طمغاج

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

طمغاج. [ طَ ] ( اِخ ) حقیقت مسمای این کلمه به نحو یقین معین نشد ولی بطور تقریب معلوم است که طمغاج نام ناحیه یا شهری بوده در اقصی ترکستان شرقی در حدود چین یا در داخلی ِ چین شمالی :
خود دل و طبع او ز سیم و شکر
کان طمغاج و باغ شوشتر است.
خاقانی.
صاحب کتاب طبقات ناصری اطلاعات ذیل را شفاهاً از سید اجل بهاءالدین رازی ( سفیر خوارزمشاه به دربار چنگیز ) گرفته و گوید: چون بحدود طمغاج و نزدیک دارالملک آلتون خان رسیدیم از مسافت دور پشته بلندی سپید «در نظر آمد...» . و جای دیگر کلمه طمغاج و تنگت را با هم آورده و گوید: «جماعتی از ثقات چنین روایت کرده اند که در تواریخ ماتقدم و ایام سالفه و قرون ماضیه دربلاد ترکستان و ممالک چین و تنگت و طمغاج هرگز پادشاهی کریم و نیکواخلاق تر از اکتای پای در رکاب نکرده است.
محمدبن احمد النسوی در سیره جلال الدین منکبرنی ( چ پاریس صص 4-5 ) گوید: حدثنی غیر واحد ممن یعتبر بقولهم ان ملک الصین ملک متسع دوره مسیرة ستة اشهر و قد قیل انه یحویه سور واحد و لم ینقطع الا عند الجبال المنیعة و الانهار الوسیعة و قدانقسم من قدیم الزمان الی ستة اجزاء منها مسیرة شهریتولی امره خان ای ملک بلغتهم نیابة عن خانهم الاعظم و کان خانهم الکبیر الذی عاصر السلطان محمد [ بن تکش ] التون خان توارثها کابراً عن کابر بل کافراً عن کافر و من عادتهم الاقامة بطمغاج و هی واسطة الصین و نواحیها...». و کمی پس از آن گوید: «فلما عاد آلتون خان الی مدینة المعروفة بطمغاج اخذ الحجاب علی عادتهم یعرضون کل یوم عدة قضایا مما حدث مدة غیبة...». در تقویم البلدان لابی الفداء در جدول بلاد چین نقلاً عن تاریخ النسوی المذکور می نویسد: و من تاریخ النسوی الذکری ذکر فیه اخبار خوارزم شاه و النهر ( ظ: التتر ) ان قاعدة ملک التتر بالصین اسمها طومحاج ( ظ: طومخاج ).» زکریابن محمد قزوینی در آثار البلاد ( چ ووستنفلد ص 275 ) گوید: طمغاج مدینة مشهورة کبیرة من بلاد الترک ذات قری ً کثیرة و قراها بین جبلین فی مضیق لا سبیل الیها الا من ذلک المضیق و لایمکن دخولها لو منع مانع فلایتعرض لها احد من ملوک الترک لعلمهم بأن قصدها غیرمفید و سلطانها ذو قدر و مکانة عند ملوک الترک و بها معدن الذهب فلذلک کثر الذهب عندهم حتی اتخذوا منها الظروف و الاوانی و اهلها زُعر لاشعر علی جسدهم و نساؤهم علی السواء فی ذلک... و حکی الامیر ابوالمؤیدبن النعمان ان بها عینین. احدیهماعذب و الاخری ملح و هما تنصبان الی حوض و تمتزجان فیه ، و تمتد من الحوض ساقیتان ، احداهما عذب لا ملوحة فیه و الاخری ملح و ذکر انه من کرامات رجل صالح اسمه ملیح الملاح وصل الی ملک الدّیّار و دعا اهلها الی الاسلام و ظهر من کراماته امر هذا الحوض و السواقی فاسلم بعض اهلها و هم علی الاسلام الی الاَّن ». و خلاصه این کلمه در یکی از قصاید مختاری غزنوی در مدح علاءالدوله محمد ملقب به ارسلان خان از ملوک خانیه ماوراءالنهر مذکور است ، مطلع قصیده اینست :بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

در کتب اسلامی از قرار قراین بسیار و مقایسه متون با یکدیگر طمغاج هم بدو معنی آمده : ۱ - چین ( چین شمالی مخصوصا ختای ). ۲ - پایتخت چین چونکدو خان بالیغ دایدو پکن توضیح ادوارد براون مینویسد ( تعلیقات بر ترجمه چهار مقاله . کمبریج ۱۹۲۱( ص ) ۳ - ۱٠۲ ): بنظر میرسد که طمغاج و طفغاچ مبدل کلمه ترکی شرقی یعنی [ محترم ] و [ معروف ] باشد و مکرر بمعنی [ چینی ] در کتیبه های ارخون متعلق بقرن هشتم میلادی استعمال شده است . درین صورت عنوان [ طمغاج ( یا تپغاچ ) خان ] که بسلاطین سلسله خانیه اطلاق شده بمعنی [ خان محترم ] است نه [ خان طمغاج ] . عقیده شایع مبنی بر اینکه ناحیه ای بنام طمغاج وجود داشته ناشی از اشتباه و مقایسه غلط آن با عناوینی از قبیل خوارزمشاه است که بمعنی [ پادشاه خوارزم ] است. در هر حال میرزا محمد ( قزوینی ) در یاد داشتی طویل و عالمانه که لفا برای من فرستاده است ثالت میکند که نام [ طمغاج ] را نویسندگان مسلمان قرون اولی به شهری معین و محقق اطلاق میکرده اند و این شهر را وی بطور قطع همان خان بالیغ یاپکن که نیز [ چونکدو ] ([ پایتخت وسطی ] ) و [ دایدو ] ([ پایتخت بزرگ ] ) نام داشته میداند . نیز رجوع شود.
نام ولیعد تکش به ری بگفته صاحب حبیب السیر .

پیشنهاد کاربران

بپرس