طغرا

/toqrA/

مترادف طغرا: فرمان، منشور، حکم، نشان صدوراحکام و فرامین، خطی تزیینی، نشان، علامت، مهر، واحد سند، نامه

معنی انگلیسی:
royal monogram or signature

لغت نامه دهخدا

طغرا. [ طُ ] ( ع اِ ) طُغْری ̍. القابی باشد که بر سر فرمان پادشاهان مینویسند، و در قدیم خطی بوده است منحنی که بر سر احکام ملوک میکشیده اند. ( برهان ). نوعی از خط پیچیده حروف که به آن خط بر فرمان پادشاهان القاب نویسند. ظاهراً این لفظ ترکی است ، در مناظرالانشاء نوشته که : طغرا خط سطبری باشد بخط پیچیده که القاب و اسم سلطان باشد، مثل السلطان الاعظم الاعدل جلال الدین اکبر پادشاه غازی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). خطی است که در عهد ملوک قدیم بالای امثله و مناشیر ایشان میکشیده اند بر شکل کمانی. ( صحاح الفرس ) :
اعدل اقطار شرق و غرب کز القاب او
بر مناشیر امور عدل طغرا کرده اند.
هندوشاه نخجوانی.
طره ای است که بر بالای نامه پیش از بسمله نوشته می شود با قلم درشت ، و مضمون آن نعوت پادشاه فرستنده نامه است ، و لفظ اعجمی است. ( ابن خلکان در ترجمه طغرائی اصفهانی ). صورتی مرکب از چند خط عمودی منتهی به قوس گونه ای تودرتو و متوازی ، محتوی نام و لقب سلطان یا امیری ، و آن را بر سر احکام و فرمانها مینگاشتند، و کار نگاشتن طغرا بیشتر منصب و شغلی خاص بوده بیرون از منصب و شغل کاتب ، و گماشته بدین کار را طغرانویس و گاه طغرائی مینامیدند و طغرا بمنزله امضاء شاه یا امیر و حاکم بود. هی الطرة التی تکتب فی اعلی المناشیر بالقلم الجلی ، تتضمن اسم الملک و القابه ، وهی کلمة اعجمیة محرفة من الطرة. ( معجم الادباء ج 4 ص 51 ). مؤلف آنندراج در فرهنگ خود آورده که : طغرا القابی است که به طرز مخصوص بر سر فرامین به آب طلا یا شنجرف نویسند، و بر رقمهای نادرشاه به مرکب نوشته دیده شده ، و بعضی گویند در قدیم خطی بوده منحنی که بر سرفرمان میکشیده اند. ملاطغرا در توحید :
به طغرانویس گل سرخ رنگ
رسانیده شنجرف می بیدرنگ.
درویش واله هروی :
در کشور صفحه کلک یکتا
بر نام سخن کشید طغرا.
خواجه جمال الدین سلمان :
ما مثال عزل عقل از ملک دین برخوانده ایم
تا کشیدستند بر منشور ما طغرای عشق.
( از آنندراج ).
طغرای نکونامی و منشور سعادت
نزد ملک العرش به توقیع تو بردم.
برهانی.
به دست همت طغرای بی نیازی دار
که هر دو کون تو داری چو داری این طغرا.
خاقانی.
گفتم احسان شما بگذشت و احسان رهی
جاودان مانده ست و این طغرای اقبال شماست.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نوعی از خطوط اسلامی که منشیان طغراکش بتدریج از رسم الخطی ( از فروع نسخ ) که برای نوشتن طغرا درست کرده بودند استخراج نمودند. این خط تا اواخر دولت عثمانی در آن کشور رواج داشت .
( اسم ) ۱ - خطی که بر شکل کمان باشد خط قوسی . ۲ - خطی که بر صدر فرمان ها بالای بسم الله می نوشته اند به شکل قوس شامل نام و القاب سلطان وقت و آن در حقیقت حکم امضا و صحه پادشاه را داشته است .
تخلص شاعریست از مشهد مقدس صاحب دیوان و مثنوی و منش آت .

فرهنگ عمید

۱. چند خط منحنی تودرتو که اسم شخص در ضمن آن گنجانیده می شود و بیشتر در روی مسکوکات یا مهر اسم نقش می کنند. در قدیم بر سر نامه ها و فرمان ها می نگاشتند: به طاق آن دو ابروی خمیده / مثالی را دو طغرا برکشیده (نظامی۲: ۲۹۰ ).
۲. [مجاز] فرمان، حکم.
۳. [مجاز] ابروی خوب رویان.

دانشنامه آزاد فارسی

طُغْرا
طغرای سلطان محمود دوم عثمانی
اصطلاحی ترکی که ظاهراً نخستین بار در روزگار ترکان غز به کار گرفته شد و در عهد سلجوقیان رواج یافته و به نشان شاه که بر بالای فرمان ها نوشته می شد، می گفتند. در آن روزگار طغرا، از القاب و نام شاه که آن را به خطی خوش بر یک خط قوسی در بالای فرمان ها می نوشتند، تشکیل می شد و در واقع امضای شاه به حساب می آمد. کار نگاشتن طغرا (طغراکشی) منصب خاصی بوده و صاحب این منصب را طغرانویس می گفتند. ابواسماعیل طغرایی (سرایندۀ قصیدۀ لامیة العجم) طغرانویس مشهور عهد سلجوقی است. مأمور مخصوصی طغراها را بر ورقه ای کاغذ به شکل مستطیل می نوشته و کاتبان آن را در طرف چپ و بالای منشورها درج می کردند. این نشان رفته رفته نشان دولت و حکومت شد و نه تنها فرمان ها، بلکه اسناد و سکه ها و کشتی های جنگی را با آن نشانه گذاری می کردند. رسم طغرانویسی در دولت هایی که پس از ترکمانان سلجوقی بر سر کار آمدند نیز رایج شد. شاهان سلجوقی و سلاطین عثمانی رسم طغراکشی را احتمالاً از غزها، و ممالیک مصر از سلجوقیان اقتباس کردند. پس از سقوط دولت عثمانی، رسم طغرانویسی نیز منسوخ شد (۱۹۲۲). افزون بر طغراهای رسمی، برخی کسان نیز به نام خود طغرا می ساختند و نیز گاه طغرا را همچون علامت تجاری به کار می بردند.

مترادف ها

monogram (اسم)
طغرا

پیشنهاد کاربران

همانگونه که در معجم الادبا گفته شده این تحریف شده طره است و چون به شکل طره بود به ان طره میگفتند و ترکان به ان طغرا گفتند
وهی کلمة اعجمیة محرفة من الطرة. ( معجم الادباء ج 4 ص 51

بپرس