان ، ردا. ۳ - دست ، طاقه . ۴ - رف ، طاقچه .

فرهنگ عمید

= تاغ
۱. سقف قوسی شکل که با آجر بر روی اتاق، درگاه، پل، یا جای دیگر می سازند: بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد / یا طاق فرود آید یا قبله کج آید (سعدی: لغت نامه: طاق ).
۲. خمیدگی محراب، کمان، ابرو، و مانند آن.
۳. طاقچه.
۴. [قدیمی] آسمان.
۵. [قدیمی] = طیلسان
۶. [قدیمی] ایوان.
۷. [قدیمی] طاقه، توپ: چند طاق جامه.
* طاق ابرو: [مجاز] خمیدگی ابرو، هلال ابرو، کمان ابرو.
* طاق ازرق: [قدیمی، مجاز] آسمان.
* طاق خضرا: [قدیمی، مجاز] = * طاق ازرق
* طاق طارم: [قدیمی، مجاز] = * طاق ازرق
* طاق فیروزه: [قدیمی، مجاز] = * طاق ازرق
* طاق کُحلی: [قدیمی، مجاز] = * طاق ازرق
* طاق لاجوردی: [قدیمی، مجاز] = * طاق ازرق
* طاق مقرنس: [قدیمی، مجاز] = * طاق ازرق
* طاق مینا: [قدیمی، مجاز] = * طاق ازرق
* طاق نصرت: چوب بست و آذین بندی شبیه طاق که در جشن ها یا هنگام ورود پادشاهان به شهری برپا می کنند.
* طاق نیلوفری: [قدیمی، مجاز] = * طاق ازرق
* طاق وطرم: (اسم مصدر ) ‹طاق وطرنب، طاق وترنب، طاق وطارم، طاق وطرنبین› [قدیمی، مجاز] کرّوفر و خودنمایی، فروشکوه، طمطراق: خلق را طاق وطرم عاریتی ست / امر را طاق وطرم ماهیتی ست از پی طاق وطرم خواری کشند / بر امید عز در خواری خوشند (مولوی: ۲۳۴ ).
۱. [مقابلِ جفت] فرد.
۲. یکتا، بی مانند: صاحب هنری به مردمی طاق / شایسته ترینِ جمله آفاق (نظامی۳: ۳۸۴ ).
۳. [قدیمی] تک، تنها.

فرهنگستان زبان و ادب

{cap} [ریاضی] نمادی به شکل ∩ که برای نشان دادن اشتراک دو مجموعه به کار می رود
{vault} [معماری و شهرسازی] اتاق یا بنایی که سقف منحنی داشته باشد

دانشنامه عمومی

طاق (دامغان). طاق ( تاق ) روستایی در دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان دامغان استان سمنان ایران است. دهکده طاق یکی از روستاهای قدیمی بخش مرکزی شهرستان دامغان می باشد، این روستا در فاصله - 12 - کیلومتری شرق این شهرستان، در موقعیت جغرافیایی  :«  54 درجه و بیست پنج دقیقه و پنجاه و سه ثانیه شرقی و 36 درجه و 13 دقیقه و 36 ثانیه شمالی  » در مسیر جاده دامغان شاهرود واقع گردیده است در وبلاگ طاق روستایی در دامنکوه دامغان و کتابی به همین نام نوشته علی ربیع زاده نشر حبله رود 1389 اطلاعات کامل و جامعی درباره این روستا آورده شده است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۲۰۴ نفر ( در ۷۴ خانوار ) بوده است. [ ۱]
طاق در زبان فارسی معانی متعددی دارد از ان جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
به معنی سقف محدب–آسمانه–درونسو یا جانب داخلی سقف
به یک دست ایوان یکی طاق دید/زدیده بلندی او ناپدید. ( فردوسی )
به معنی جامه ای پوشیدنی و چادرسر
تغییر یافته کلمه تاگ=تاک=تاغ=تاج
به معنی دست مانند یک طاق ( دست ) پارچه
به معنی تک–مقابل جفت–یکتا و بی همانند–جدا و تنها
طاق با جفت هردوان جفتند/زانکه توحید نیست زیر بیان. ( ناصر خسرو )
نام درختی به نام سایه خوش که هیزمش را می سوزانند و نام محله ای است در بغداد .
همچنین احتمال می رود که کلمه طاق بر خلاف صورت عربی آن کلمه ای فارسی وتغییر یافته کلمه تاگ باشد چرا که مورخین یونانی از وجود تونلی به نام تاگه آ در کنار روستایی به همین نام در شرق هکاتم پلیس یاد کرده اند که اسکندر شبی را درانجا منزل کرده است.
متأسفانه دربارهٔ پیشینه تاریخی این منطقه تحقیقات نوینی انجام نگرفته است و در منابع تاریخی نیز جز اشاراتی مبهم ذکری از این منطقه نشده است یاقوت حموی در معجم البلدان از حصاری به نام طاق نام می برد که در کوه های طبرستان واقع شده است و مسیر ان از ایالت قومس میگذرد . وی نوشته است که در این موضع غاری وجود داشته است که ورودی ان بسیار تنگ بوده و در داخل گشاد می شده است این غار خزانه پادشاهان پیش ازاسلام بوده و در ان اسلحه و مایحتاج لشگر نگهداری میشده است ( پس از سقوط ساسانیان این قلعه و غار ان به وسیلهٔ عمال خلیفه عباسی غارت شد ) .
ابن فقیه از سلیمان ابن عبدالله نقل می کند که در نزدیکی روستای طاق محلی است که اگر کسی انجا را به کثافت الوده کند بادی تند می وزد و بارانی سخت می بارد تا ان کثافت را پاک کند . احتمال میرود قلعه ای را که یاقوت حموی در کتاب خود جزو بلاد طبرستان ذکر کرده طاق دامغان باشد زیرا در کتب تاریخی گذشته گاه روستاهای دامنکوه و حتی خود دامغان را جزو بلاد طبرستان می نامیدند و غاری که یاقوت از ان نام برده است می تواند غار شیر بند و یا غار چاه دیو باشد که نزدیک این روستا قرار دارد وگفته می شود غار چاه دیو به وسیلهٔ تونلی در زیر زمین به قلعه طاق متصل می باشد و مشخصات ان با نقل یاقوت نزدیکتر است و محلی که ابن فقیه نقل کرده است که با الوده کردن آن باد بر میخیزد می تواند چشمه بادخوان کلاته باشد که مردم دامغان معتقدند هر کس انرا الوده کند باد سختی به طرف دامغان می وزد برای همین اهالی در ان مکان همیشه نگهبانی می گذاشته اند تا کسی انرا آلوده نکند . مورخین یونانی در سفر نامه اسکندر مقدونی از تونلی به نام تاگه آ نام برده اند که در نزدیکی روستائی به همین نام و در یک منزلی دامغان واقع شده است و پس از اینکه داریوش در بستجان ( حاجی اباد کنونی ) به دست یکی از سربازانش ( بسوس ) در کنار نهر ابی به قتل می رسد اسکندر او را با احترام دفن کرده و شب را در قلعه تاگه آ گذرانده و روز بعد به راه خود ادامه میدهد احتمال می رود قلعه تا گه ا همین طاق امروزی باشد زیرا در یک منزلی دامغان و نزدیک بستجان روستائی دیگر به این نام شناخته نشده است دربارهٔ سیر گذر تاریخی این روستا متأسفانه منبع موثقی وجود ندارد ( مگر پاره ای روایات غیر مطمئن ) از آنجمله گفته می شود در کاروانسرای شرقی این روستا درخت سنجدی بوده است که محمد حنفیه فرزند حضرت علی ( ع ) پس از اتراق در این کاروانسرا اسب خود را پای ان درخت بسته است از این رو آن مکان وان درخت ( امروزوجود ندارد ) نزد اهالی تقدسی خاص داشته است .   در قبرستان این روستا سنگ قبری به نام سید کمال الدین ابن قربان طاقی وجود دارد که روی ان سال 1000 هجری قمری حک شده است و مصادف با عصر صفویه در ایران می باشد صاحب این قبر خود بانی مقبره پیر نعما ( یکی از خادمان امام رضا ) در روستای بق می باشد . مقبره سید کمال الدین در سال1380 شمسی به وسیلهٔ یکی از اهالی خیر تعمیر شده و گنبدی اجری بر روی ان ساخته شده است.
عکس طاق (دامغان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

طاق (vault)
در معماری، قوسی پیوسته از آجر، سنگ، یا بتون، که سقفی خوداتکا را روی بنا یا بخشی از بنا شکل می دهد؛ نیز سازه ای طاق دار، همچون زیرگذر خیابان. طاق از نظر شکل شناسی هندسی، حاصلِ تکثیر و تکرار یک رگۀ قوس، یا یک سطح منحنی است. از میان انواع بسیار متفاوت طاق، طاق گهواره ای یا طاق دورتمام، ساده ترین نوع سقف نیم استوانه ای به شمار می رود، که از خط پیوسته ای از طاق های نیم دایره ای یا تیزه دار تشکیل می شود. دیوارهای حمّالِ طاق، معمولاً پشت بند لازم دارند تا بتوانند نیروی جانبی آن را تحمل کنند. طاق بادبزنی از عناصر معماری گوتیک است و از چندین مقطع مخروطی متقاطع تشکیل می شود که غالباً بسیار مزین اند. طاق چهارترک از تقاطع طاق های گهواره ای عمود برهم تشکیل می شود.تاریخچۀ اولیه. بابلیها و مصری ها از ۶هزار سال پیش اصول ساخت طاق را می دانستند، لیکن این فن به وسیلۀ رومی ها که بتون به کار می بردند، و ساسانیان در ایران در قرون ۶ و ۷م که با آجر کار می کردند، و سازندگان اروپایی در قرون وسطا تکمیل شد. رومی ها از طاق دورتمام استفاده می کردند و این نوع طاق را از بتون، و بسیار ضخیم می ساختند.
طاق بندی رومانسک (رومی وار) و گوتیک آغازین. در طی دورۀ رومانسک (رومی وار)، طاق ها را با مصالح بنّایی و بدون استفاده از بتون می ساختند، که به همین سبب ضخامت کمتری داشتند. بعدها با استفاده از تویزههای سنگی آن ها را سبک تر کردند؛ این تویزه ها «شبکه» های طاق بودند، و مانند میله های فلزیِ چتر عمل می کردند که تکیه گاه روکش آن به شمار می روند. طاقِ حاصل نیز شکل محدّب چتر را پیدا می کرد. دشواری های مختلف، به ویژه در جایی پدید می آمد که عرض شبستانِ کلیسا دوبرابر عرض راهه بود و قوس گرد عریض روی شبستان، از قوس های باریک روی راهه ها بسیار مرتفع تر می شد. اما در دورۀ گوتیک آغازین، با به کارگیری قوس های تیزه دار، این مشکل حل شد؛ این قوس ها را می توانستند کم وبیش نوک تیز بسازند تا با عرض های متفاوت شبستان و راهه جور در بیایند، و سقفی طاق پوش بسازند که در ناحیۀ تیزه هم سطح باشند.
طاق بندی گوتیک متأخر. در دورۀ گوتیک متأخر طاق بندی به تدریج پیچیده تر شد، زیرا تویزه های میانی را به طاق افزودند و ضخامت «رشته»های سنگی تا حدود پانزده سانتی متر کاهش یافت، اما استفاده از پشت بندهای حجیم، این امکان را فراهم آورد که دیوارهای بین پشت بندها را نازک تر بگیرند و سطح بیشتری از دیوار را به تعبیۀ پنجره های بزرگ منقوش اختصاص دهند. بدین ترتیب بناهای طاق دار گوتیک متأخر به اسکلتی از تویزه های سنگی و پشت بندها تبدیل شد. طاق بادبزنی، در آخرین مرحلۀ گوتیک در انگلستان پدیدار شد؛ آویزهای سنگی حجاری شدۀ پرنقش، لیکن زاید، با اهداف صرفاً تزیینی به زیر طاق ها آویزان شد. سطح زیرین مخروط وار طاق را به صورت توری کاری حجاری کردند و نمایی از چتری بازشده را به آن بخشیدند که از پایین دیده شود.

مترادف ها

roof (اسم)
مسکن، طاق، پوشش، سقف، بام خانه، بام

tent (اسم)
توجه، طاق، ساباط، سایبان، خیمه، چتر، چادر، نوعی شراب شیرین اسپانیولی

welkin (اسم)
هوا، طاق، فلک، آسمان، گنبد نیلگون، دارای بنیه محکم و قوی

arch (اسم)
قوس، کمان، طاق

vault (اسم)
طاق، سردابه، گنبد، جهش

cupola (اسم)
طاق، کلاهک، گنبد، قبه

dome (اسم)
طاق، گنبد، قبه، قلعه گرد

odd number (اسم)
طاق

big top (اسم)
طاق، نمایش بزرگ سیرک

one piece (اسم)
طاق

odd (صفت)
غیر عادی، چرند، عجیب، طاق، عجیب و غریب، تک، فرد

فارسی به عربی

سقف , شاذ , قبعة , قوس , مدفن

پیشنهاد کاربران

طاق با تاج هم ریشه می باشد. تاج تازی شده ی
تاگ tāg پهلوی است. تاگ پهلوی در زبان فارسی به طاق تغییر کرده است.
تاگ/تاک/تک چهارطاق چهار گوهر را گویند گوهر پارسی عنصر است با اینهمه طاق را میتوان بر عنصر یا اتم نیز گفت
طاق و جفت
واژه طاق
معادل ابجد 110
تعداد حروف 3
تلفظ tāq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت، قید ) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تک]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی tAq
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
تاگ
طاق یا تاق:
فرد، تک
متضاد زوج
در پارسی میانه �تاک� می گفتند.
طاق اشتباهه و باید با ت نوشته بشه چون یه واژه پارسی هستش
طاق
در هر دو مینه پارسی است:
طاق= تاق، رَف ، رَواق ، خمیدگی
طاق = همان تاک و تَک پارسی به مینه فَرد یا پَرد است
طاق ، سقف roof: [اصطلاح کوهنوردی]چنانچه کلاهک کاملا با زمین موازی و بصورت ۱۸۰ درجه باشد کلاهک کامل یا سقف خوانده می شود و حالتی شبیه به سقف یک اطاق پیدا دارد.
منبع https://sporton. ir

یگانه
تک
ضد جفت
در پارسی " تاگ " به چم سازه ای گنبدی .
تاگچه= طاقچه
گنبد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس