طراثیث

لغت نامه دهخدا

طراثیث. [ طَ ] ( ع اِ ) ج ِ طُرْثوث. ( منتهی الارب ) ( تفلیسی ) ( آنندراج ).

طراثیث. [ طَ ] ( ع اِ ) بمعنی طرثوث است و آن میوه ای است که به فارسی بل گویند. ( برهان ). هیور، بیخ گیاهی است سرد به درجه دوم و خشک بسوم تقویت اعضا دهد و خون شکم دفع کند. ( نزهةالقلوب خطی ). نام میوه ای است. ( غیاث اللغات ). طرثوث نیز گویند. بشیرازی بل شیرین خوانند سرخ و سفید بود، بهترین وی سفید بود، طبیعت وی سرد و خشک بود در سیم ، قطع خون رفتن کند از مقعد و مجموع اعضا و رحم و شکم ببندد و قوت مفاصل و جگر و معده دهد و چون با روغن گاویا شیر بز پاره ای بپزند و بیاشامند استرخاء معده رامفید بود و مقدار مأخوذ از وی یک مثقال بود و اسحاق گوید: مضر بود بسفل و مصلح وی گلنار است. و بدل وی جفت بلوط بوزن آن و گویند نیم وزن آن پوست تخم مرغ سوخته شسته ( کذا ) و چهار دانگ وزن آن قرط و شش یک آن عفص و ده یک آن صمغ عربی است. ( اختیارات بدیعی ). بمعنی زُب الارض و زب الریاح است. و آن نباتی است خشبی شبیه به قطر و در زمین فرورفته و سرخ و سفید میباشد و گیاه او مثل برگ پیچیده و بیشتر در نخودزار و زیر درختها میروید و قسم سرخ او شیرین و مأکول است و باقبض و سفید او تلخ میباشد، در سیم سرد و خشک و بسیار قابض و قاطع اسهال و سیلان خون و عرق و مقوی معده و جهت اعیا و ردع مواد حاره نافع و مضر ریه و مصلحش شکر و شربتش تا دو درهم و بدلش سدس وزن او عفص و بوزن اوصمغ عربی. ( تحفه حکیم مؤمن ). صاحب مخزن الادویه آرد: پس از ذکر ماهیت و طبیعت طراثیث و نقل عین بیانات تحفه حکیم مؤمن ، در ذکر افعال و خواص آن گوید: بسیار قابض و قاطع و حابس اسهال و سیلان خون و عرق و مقوی کبد و معده و دابغ و دافع استرخای آن و جهت اعیا و ردع مواد حاره. و تحلیل صلابات و تقویت مفاصل مسترخیه شرباً و ضماداً و چون با شیر تازه دوشیده طبخ دهند و یا با دوغ ماست گاو بیاشامند، جهت استرخای معده و کبد نافع. مضر به ریه ، مصلح آن شکر و مخشن جلد و مصلح آن بزرقطونا، مقدار شربت آن تا دو درم ، بدل آن ثلث وزن آن عفص و دو ثلث آن قرط و نصف وزن آن قشر بیض محترق و عشر وزن آن و بقولی بوزن آن صمغ عربی است واقاقیا بوزن آن نیز گفته اند. ( مخزن الادویه ). در سیستان او را خیسرو و هسیرو هم گویند. ارجانی گوید: طراثیث سرد است در دو درجه و خشک است در سه درجه و هیئت او آن است که چوب بارها کژ بود بمقدار انگشت ، و سرخ و تیره رنگ باشد و منبت او در بادیه باشد و طعم او دلالت قبض بود و استرخای معده را دفع کند و معده را دباغت کند. محمد زکریا گوید: بدل طراثیث در بستن شکم ورفتن خون از شکم نیم جزو از پوست بیضه سوخته است و نیم جزو او مازو. ارجانی گوید: سُدس او مازو است و عشر او صمغ است. ( ترجمه صیدنه ابوریحان ). طراثیث ، یسمی زب الارض و زب الریاح و هو نبت ٌ یرتفع کالورقة الملفوفة و اصله قطعٌ حمرٌ خشبیة کالقطر الی قبض و غضاضةبارد یابس فی الثانیة، یحبس و یقطع الاسهال المزمن شرباً و العرق ضماداً و یحلل الصلابات طلاءً و یمنع الاعیاء و هو یضر الرئة یصلحه السکر و یخشن الجلد، و یُصلحه البزرقطونا. ( تذکره داود انطاکی ) : بگیرند خرما و مویز و مازو و اقاقیا و شب یمانی و طراثیث ، بکوبند و بر زهار نهند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

فرهنگ فارسی

۱ - گل جالیز . ۲ - گونه ای قارچ که آن را به عربی مصرور نیز گویند .
بمعنی طرثوث است و آن میوه ایست که بفارسی بل گویند .

پیشنهاد کاربران

بپرس