طلوع

/tolu~/

مترادف طلوع: برآمدن، دمیدن ، طلعت، پیدایش، پیدایی، ظهور

متضاد طلوع: غروب کردن، غروب، زوال، افول

برابر پارسی: تابیدن، برآمدن، سرزدن، برآمد، بردمیدن، پگاه

معنی انگلیسی:
rising, appearance, rise

فرهنگ اسم ها

اسم: طلوع (دختر) (عربی) (طبیعت) (تلفظ: tolue) (فارسی: طلوع) (انگلیسی: tolue)
معنی: برآمدن خورشید و مانند آن، دمیدن و برآمدنِ خورشید و مانند آن، ( به مجاز ) ابتدای روز، ( به مجاز ) آغاز پیدایش چیزی، ( در نجوم ) پیدایی و آشکار شدن ستاره هنگامی که تحت الشعاع خورشید نباشد، مقابلِ غروب، ( به مجاز ) ابتدای روز و ( به مجاز ) آغاز پیدایش چیزی
برچسب ها: اسم، اسم با ط، اسم دختر، اسم عربی، اسم طبیعت

لغت نامه دهخدا

طلوع. [ طُ ] ( ع مص ) برآمدن آفتاب و مانند آن. ( زوزنی ) ( منتخب اللغات ) ( تاج المصادر ). دمیدن. سر برزدن. طالع شدن.برآمدن. برآمدن آفتاب و ماه و ستاره. مقابل افول و غروب. مقابل سقوط. برآمدن آفتاب و جز آن از ستارگان.بزدغ : طلع الکوکب طلوعاً و مطلعاً؛ مطلعاً، برآمد ستاره ، و کذلک طلعت الشمس. ( منتهی الارب ) :
تا نبود صبح را از سوی مغرب طلوع
روز بقای تو باد هفته یوم الحساب.
خاقانی.
هنوز صبح نخستین روز دولت توست
در انتظار طلوع جمال خورشیدیم.
همام.
|| ببالا برشدن. ( زوزنی ). برآمدن بر سر کوه و جز آن. ( منتخب اللغات ) ( منتهی الارب ). || آشکار شدن. || پنهان شدن. ( منتخب اللغات ). غایب شدن در کسی. ( تاج المصادر ).از لغات اضداد است. || برآمدن دندان کودک. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || بنزدیک کسی شدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ). برآمدن شکوفه خرما. ( منتخب اللغات ). شکوفه آوردن خرمابن. ( منتهی الارب ). شکوفه خرما بیامدن. ( تاج المصادر ). || رسیدن بزمین. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || دانستن. ( منتخب اللغات ). آگاه شدن بر کار. || آهنگ شهر خود کردن. ( منتهی الارب ).
- طلوع شمس ؛دمیدن خورشید.
- طلوع صبح ؛ دمیدن بام.
- طلوع کوکبی ؛ مقابل سقوط آنست. ابوریحان در التفهیم درباره طلوع منازل آرد: معنی طلوع منازل چیست ؟ معنی این طلوع نه برآمدن است از افق که این او را هر روزی بود یک بار ولکن مر کواکب منازل را پیدا شدن است همچون تشریق هر سه علوی که پیشتر یاد کردیم زیرا که چون آفتاب بکوکبی از ثابتات نزدیک آید او را بشعاع خویش بپوشاند و برآمدن او به روز گردد و فروشدن او بشب پیش از فروشدن شفق ، و این حالت او را غیبت خوانند و ناپدید شدن بمغرب و همچنین باشدتا آفتاب از او بگذرد چندانک چون پیش از آفتاب برآید روشنایی سپیده او را غلبه نکند. پس اول این پدید آمدن طلوع او بود و او را نوء خوانند و هرگاه که منزلی بدین کردار پدید آید نظیر او چهاردهم است ، فروشود و این را تازیان رقیب خوانند و فروشدن او وقت بامدادان سقوط گویند و میان طلوع منزلی و طلوع دیگر که بپهلوی اوست سیزده روز بود بتقریب نه بحقیقت زیرا که ستارگان منازل همه از یک عظم نیند و عرض ایشان یکی نیست و بیکی از دو ناحیت شمال و جنوب و نام انواء بر بارانها افتد و به وقت خویش بسقوط منازل بامدادان بمغرب منسوب دارند و نام بوارح بر بادها افتد و منسوب کرده آید نه به وقتهای باران ، به طلوع منازل بامدادان از زیر شعاع آفتاب و اینهمه که تقدیر کردند مر زمین عرب راست ، زیراک اندر بقعتهای یک بدیگر نزدیک اوقات باد و باران و سرما و گرما و هرچ اندر هوا پدید آید مختلف است پس بدان بقعتهای که یک از دیگر دور باشند بسیار مختلف تر و خاصه که یکی ببالا بود و یک فرو یا نهاد ایشان از کوهها و ریگها و شوره ها و دریاها و ماننده این مختلف باشد. ( التفهیم ص 114 و 115 ). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد:این دو کلمه بر دو معنی اطلاق شوند: نخست آنکه طلوع عبارت از وقوع کوکب و مانند آنست مانند جزئی از فلک البروج در بالای افق خواه ظهور آن ابدی باشد یا نه و به این معنی گویند: هرگاه خورشید طلوع کند روز موجود است. و غروب عبارت از وقوع ستاره در زیر افق است خواه خفای آن ابدی باشد یا نه. دوم آنکه طلوع عبارت از انفصال ستاره ای از محیط افق است در حالی که متوجه بسوی بالاست خواه پیش از انفصال در زیر افق باشد یا نه و به این معنی گویند: طلوع کننده در فلان وقت فلان جزء از بروج است و غروب عبارت از انفصال ستاره از محیط افق است در حالی که متوجه بسوی پائین است و بدین معنی بستاره ای که ظهور آن ابدی است طالع نمیگویند همچنین ستاره ای را که خفای آن ابدی است غارب نخوانند. و باید دانست که منجمان طلوع و غروب را نسبت به افق حقیقی در نظر میگیرند و از اینرو هر طلوعی را که بالای افق حقیقی باشد طالع و آن را که در زیر افق یاد کرده باشد غارب نامند. ولی عامه آنها را نسبت به افق حسی بمعنی دوم تعبیر میکنند. آنگاه باید دانست که منجمان خروج منزل را از ضیاء فجر طلوع آن مینامند و هرگاه منزلی طلوع کند رقیب آن غایب شود و آن پانزدهمین است و علت نامیدن آن به رقیب اینست که آن را برقیبی تشبیه کرده اند که مترصد است تا هرگاه در مشرق ظاهر شود در مغرب سقوط کند. و غروب رقیب را در وقت صبح سقوط آن مینامند و منازلی را که طلوع آنها در هنگام بارانست انواء میخوانند. و رقبای آنها را هنگامی که در غیر موسم باران طلوع کنند بوارح نامند. و منجمان باران هارا به انواء و بادها را به بوارح نسبت دهند و اصل نوء سقوط یا طلوع و بارح باد گرم است و جایز شمرده اندمنزل را به این دو بنامند و برخی گفته اند نوء طلوع منزل و غروب رقیب آن با هم است ولی صحیح تر نظر نخستین است و برخی بارانها را به طلوع منازل و بادها را به سقوط آنها نسبت داده اند و هرگاه مدت سقوط یا طلوع بگذرد و بادی نوزد یا باران نبارد گویند فلان ستاره ثابت است. و باید دانست که طالع جزئی از منطقةالبروج است که در وقت مخصوصی بر افق شرقی باشد و اگر این وقت زمان ولادت شخصی باشد آن را طالع آن شخص میگویند و اگر آن وقت اول سال شمسی حقیقی باشد آن را طالع سال و طالع عالم خوانند و اگر وقت مزبور چیز دیگری باشد آن را بهمان چیز نسبت دهند و جزء مقابل طالع را غارب یا سابع نامند و منصف مابین طالع و غارب را که در بالای زمین بر نصف النهار است عاشر خوانند و آنچه را درزیر زمین در مقابل آن باشد رابع نامند. و این چهار را اوتاد چهارگانه در احوال مولود گویند. عبدالعلی بیرجندی گوید: شایسته است آنچه را که بر منطقةالبروج منطبق میشود ازین قسمت استثنا کرد زیرا طالع بر هیچ جزئی از آن اطلاق نمیشود و همچنین قسمت مزبور جزئی ازمنطقةالبروج بر نصف النهار در بالا یا در زیر زمین نمیباشد و سبب نامیدن آن به عاشر اینست که غالباً از برج دهم بروج طالع است و گاهی هم از برج نهم یا یازدهم بروج مزبور است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ فارسی

بر آمدن، بر آمدن آفتاب یاستاره، ظاهرشدن چیزی
۱ - بر آمدن آفتاب و ستارگان مقابل غروب . توضیح برد و معنی اطلاق شود : الف - وقوع کوکب و مانند آن ( مثل جزئی از فلک البروج ) است و در بالای افق خواه ظهور آن ابدی باشد یا نه باین معنی گویند هر گاه خورشید طلوع کند روز است مقابل غروب . ب - انفصال ستاره از محیط افق است در حالی که متوجه به سوی بالاست خواه پیش از انفصال در زیر افق باشد یا نه باین معنی گویند : طلوع کننده در فلان وقت فلان جزئ از بروج است مقابل غروب . یا طلوع دولت . ۱ - آغاز دولت و اقبال . ۲ - ابتدای حکومت و پادشاهی یا طلوع صبح . دمیدن صبح بر آمدن بامداد ۲ - آشکار شدن . ۳ - شکوفه کردن خرما .

فرهنگ معین

(طُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - برآمدن آفتاب یا ستارگان . ۲ - آشکار شدن .

فرهنگ عمید

١. برآمدن خورشید یا ستاره.
٢. برآمدن، ظاهر شدن، سر زدن.

واژه نامه بختیاریکا

آستارِه زَنُو؛ ستاره زنان؛ اَفتَو زَنُو

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] طلوع، دمیدن و بر آمدن خورشید و مانند آن را گویند.
طلوع از ریشه «طلع» به معنای آشکار شدن و برآمدن چیزی است و به غنچه، گل و میوه از آن جهت که از درخت بروز می کند «طَلْع» گویند.
کاربردهای طلوع
طلوع در علم نجوم دو کاربرد دارد: نخست، برآمدن و آشکار شدن ستاره بر بلندای افق، خواه این ظهور همیشگی باشد یا موقت.دوم، جدا شدن ستاره از محیط افق و صعود به سمت بالا، خواه پیش از انفصال زیر افق باشد یا نه. طلوع در هر دو کاربرد، مقابل غروب به کار می رود. این عنوان در کلمات فقها با اضافه به عناوینی چون فجر ، صبح ، خورشید ، ماه ، حمره مشرقیه و برخی ستارگان به کار رفته و در بابهایی چون صلات ، زکات ، صوم ، حج ، نکاح و صید و ذباحه موضوع احکامی قرار گرفته است.
طلوع فجر و صبح
مراد از طلوع فجر که گاهی از آن به طلوع صبح تعبیر می شود، دمیدن سپیده صبح و پخش شدن در پهنای افق است که از آن به فجر دوم و فجر صادق نیز تعبیر کرده اند. مقابل آن، فجر اول و فجر کاذب قرار دارد که لحظاتی پیش از زمان یاد شده رخ می دهد. البته در این که ملاک در طلوع فجر صادق، طلوع حسّی (قابل مشاهده) فجر در افق می باشد یا طلوع تقدیری نیز کفایت می کند، هرچند بر اثر چیرگی نور ماه، محسوس نباشد، اختلاف است. آیا روز با طلوع فجر آغاز می شود یا با طلوع خورشید؟ معروف و مشهور، قول نخست است. بنابراین، روز عبارت است از حدّ فاصل بین طلوع فجر صادق و غروب خورشید. چنان که مراد از شب نزد مشهور فقها حدّ فاصل بین غروب خورشید (ناپدید شدن قرص آن یا زوال حمره مشرقیه، بنابر اختلاف دیدگاهها) و طلوع فجر صادق است.
← آثار شرعی طلوع فجر
...

[ویکی الکتاب] معنی طُلُوعِ: طلوع - برآمدن
معنی بَازِغاً: طلوع کرده
معنی طَلَعَت: طلوع کرد
معنی مَطْلِعَ: محل طلوع
معنی مَطْلَعِ: زمان طلوع
معنی تَطْلُعُ: طلوع می کند(مؤنث)
معنی مَشْرِقِ: محل طلوع خورشید - مشرق
معنی مُشْرِقِینَ: آنانکه به هنگام طلوع خورشید در وضعیتی قرار می گیرند یا کاری را انجام می دهند.(مثلاً عبارت "فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِینَ "یعنی هنگام طلوع خورشید در پی آنان به تعقیب آنان پرداختند)
معنی تَطَّلِعُ: مطلع می شوی (در عبارت "تَطَّلِعُ عَلَیٰ خَائِنَةٍ مِّنْهُمْ") -برآید و چیره شود(در جمله "تَطَّلِعُ عَلَی ﭐلْأَفْئِدَةِ " ،اطلاع و طلوع بر هر چیز به معنای اشراف بر آن چیز ، و ظاهر شدن آن است )
معنی مَشَارِقِ: مشرق ها - محلهای طلوع - مشرق و مغرب ها (مراد از مشرقین مشرق و مغرب است که در آن جانب مشرق غلبه داده شده یا اینکه چون زمین کروی است هرسمتی که نسبت به نقطه ای از کره زمین مغرب می باشد نسبت به قرینه ی مرکزی آن نقطه مشرق تلقی می شود از طرفی با همین فرض ...
معنی صَوْماً: روزه (صوم در اصل به معنای خودداری از عمل است ، مثلا صوم از خوردن ، و صوم از نوشیدن ، و از جماع و از سخن گفتن و راه رفتن و امثال آن به معنای خودداری از آنها است ، و چه بسا در معنای آن این قید را اضافه کرده باشند ، که به معنای خودداری از خصوص کارهائی ا...
معنی صِّیَامِ: روزه داری - روزه گرفتن(صوم در اصل به معنای خودداری از عمل است ، مثلا صوم از خوردن ، و صوم از نوشیدن ، و از جماع و از سخن گفتن و راه رفتن و امثال آن به معنای خودداری از آنها است ، و چه بسا در معنای آن این قید را اضافه کرده باشند ، که به معنای خودداری ...
ریشه کلمه:
طلع (۱۹ بار)

طلوع و مطلع به معنی آشکار شدن است. «طَلَعَ الشَّمْسُ وَ الْکَوْکَبُ طُلُوعاً وَ مَطْلَعا: ظَهَرَ». راغب معنای دیگر را از قبیل آمدن و رو کردن و دانستن از باب استعاره می داند. ، مطلع در آیه مصدر میمی و به معنی طلوع است. در آیه «حَتّی اِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلی قَوْمٍ...» اسم مکان و به معنی محل طلوع شمس است. راجع به این آیه بعداً توضیح خواهیم داد. اطلاع: به معنی ظاهر شدن و آگاه کردن است لازم و متعدی هر دو می‏آید . یعنی خدا عادت نداشت که شما را بر غیب مطلع کند. اطلاع: از باب افتعال به معنی آگاه شدن است . و نیز به معنی اشراف و از بالا نگاه کردن است . یعنی آیا شما از جای و حال رفیق من آگاهید؟ پس سر بلند کرد و او را در وسط آتش دید. بعضی مطّلعئن را نیز اشراف معنی کرده‏اند. در آیه: . گمان می‏کنم به معنی اطلاع ناگهانی است در اقرب گوید: «اِطَّلَعَ فُلانٌ عَلَیْنا:اَتانا فُجْأَةً» یعنی اگر ناگهان و بی مقدّمه به آنها نگاه میکردی ولی بعضی آن را اشراف معنی کرده‏اند گرچه آن نیز درست است. در نهایه آمده: «اِطَّلَعَ عَلی الشَّیْ‏ءِ:عَلِمَهُ». * . در جوامع الجامع، اطلاع را بالارفتن معنی کرده یعنی برای من بنای بلندی بساز تا به طرف خدای موسی بالا روم. این مطلب در نهایه نیز ذکر شده است. * . نا گفته نماند: اشراف نوعاً توأم با تسلّط است به نظر می‏آید مراد از «تَطَّلِعُ» تسلط و استیلا یعنی: آتش افروخته خدا که بر دلهاچیره شود: و احتمال دارد که به معنی بر روی قلبها آشکار می‏شود و آن ظاهراً سر زدن از قلبها است با بالا رفتن ضربان آنها به طور شدید. به عبارت دیگر آتش افروخته خدا که از قلوب اهل آتش زبانه می‏کشد. * . مراد از مَطْلِعَ الشَّمْسِ طرف مشرق است که ذوالقرنین در مسافت دوم به طرف شرق کشور خویش برای خواباندن شورش بدویان رفت. و گرنه محلی در زمین نیست که آفتاب از آنجا خارج شود و زمین با افتاب در حدود صدو پنجاه میلیون کیلومتر فاصله دارد و مشرق و مغرب اعتباری است به اعتبار ظهورو غروب آفتاب. طلوع چنانکه گفته شد به معنی به روز است به همین مناسبت به میوه و غنچه و گل طلع گفته می‏شود که از درخت ظاهر می‏شود. . از درخت خرما از میوه‏اش خوشه‏های نزدیک به هم یا سهل الاخذ رویاندیم. ایضاً . در مجمع فرموده: طلع اولین ظهور میوه خرماست . این کلمه چهار بار در قرآن به کار رفته، سه بار در میوه خرما چنانکه در دو آیه گذشت همچنین آیه . و آیه . درباره درخت زقّوم است در اقرب علاوه از میوه آن را چیزی که مانند دو نعل روی هم معنی کرده است.

دانشنامه آزاد فارسی

طلوع (rise)
در اخترشناسی، لحظۀ برآمدنِ جسمِ آسمانی از افقِ ناظر یا مسیرِ جسمِ آسمانیِ در حال صعود، هنگامِ قطع کردنِ افقِ مریی. پدیدۀ شکست جوّیِ زمین باعث می شود که جسم زودتر از واقع در حالِ طلوع دیده شود. هنگامِ محاسبۀ زمانِ رصدِ طلوع و غروب باید به این پدیده توجه کرد.

مترادف ها

blooming (اسم)
طلوع

rise (اسم)
فراز، پیشرفت، سربالایی، ترقی، صعود، طلوع، قیام، ترقی خیز

rising (اسم)
خیز، طلوع، برخاستگی، در حال ترقی یا صعود

flourishing (اسم)
طلوع

فارسی به عربی

فجر , لمحة

پیشنهاد کاربران

طلوع نام یک آلبوم موسیقی اثر معین در سال ۱۳۸۶، خوانندهٔ ایرانی است که در سبک پاپ تهیه شده و دارای ۱۱ آهنگ است. معین در این آلبوم، در کنار هنرمندان خارج از ایران با برخی هنرمندان داخل ایران نیز همکاری داشته
...
[مشاهده متن کامل]
است. بابک بیات آهنگسازی قطعات این آلبوم را بر برعهده و ترانه سرایان آن بابک صحرایی، اهورا ایمان و ترانه مکرم، همگی از ترانه سرایان جوان داخل ایران بودند. معین در مصاحبه ای اعلام کرده گرچه «از کارهای قدیمی اش فاصله نگرفته ولی بله نوگرایی روی آورده است. »

طلوع
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/طلوع_(آلبوم)
آفتاب برزدن ؛ طلوع کردن. طالع شدن. دمیدن :
گاه سحر بود کنون سخت زود
برزند از مغرب تیغ آفتاب.
ناصرخسرو.
طلوع: فروغ، برآیش
غروب: افروغ،
زیبنده است که از واژه های" برآمد و بردمید ( دمید ) " بهره ببریم و همچنین از کارپایه هایشان برای کارواژه ساختن بهره گیریم"برامدن، بردمیدن"
طلوع یک واژه کاملا پارسی است چون عربی آن می شود یعلو واژه طلوع صددرصد پارسی است.
( آفتاب زدن ) ( مصدر ) طلوع کردن آفتاب .
خورشید دمیدن . [ خوَرْ / خُرْ دَ دَ ] ( مص مرکب ) طلوع آفتاب . برآمدن آفتاب . ( از آنندراج ) : گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمیدگفت با اینهمه از سابقه نومید مشو. حافظ ( از آنندراج ) .
سحر = Dawn
شروع روز
شمشیر کشیدن خورشید ؛ کنایه از سر زدن خورشید. طلوع آن :
چو خورشید شمشیر رخشان کشید
شب تیره را گشت سر ناپدید.
فردوسی.
بیرون امدن خورشید
انواع طلوع:
1 - طلوع صبح ( طلوع فجر ) :آغاز وقت نماز صبح
2 - طلوع آفتاب ( طلوع خورشید ) : پایان وقت نماز صبح
واژه ی طلوع که بهتر است آنرا تورو یا طولو نوشت، در اصل پارسی آریایی هست و اگر در زبان های دیگر بکار گرفته میشود، از پارسی به آن زبان ها رفته این و دوم اینکه واک یا حرف و یا هرپ �ط� در پارسی پهلوی وجود دارد و عربی نیست.
خورآیِش ( آمدنِ خورشید )
دمیدن، بر دمیدن
روشن شدن هوا
روز : day : ساعت ۶ روز : am 6
بامدادان : dawn
سپیده دم، پگاه، خورخیز، برآمد : sunrise
پیشین : morning
نیم روز : midday, noon : ساعت ۱۲ روز : pm 12
شب : night : ساعت ۶ شب : pm 6
پسین : evening, afternoon
...
[مشاهده متن کامل]

گرگ میش : dusk
هوراُفت فرورفت : sunset
نیم شب : midnight : ساعت ۱۲ شب : am 12

بامداد
روزدرآ
طلوع یعنی آفتاب صبح سپیده دم
طریقه نوشتن صحیح عسگرطلوع ب زبان لاتینی
افتم وار : در شهرستان فردوس کاربردی است
این واژه تازى ( اربى ) است و سپارش میگردد بجاى آن از برابرهاى پارسى چون برآیشBarayesh ( پارسى: برآمدن خورشید ) ، اُشOsh ( پهلوى: بامداد ، طلوع آفتاب ) ، فَرشَم Farsham ( پهلوى: فْرَشْم : فجر ، طلوع آفتاب ) هوراسان Hurasan ( پهلوى: خْوَرآسان : طلوع آفتاب ) و ساخته
...
[مشاهده متن کامل]

پیشنهادى هورآیش ( هور: خورشید+ آیش ( آمدن ) : طلوع ) بهره بجویید.

روز در آمد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس