طفره

/tafre/

مترادف طفره: اهمال، تأخیر، تعلل، سستی، گریز، مسامحه، برجستن، پریدن، جستن، پرش، جست

معنی انگلیسی:
dodge, elusion, evasion, evasiveness, parry, procrastination, runaround, stall

لغت نامه دهخدا

( طفرة ) طفرة. [ طَ رَ ] ( ع مص ) طفور.( منتهی الارب ). برجستن. بالا برجستن. ( منتهی الارب ). برجستن از روی چیزی : و چون وحشی در دام افتاده را که صیاد بازیچه و مضحکه را رسن فرا او گذارد تا او به نشاط طفره کند. ( جهانگشای جوینی ). || در اصطلاح ابراهیم بن سیار نظام ، مقابل مشی. || در اصطلاح طبیعیون ، از نقطه ای به نقطه ای رسیدن ، بی پیمودن مسافت فاصله بین آن دو، و آن محال است. در میان زدن. فاصله که در کاری افتد. ( آنندراج ). صاحب غیاث اللغات و هم صاحب آنندراج گوید: نزد اهل حکمت طفرةالزاویه عبارت است از اینکه شیئی صغیر اکبر گردد از شیئی کبیر بی آنکه مساوی کبیر شود و تقریرش اینکه زاویه که پیدا میشود فیمابین محیط دائره و قطرآن اعظم باشد از جمیع زاویه های حاده که پیدا شوند در میان دو خط مستقیم و برهانش مذکور است و در مقاله ٔثالثه تحریر اقلیدس وقتی که اندک حرکت دادیم سر قطررا بجانبی با وجود ثابت ماندن سر دیگرش پس از این حرکت آن زاویه حاده که از هر سه اقسام زاویه صغیرتر بود ناگاه زاویه منفرجه گردید که اکبر اقسام خود است انگشت در اثنای حرکت مذکوره زاویه قائمه که متوسطالحال بود در خردی و کلانی و این نیست مگر طفره که شیئی صغیر با شیئی متوسط برابر نشده ناگاه کبیر گردد.
- طفره زدن ؛ تعلل کردن در ادای دین و امثال آن.

طفرة. [ طَ رَ ] ( ع اِ ) سرشیر. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

خیزی برداشتن، یکبارجستن ازبلندی، فاصله درکاری، طفره رفتن:کوتاهی کردن وتاخیردرکاری، سردواندن
۱ - ( مصدر ) جستن برجستن پریدن از بلندی . ۲ - انتقال جسم است از جزو مسافتی به جزو مسافتی دیگر بدون آن که از اجزای ما بین گذر کند و محاذی آن قرار گیرد و به عبارت دیگر انتقال از مسافتی به مسافتی دیگر و از مکانی به مکانی دیگر بدون گذشتن از مسافت متوسط و این امر محال است .

فرهنگ معین

(طَ رِ ) [ ع . طفرة ] (مص ل . ) پریدن ، پریدن از بلندی .

فرهنگ عمید

۱. خیز برداشتن، جَستن.
۲. = * طفره رفتن
* طفره رفتن: (مصدر لازم ) کوتاهی کردن، تٲخیر، تعلل کردن در کاری، سر دواندن.
* طفره زدن: (مصدر لازم ) = * طفره رفتن

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] طَفره، اصطلاحی در کلام اسلامی می باشد.
طفره در لغت از ریشۀ طفر به معنای جستن از روی چیزی است و در اصطلاح، نظریه ای است که نَظّام معتزلی (متوفی ۲۳۱)، ظاهراً برای غلبه بر مشکلات اعتقاد به نامتناهی بودن تقسیم پذیری جسم ، مطرح کرده است.
تقریر نظریه
مطابق این نظریه، جسم می تواند از مکانی به مکان دیگر برود بدون این که مسافت میان آن دو را طی کند، یا به محاذات آن مسافت قرار گیرد، یا با آن مسافت تماس داشته باشد، و بدون این که در مبدأ معدوم و در مقصد اعاده گردد چون آثار نظام باقی نمانده و نظریۀ طفره از زبان مخالفان او نقل شده است، تقریر دقیق این نظریه و شرح زمینۀ تکوین آن میسر نیست.کسانی که این نظریه را نقل کرده اند آن را نتیجۀ رأی خاص نظّام دربارۀ جسم شمرده اند. طفره را به هشام بن حکم ، متکلم شیعی (متوفی ۲۷۹ یا ۲۹۹)، نیز نسبت داده اند که جای تردید دارد.
نقد نظریه
نظام جسم را قابل تقسیم تا بی نهایت می دانست و نظریۀ جزء لایتجزا را رد می کرد. اشکال این رأی را نخستین بار ابوالهَذیل عَلّاف ، استاد نظّام، با استفاده از یک مثال بیان کرد.اگر جسم متناهی نباشد عبور از جسم ناممکن است، مثلاً مورچه نمی تواند از روی یک کفش بگذرد، زیرا برای گذشتن از هر جزء باید نیمی از آن جزء را طی کند واین روند تا بی نهایت ادامه دارد.می گویند در پاسخِ این اشکال، نظّام با طرح امکان طفره، توضیح داد که مورچه بعضی اجزا را طی کند اما از روی بعضی می جهد پاسخ منسوب به نظّام مایۀ حیرت محققان و دستاویز استهزای مخالفان بوده است.فرض طفره چنان واضح البطلان می نماید که بعضی محققان امروزی کوشیده اند آن را رأیی فرعی و موقت نشان دهند که نظّام فقط در مناظره و بر سبیل معارضه با نظریۀ جزءلایتجزابه میان آورده بوده است اما این توجیه با توجه به استفادۀ نظام از نظریۀ طفره در شرح تعالیم دیگر خویش، مانند کُمون، پذیرفتنی نمی نماید.مشخص نبودن رأی حقیقی نظام دربارۀ جسم بر ابهام مسئله افزوده است.ابوالحسین خیاط تصریح کرده است که نظام قسمت پذیری جسم را تا بی نهایت فقط در وهم ممکن می دید نه در خارج. در این صورت، چون نظام با فلسفه آشنا بوده و آثار ارسطو را خوانده بوده است می بایست در مقابل اِشکال ابوالهذیل پاسخ ارسطو را نقل می کرده است.اشکال ابوالهذیل همان شبهۀ اول زِنون اِلیایی است که متکلمان به واسطۀ ترجمۀ عربی سماع طبیعی ارسطو با آن آشنا بوده اند. این شبهه را ارسطو با طرح مفاهیم نامتناهی بالقوه و بالفعل حل کرده بود و معلوم نیست چرا نظام به جای استفاده از آن ها به طفره توسل جسته است. (که گفته است نظام به سبب نشناختن مفاهیم نامتناهی بالقوه و بالفعل گرفتار طفره شد).بدیهی ترین اشکال طفره را از زبان ابوالهذیل در همان مناظره با نظام نقل کرده اند. فرض طفره مشکل عبور از بی نهایت را از بین نمی برد، باز می توان پرسید همان مسافتی که مورچه طی کرده چگونه طی شده است؟ به تعبیر شهرستانی ، خود طفره یا جهیدن هم طی کردن مسافت است و فقط از حیث سرعتِ بیشتر با راه رفتن تفاوت دارد. ابوالهذیل اشکال طفره را با این مثال نشان داده است که اگر پاهای مورچه را به جوهر آغشته کنیم، رد پای مورچه روی کفش را به صورت خط مستقیم می بینیم نه نقطه های سیاه با فاصله هایی در میانشان. دیگران هم از این مثال یا صورت های دیگر آن، از جمله اثر قلم روی کاغذ، برای روشن کردن بطلان طفره استفاده کرده اند. البته این مثال ِ حسی دلیل محکمی در رد طفره نیست؛ در پاسخ آن می شد گفت طفره ها چنان کوچکند که با چشم دیده نمی شوند ولی در حقیقت در خط سیاه فاصله هایی وجود دارد.
ادله
...

دانشنامه آزاد فارسی

طَفْره
نظریه ای در کلام اسلامی. اول بار ابراهیم بن سیار نَظّام معتزلی این نظریه را مطرح کرد. براساس این نظریه، جسمی که حرکت از مبدأ را آغاز کرده است می تواند بدون پیمودن نقاط میانی به مقصد برسد. گفته اند نظّام معتقد بود که هر ماده ای بی نهایت بار تجزیه می شود و بر این اساس لازم بود که حرکت از مبدأ به مقصد به معنای پیمودن بی نهایت نقطه باشد. او برای حل این معضل نظریۀ طفره را مطرح کرد. از نظر فلاسفه و حکمای طبیعی طفره در طبیعت محال است.

مترادف ها

hop (اسم)
ابجو، طفره، افیون، رازک

evasion (اسم)
بهانه، گریز، طفره، طفره روی، حیله، تجاهل، گریز زنی

equivocation (اسم)
ابهام، طفره، دروغ

jink (اسم)
گریز، طفره، شوخی، لطفه

avoidance (اسم)
کناره گیری، اجتناب، احتراز، طفره، طفره روی

elusion (اسم)
گریز، اجتناب، طفره، طفره روی، اغفال

subterfuge (اسم)
بهانه، گریز، طفره، طفره روی، اختفاء، عذر، طفره زنی

runaround (اسم)
طفره

jump (اسم)
ترقی، طفره، خیز، پرش، جهش، افزایش ناگهانی

leap (اسم)
طفره، خیز، پرش، جست

gambol (اسم)
طفره، جست، جست و خیز، ورجه ورجه

gambado (اسم)
طفره، جفتک، گتر، چکمه رکابی و ساقه بلند سواری، زنگار یا پا پیچ سوارکاری

put-off (اسم)
بهانه، طفره، تعویق، انصراف، عذر

فارسی به عربی

اجلب , تجنب , تهرب , کشک

پیشنهاد کاربران

طَفره:
١. خیز برداشتن، جَست، پرش، گریز
۲. کوتاهی، درنگ، دیرکرد، امروزوفرداکاری، این شاخه به آن شاخه پریدن، سردوانی، بهانه، سستی
٣. ترابریِ / گسیلِ / سفرِ ( میانِ دو جا ) بدونِ پیمایش
نقطه ای باشد از خون تازه ی سرخ رنگ، و یا خون کهنه ی مرده ی خاکی رنگ و یا سیاه که در ملتحمه پدید می آید.
جر
طفره درلغت به معنی پرش است، ودرزبان عامه ازاین شاخه به آن شاخه پریدن به قصدفرارازموضوع موردمناقشه راگویند. اما درفلسفه وکلام عبارتست ازانتقال وحرکت شی ازیک نقطه به نقطه دیگر بدون طی مسافت وسپری شدن زمان، درواقع حذف فاصله وزمان بین دونقطه مبدا ومقصد، واین اتفاق به لحاظ عقلی محال است وباطل .
تعویق. . . بهانه. . . . احمال. . . . کوتاهی. . . بی خیالی. . .
avoidance
حاشیه معمولا در بیشتر موارد طفره رفتن به معنی حاشیه روی استعمال مظ شود.

بپرس