ظهراب

پیشنهاد کاربران

من در صدد بودم ببینم که نحوه تلفظ این کلمه چگونه است یعنی با ضمه ظ یا فتحه بر روی ظ کدام درست است اگر با ضمه نوشته شود شاید همان شیوه غلط سهراب است که قرائت این کلمە دربخشی گویش هابدان شیوە است.
اگر بافتحە بخوانیم نباید معنی صائبی از آن برداشت نمود هرچند در بخشی فرهنگ ها به آب مقدس معنی شده است وآب مقدس همان کلمه بدون آب است یعنی صرفا ظهر، ولی چون آب هم آمده است بنظر میرسد چون خود ظهر به معنی آب مقدس است آوردن مجدد آب محل تامل است!
...
[مشاهده متن کامل]

درزمان اسلام حضرت محمد به عمویش حمزه میگفت ظهراب، یعنی پارسیان به انسانهای بزرگوار و شجاع و سخاوتمندو دلیر ظهراب میگفتند، همان اب مقدسی که در روز مراسمات شکرگزاری ایرانیان از ان استفاده میکردند که این
...
[مشاهده متن کامل]
اب از ترکیباتی چون شیر و میوه های بهشتی درست میشد و به نشانه شکر گذاری از خداوند یکتادر روز شکرگزاری موقع ظهر که روشن ترین موقع روز هست استفاده میکردن، بخاطرهمین بود که نام زوهراب که همان طهراب هست رابه سخاوتمند ترین و شجاعترین قوم ان زمان را به یکی از طوایف دلیر و انساندوست بختیاری دادند، باتشکر از همه اقوام دنیا مخصوصا طایفه بزرگ زوهراب بختیاری

غراب ( غ راب ) هر کلمه ای راب داشته باشد. تورکی است. مثل سهراب. شهراب. مهراب. اهراب. فاراب. ساراب. داراب. ظهراب ( زه راب ) . خراب. جوراب. کهراب. لیراب. آندراب. . . . . . . . . . . .
سلام . ظهراب به هیچ عنوان عربی شده نام سهراب نیست. ظهراب در قدیم زوهرآب نوشته می شده که به علت اشتباهات مأمورین ثبت احوال آن دوران ها به ظهراب تغیر پیدا کرده و از دو بخش ظُهر و آب تشکیل شده است. به معنای یاری دهنده خاندان ، کسی که از آنچه که نیاز دارد می بخشد ، سخاوتمند ، .
بختیاری قومی است که در زاگرس میانی زیست می کند و در چند استان پراکنده اند. این قوم دراین دژ طبیعی توانسته است خود را از آسیب هجوم دیگر اقوام حفظ کند . ضمن این که در بحرانی ترین شرایط به دفاع از سرزمین ایران به پا خاسته است و هیچ گاه در اندیشه ی جدایی از ایران عزیز نبوده است. این را نه از خود می گویم بلکه تاریخ گواه آن است گرچه برخی خواسته اند پرده ای در برابر چشمان تیزبین تاریخ بکشند و نمایی دیگر را به نمایش بگذارند و کارهایی هم انجام داده اند ولی حق از آن حقدار است و ماه در پشت ابرها نمی ماند. این قوم باستانی هنوز برخی آداب ادیان باستانی خود را نگهداشته است مانند :1 - هیچ گاه روی آتش آب نمی ریزند یا بهتر بگویم آتش را خاموش نمی کنند و اگر مجبور شوند مثلاً ذغالی را خاموش کنند روی آن کاسه ای می نهند تا به خودی خود خاموش شود. 2 - به افراد بی عرضه و نالایق �او به چاله ریزaw - be - č�le - rēz ( riz ) � گویند یعنی کسی که آتش را خاموش می کند و آن را نگه نمی دارد. 3 - همیشه روی بلندی ها می روند و روبه امامزاده ها سلام می دهند . 4 - هیچ گاه در تاریکی شب چیز سفیدی مانند شیر، ماست ، نمک ، تخم مرغ و… را از خانه بیرون نمی برند مگر آن را پوشانده باشند 5 - سوگند خوردن به آفتاب و…. 6 - …
...
[مشاهده متن کامل]

در میان قوم من اسامی خاصی هست که شاید در دیگر اقوام و شاید هم در میان همه ی جامعه ی ایرانی رایج نباشد و برای آنان ناآشنا باشد و خود بختیاری ها هم معنی آن ها را ندانند: تمبرtambor، نچیر یا نچیلnočeyr/nočeyl و نام من “ظهراب” zohr�b و یکی از همین نام هایی که معنی آن را نمی دانند و شاید فکر می کنند بی معنی باشد و خود من هم تا مدت ها معنیش را نمی دانستم. این نام را شادروانان پدر و مادرم که هر دو بختیاری و بی سواد بودند برگزیدند. تا آن جایی که آگاهی دارم در طایفه ی من سه نفر این را دارند. یکی مسن تر از من که چندی پیش به رحمت ایزدی پیوست و خودم و دیگری که کوچکتر از من است . از طوایف دیگر افراد دیگری می شناسم که این نام را دارند. تا سال 1350که دوران تحصیلات متوسطه را به پایان رساندم چون در منطقه ای بختیاری نشین بودم و این نام برای همه آشنا بود کسی در باره ی آن کنجکاوی نمی کرد و من هم بدان بی توجه بودم ولی با ورودم به دانشگاه در همین سال و هم نشینی شدن با غیر بختیاری ها و پرسش در باره ی معنی نامم برانگیخته شدم که معنی آن را بدانم. در دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد ( سال های 1350تا 1354 ) در رشته ی زبان و ادبیات فارسی درس می خواندم و به علت گرایش به زبانشناسی مجبور بودم واحدهایی از زبان های ایران باستان را بگذرانم. این می توانست کمک زیادی به من کند. نخست به سراغ واژه نامه های موجود در کتابخانه ی دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی که بسیار غنی بود به جست و جو پرداختم چیزی با این نوشتار پیدا نکردم . از استادانم که در سه رشته بودند:زبان و ادبیات فارسی، زبان ها ی ایران باستان و زبانشناسی پرسیدم باز به نتیجه ای نرسیدم. فکر کردم که جزء پیشین بی شک عربی است پس سر وقت عربی و فرهنگ هایش رفتم باز چیزی نیافتم. احساس کردم که نوشتار اصلی آن باید چیزی غیر از این باشد. همین طور که خطوط باستانی از جمله پهلوی را می خواندم به کلمه ی ” زُهر zohr” برخورد کردم به معنی آب مقدس، آب پاک و نذر. بعداً با دقت بیشتر دریافتم نام اصلی من همین است . در زبان فارسی گاهی با واژه ای ” حشو ” می آوردند:فینال آخرین، رمد چشم. فینال خود به معنی آخرین است و رمد خود یعنی چشم درد ولی ما چشم را هم بدان افزودیم یعنی چشم درد چشم. پس دریافتم ظهراب یا بهتر بنویسم زُهراب یا زوهراب یعنی آب مقدس آب که آب دوم حشو و زیادی است. در دوران دانشجویی نزد شادروان دکتر رحیم عفیفی ارداویراف نامه را به زبان پهلوی می خواندم علاقه مند شدم کتاب ارداویرافنامه ی منظوم را که خود ایشان تصحیح کرده بودند بخوانم . دیدم ایشان در صفحه ی 142توضیحی داده اند که دقیقاً معنی اسم من بود. ایشان در زیر واژه ی �زَور، زوُر� می نویسد: �عبارت از مایعاتی مانند آب و شیر بخصوص آب آمیخته با شیر که در مراسم دینی بکار برده می شده است. این واژه در پهلوی زوهر zohrو در صورت اوستایی آن zaothra آمده است در نوشته های زردشتی به معنی نذر آشامیدنی در برابر مِیزد که نذر غیر مایع است به کار رفته. � ( 1 ) بدون شک آن چه باعث شده بود که آن افرادی که مورد پرسش من قرار گرفته بودند نتوانند معنی �ظهراب� را بیابند همین نگارش با حروف ویژه ی عربی است و حتماً به همین دلیل بوده است که ثبت احوال کشور هم در لیستی این نام را در کنار نام های دیگر مهمل و غیر قابل قبول دانسته است و اجازه نمی دهد کسی بر فرزند خود نهد.
با وجود اطمینان به یافته ی خود باز هم چنان پژوهش هایم را ادامه دادم و در آثاری دیگر رد پای این واژه را جستم که برای این که مطلب به درازا نکشد تنها دو مورد از آن ها را برای آگاهی بیشتر خوانندگان گرامی می آورم:درصفحه ی 104 کتاب مینوی خرد آمده است ( 2 ) :�آب زوهر � یا �نثار به آب �اکنون اساساً جزیی از مراسم یسنه ( yasna ) است. پس از اتمام مراسم دعاخوانی یسنه، زورمِلَوّی ( zōr - melavvi ) ، به اصطلاح پارسیان هند، یا �آب زور� ( �b - zōr ) ، به اصطلاح پارسیان ایران اجرا می شود. زوت ( موبد پیشوا که اجرا کننده است ) هاونی را که محتوی پَراهومی است که در دفعه ی دوم درطول مراسم یسنه تهیه شده به چشمه ای که از آن آب برای مراسم یسنه برداشته اند ، می برد و باخواندن اوستا که شامل یک �یَثا اَهُو و یَریُو� و یک�اَشِم و هُو� است آن را درسه دفعه ی متوالی درآب می ریزد. پراهوم عبارت است از مخلوطی از ( شیر و ) شیره ی گیاه هوم که با آب ِ دعا خوانده شده و گیاه دیگری آمیخته شده است. درطی مراسم یسنه دوبار پراهوم تهیه می شود. در پراهوم نخست شیربه کار نمی رود و آن را زوت در طی خواندن یسن 11 می نوشد. در پراهومی که بار دوم تهیه می شود و به عنوان �آب زوهر� به کار می رود. شیر از اجزای لازم آن است. این شیر را راسپی ( موبد همکار زوت ) قبل از مراسم آماده می کند و پس از پراهوم اول در روبروی زوت گذاشته می شود. در قسمت دوم مراسم یسنه ( از یسنه 11 به بعد ) شاخه های برسم با قدری از این شیر شسته می شود و قسمت دیگر شیر که جزء متشکله ی پراهوم دوم است در هاون ریخته می شود. این پراهوم دوم که متشکل از سه جزء است همان زئوثره ( zaoθra ) اوستا ست که با سه صفت �آمیخته به هوم �، �آمیخته به شیر�، �آمیخته به انار� آمده است. غرض از ریختن زوهر به آب نیروبخشیدن بدان ذکرشده است. در اوستا اشاراتی هست که برای ادای تاوان گناهی که نسبت به آب مرتکب شده باشند، بایستی زوهر نثار می کردند. �و باز در جایی دیگر ( 3 ) خواندم که :� زَور zavr در اوستا zaothra در پهلوی zavr و زوهر zohr آمده است . امروزه زردتشیان آن را � آبزور � ( 4 ) می نامند و آن عبارت است از دهش و نذر آشامیدنی و مایع که برابر با مراسم و آیین دینی انجام می شد و هنگام برگزاری مراسم دینی و خواندن یَسنا در سفره می نهادند. نوعی دیگر نذر خوراکی، میَزدَ myazda در اوستا و میَزد myazd در پهلوی است. زَور که نذر مایع و آشامیدنی است، میزد نذر غیر مایع و عبارت از نان و میوه و گوشت و غیره می باشد. �باری، در میان زردشتیان ایران غیر از �آب زوهر� ، �آب زوهر� همراه با مراسم یسنه ریختن زوهر به آب ( بدون مراسم یسنه ) نیز معمول است. به هر حال این نام در بین اقوام بختیاری ها، لرها، کردها، ارمنی ها و زردشتیان رواج دارد. بسیاری هستند که نام خانوادگی آنان ظهراب زاده، ظهرابیان و … است که نشان دهنده ی این است که نام جدشان ظهراب بوده است. در خراسان این نام را که اتفاقاً نام یک کتاب هم است زُراب zor�b نوشته اند.
1 - ارداویراف نامه ی منظوم. زرتشت بهرام پژدو. تصحیح:شادروان دکتر رحیم عفیفی. انتشارات دانشگاه مشهد ( فردوسی ) . 1343 2 - مینوی خرد. ترجمه ی احمد تفضلی. بنیاد فرهنگ ایران. چاپ دوم 1364. 3 - اوستا. هاشم رضی. انتشارات فروهر. 1374 4 - مقلوب این واژه، زورآب یا همان زوهرآب و از نظر شناسنامه ی من و امثال من ظهراب است. البته این اشتباه ناشی از ناآگاهی و کم سوادی مأموران ثبت احوال آن روزگار بود.
معنی کلمه ظهرابی
منبع: zohrabmadadi. ir
شاعر فرزادرستمی
احساس می جوشد ازسردی روزگار ظرف کوچک قا لب بزرگ بزرگ سر می اید معنیکلمه جمله جمله می ریزد معنی بی معنی می کند کلمه شعر می خواند دروزن و قافیه کلمه کجاست کلمه ؟ می بندد وزن وقافیه درخانه شعردرب احساس خانه شعر ازخشت قالب معنی می سازد …
شاعر محمد هورزاد
باز در خواب دیدم آسوده پیر فرزانه ی جهاندیده بله حدست درست، ایولا همان عالمِ شعر قبلی ما همان عالمِ بر تمام علوم رازهای نهان، بر او معلوم گفتم ای پیر، مخلصم شدید سوالی دارم از علوم جدید گفت چیست؟ گفتمش بگو با مامعنی فیسبوک چیست آیا ؟؟! همین فیسبوک که کرده مان الافمعنی کلمه اش برایمان بشکاف گفت این ابتدا فیسفوج بوده بعد چون در دهان نچرخیده کم کَمَک، شده رند و کوک گشته به مرور زمان فیسبوک گشته گفتم ای پیر زاهد و دانا تو گمان …
شاعر سعید رفیعی
معنی کلمه ظهرابی
در یــه شـــب بــارونـی و هــوایی تازه و زنـدگـی ایی کــــ پـایـانش پـُـر رمز و رازه در مـسـیری واژگــون و پـــر پـــیــچ و تــاب و ســـیــل ماشین هایی حامــل جنازه دخــتری رو دیـــدم کـــ کـِــز کــرده بــود دخــتری کـ هـمیشه به زندگی میبازه *** مــیون یــه مـشت چِــش هیــز و آلوده بـــی هـــیــچ رمــقی به روز های آینده دخــتری کــ سرمایه ش یــه پارچـه بـود و جـمـله ی پــاک کـنــم آقــای رانـنـده؟! و هجوم تیکه هایی مثه مر …
شاعر سارا شکیبا
تو همان نگین سبزی که از آسمان سیر کردی توهمان امید فردا خانه را پر از حریر کردی تو که عشق سارا را بادلم پیوند دادی تو صفاو سادگی را به دوعالم یاد دادی تو با پروانه ها پرواز کردی شبی در تنهاییت از من یاد کردی تو بی شک بادلم هم راز گفتی شبانگاهان سحرگاهان تو از آن یار گفتی تو با احساسی از جنس شقایق مرا باعشق هم آواز کردی تو با دفتری از نور مهتاب قدمهای مرا به خانه ات باز کردی تو گفتی که می سوزی بسازی تو گفتی که سازی می نوازی …
شاعر ازاده دهقان بنادکی
برشب سرمزن گربازماهی تو دل زنجیرکردی با که شاهی تو با من باش که پروانه ام با تو بر دل در بزن جانم که راهی تو ( معنی کلمه کی =چه موقع ) …
شاعر کیوان باقری فام
روی این صخره ی دردت گل سنگی شده ام ردی از سایش غم در گذر ثانیه ها نخ نما فرش دلم باعث شرمندگی است با چنین پارگی وله شدن حاشیه ها *** هجمه های هوس تند مرا می خوانی من ترا حس حیات ابدی می دانم مثل یک تکه سفالم ، چه کنم دست ترا بابت رازقی دل سبدی می دانم *** کاش بر یک ورق دفتر خوشحالی، تومعنی کلمه ویا جمله و سطری بودی بجز از عشق مگر چیز دگر خواسته ام؟ قانعی بارش و یک سایه ی چتری بودی ******** کیوان باقریفام…. 15/2/95 …
شاعر شبنم فتحعلی
از میان این همه کلمه که در ۱۶ جلد کتاب لغت نامه دهخداست فقط چشمم تو را گرفته است و دلم یک عمر دلتنگییت را هر چه گشتم نه معنی دلتنگی را یافتم و نه مترادفی برای تو پیدا کردم کاش دهخدا تالیفی جدید داشت… …
شاعر کیوان دری
هر کلمه معنی ز واژه دارد اما افسوس که احساس را واژه قدرت بیان ندارد افسوس ز واژه های کم اثر چون زخط های زیبا نکند دردلی اثر حال ای دل افسونگر حال ای عشق ویرانگر از خود نشان دهید اثر نشان دهید احساسات را در واژه به رخ کشید قدرتی تازه ینمایید اثر به خطی ساده تا از عظمت شما, تا از قدرت شما بر گیرند چشم ها , اشک ها, حلقه حلقه از خواندن واژه هایی که به کاغذ آمدن, دانه دانه از دردها و انتظارها دلخوشی و گریه ها کجایید واژگان تازه, به صف شوید عشق به …
شاعر کیمیا الماسیان
میدانی! بعضی “کلمه ها” هر شب در شهر دلم آشوب به پا میکنند! شعار میدهند! به مجسمه ی سکوت سنگ میزنند! هرشب در خیابان خیالم آتش به پا میکنند! و از پشت بامِ یادِ تو، فــریــاد میزنند! بعضی “کلمه ها” هم التماس میکنند! و عاجزانه از من حقشان را میخواهند! و بعضی هایشان هر شب انقلاب میکنند!! سبک شان فرق میکند؛ ولی همه یک چیز میخواهند: “کلمه ها” میخواهند “شعر” شوند!! کلمه ها میدانند که من شاعر نیستم؛ میدانند که آنگ …
شاعر سیده مریم جعفری
حسن واژه ای آسمانی است یارب که این جلوه ها جان جوانی است یارب حسن، حُسن واژه، مراتب ز کلمه همین حُسن معنی، جهانی است یارب سحر سوره ی یاس دارد بنی عشق! که این شعر خود جاودانی است یارب مفتح اگر باب حیدر گشوده ز شعرم دو سوره زمانی است یارب . . ولادت فرخنده ی امام حسن علیه السلام سیده مریم جعفری …
شاعر سیما یاری
من در جوار تومعنی گرفته ام تو در جوار من او در جوار ما ما در جوار هم و عشق عشق یک اشتراک سبز عظیم است …
شاعر مریم حیدرزاده
باز کردی کتاب محبت با تمام دلت روبرویم یاد دادی به من اولین بار هجی واژه ها را بگویم حاصل ضرب احساس در عشقمعنی واژه آشنایی پایتخت گلستان احساس آسمانی شدن بی ریایی تخته سرخ رنگ کلاست قلب هر غنچه منتظر بود از دل دفتر چشمهایت عطر دریا شدن منتشر بود در میان کتاب نگاهت صفحه عاطفه می درخشید مرز ما مرمری از صفا بود عشق تو در دل مرز پیچید نم نم اشک هر غنچه سرخ با نگاه ترت پونه می شد قصه نیلی چشم هایت در دلم آسمان گونه می شد قلب پاکت چو امواج دریا با دل …
شاعر رزا افروزیان ( صدفی )
دنیای من کوچک بود کوچک تر از یک ذره خاک من نمی دانستم می توان عاشق شد می توان عاشق ماند می توان عاشق مرد معنی عشق را تو به من آموختی و کنون ز چه از من دوری؟؟؟ …
شاعر پرویز
بنام اونیکه اول دوسش داری … سلام …… نمی دونم از کجا و چگونه شروع کنم، در ابتدا امیدوارم حالتون خوبه باشه و همیشه با آرامش و ساده باشی . دوست دارمبگم من به دنبال یه دوست ساده و همیشگی هستم و نمیدونم به نظر خودم ، میتونم باشما بعنوان یه دوست باقی بمونم یا نه …. می خواستم اگه میشه کمی باهات راحتر صحبت کنم، اگه اشکالی نداشته باشه. میدونی عزیزم دوستی چه کلمه زیباست اگر به مفهوم اصلی آن پی ببریم دوست یافتن سهل و نگه داشتن کاریست بسی دشوار، چون ل …
شاعر میثم رحمانی ( تیکه سنگ )
انتظار واژه ای چو دیگر واژگان چند خط و نقطه به هم چسبیده و جدا می سازند کلمه ای سادهکلمه ای ساده با کوله باری از معنی و کلام چه ساده به آن می نگرند و من پی مفهومی برای آن می گردم نمی یابم جز تصاویری تلخ و شیرین تصویری از انتظار در پشت اطاق عمل که انتظاریست تلخ برای پایان صفحه ای از زندگی یا شیرین برای شروع صفحه ای دیگر تصویری از پیمودن کوچه ها قدمهای یک عاشق منتظر جواب آری یا نه اگر آری که به و گر نه رهسپار رو …
لیلا رشیدی
علی حیدری خورموجی
عاطفه مشرفی زاده
دکترحسین شهبازی
محمدرضا باقرپور
نوشین صرافها
نوشین صرافها
شاعر رحیمه عوض زاده
در مسیر پر فراز زندگی آرزوهای خنک باید چید بر تن زرد نامهربانی داسی باید دید صدای زنگ باد
شاعر شهین عمرانی
معنی کلمه ظهرابی
وقتی باران می بارد خیلی ها فقط خیس شدن را حس می کنند اما بعضی ها شاعر می شوند عاشق آدمها می شوند
شاعر محمد جلائی
صحن و سرای این حرم با تو منیر می شود مرغ دلم به درگهت بست و اسیر می شود هجرت عشق آمدی ، نور رضا
شاعر محبوبه کیوان نیا
کوه قاف . می رمَـد دیدگانم ، زِ دیدارِ آشنا فریادهایم ، چه غریب و ناآشـناست هر چه بودم شکست
شاعر رامین یوسفی
بیچاره کوپرنیک! به خیال اش زمین دو حرکت دَورانی دارد، یکی در نشخوار کوتاه ( u ) گاوی س
شاعر کریم لقمانی
بایدفراری گردم ازاین شهرویرانگردگر حتی نمیخواهم بگیرد حال ویرانم خبر دراین قطارلعنتی زاروپریشان گش
شاعر عبدالمجید حیاتی
وصیت من این است: بعد از مرگم، اول، زندگی ام را چال کنید بعد خودم را… ******* خانه ام ویرانه ا
شاعر انوشیروان اخوان نیاکی
سببی فراهم آور که دلم زبان گشاید ز سخن نگفتن این جان به عزا نشسته باشد نه طبیب کاردانی که شکاف
شاعر حامد رسولی زاده
گناه ارزش اشک صاحب الزمان را ندارد برای گناه دلم این جا و مکان را ندارد دل نوکر باید خانه ی ارب
شاعر نعمت الله سیادت مقدم
خیالی نیست گر امروزه گرفتار طوفانی چو تنگ دستی شده ام که ناامیدیست نامش چون که گویا دگر بی آر شده
شاعر مینو زکی پور
عقربه های بیقرار جلو تر از من حرکت می کنند لحظهً وداع خیابانی است که من هنوز در آن قدم می زنم
شاعر لعیا بهاری
تنهایی، تنهاترین همدم این قلب تنهاست از پشت پنجره ی به ظاهر باز نغمهءلبخند سکوت را احساس می کنم . م
شاعر محمدعلی ساکی
‍ خودم را با خودم در آینه تا روبرو کردم صمیمانه در آن با نیمه ی خود گفتگو کردم سرم پایین و شرماگین
شاعر حمیدرضا زال پور
این روزها عجیب سیب سرخ عاشقی ام طعم گس میدهد… از آن روزی که سیب ممنوعه ی اعتماد زندگی ام را چیدن
شاعر محمدرضا باقرپور
مرا ز هجر تو، در دل، توان نخواهد ماند؛ حلاوتم ز سخن، بر دهان، نخواهد ماند. مثال بلبل شوریده بی
شاعر آرش آزرم
وفایِ سگ به استخوانی بند است حُجبِ گرگ به خونی که در رگ دارد تفاوت در بینِ وحش و رام
شاعر ام البنین دهقان
قلم ها قیام می کنند تک سوار بر خط رژه می روند فریاد می زنند حرف، واژه، جمله ، روز، هفته ، ماه، سا
شاعر میناتمدن خواه
چه دردی ست ماندن تباه شدن رفتن گناهکار خطاب شدن… یک زن هستم تقصیر را از زمان
شاعر حامی شریبی
سالهاست زخمی جنگی ست که بی جهت طفره میرود آینه ای که تنها برای دلخوشی چند مداد رنگی عشق
شاعر احمدرضا زاهدی
گذر کردم بر احوال گذشته گذشتم از قرون پینه بسته تنیدم از میان موج اعصار رسیدم بر هزاران سال و ادو
شاعر ملیحه ارجمند
ت دنیای به ای کلونی هیج جا مث شهر خودوم نیه باصفا همونجه که هر که به غم اسیرَ سراغ پیرِ تقیِ می
شاعر پریناز جهانگیر عصر
حلالت می کنم ای آنکه یک دنیا جفا کردی نمی دانی خودت حتی که با این دل چه ها کردی دلم می سوزد اما
شاعر مصطفی ارشد ( کیان )
من و باران و یه کوله پشتی خاطره یک شعرِ ناتمام که از زبانم قاصره هر شعر که می سرایم از این فاصله
شاعر یاسر رییسوند
_ آغوش ت را ” روزی ‘ نقاشی کشم ” برابر ” – نیز – با قله ها _ غروب ت را…
شاعر مصطفی مروج همدانی
عمرم ، نمودار افزایش قیمتها بود ، که بصورت پلکانی ، از توان زانوهایم ، کاسته شد و در آخری
شاعر داوود محمدکیا
برای بودنت عمری کنار خویش جنگیدم ز هر ناکس شِماتت دیدم و هربار رنجیدم هزاران طعنه کوبیدند، بر دل
شاعر محمد قاسمی
نوجوان بودم سرشار از شادی و تلاش روزی قدم زنان در چمنزار تصورم از زندگی را رسیدن به تمام آر
شاعر محمد کاظم فلاح مدواری
یک دشت، یک درخت … وَ یک حس آتشین خورشید در کنار من اینجا ست؛ بر زمین دارم در آفت
شاعر ندا آهوپای
عشق می اید و بر در میزند بر در قلبت سبک سر میزند می نشیند همچو طفلی روبروت گاه بر پا گاه بر لب گ
شاعر ستار سلطانیان
ستایش قلم قلم را ستودن بدار، حق نگارد نه ناحق پلید را ، برحق بداند ” برای سوگن
شاعر نگار محمدی رئوف
روزها ازپس هم درگذرند در پی هم چون باد می گذرند درپس روزهای گذران جامانده منم درخیال روزهای خو
شاعر نگار جعفری
ای جنبش سرخ لب تو فتنه بر انگیز شورش کن و بر ضد غزلهام به پاخیز! از بلخ مرا جذبه ی دیدار تو ای
شاعر علی معصومی
نقشی آشنا شاخه ای خشکیده بین بادها هم رگ و هم ریشه شمشادها گاه از سرما و گاهی از خزان شکوه ها
شاعر علی روحبخش مبصری
عجب فصل دل انگیزی ست عجب پیمانه ای ست خوش مشرب و خوش نقش علفها سبز درختان سبز بلبلانی سبزگو بر ن
شاعر سلیمان ابوالقاسمی
شاخه ای بـر معبـری افتـاده بـود زین سبب بر رهروان آزار گشت شاخه از ره چون گرفت مردِ نکو از خـدا
شاعر فرشاد فرشاد
شب رفت نوردیده بر حال من نظر کن چشم تو آفتابست بازش کن و سحر کن
شاعر احسان حسین غلامی
میروی ّو میرود جان از تنم بی تو بودن خستگی می آورد کاش میدانستی که در دنیای ما عاشقی وابستگی می آ
شاعر شریعت مبصر
وراج !یعنی شاعری که از تو غمگین است… در ازدحامِ واژه های خیس و سنگین است. . همچون غرورِ زخمی یک ش
شاعر فریبا نوری
اینک من و تو بر روی تخته سنگِ بزرگی در امتدادِ ساحل و دریا دوره می کنیم فصلی که سخت بود فصلی
شاعر علی مرادی
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﮔﺬﺭ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﺁﺳﺎﻧﯽ … ﺯﺩﯼ ﺩﺭﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻗﻠﺒﻢ، ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻫﯿﭻ ﺩﺭﻣﺎﻧﯽ … ﮔﺬﺭ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﻟﯿ
شاعر محمدرضانعمت پور
ته نشین شده فکرم از خیالت در درونم! ظرفیتم تکمیل شدنی نیست پر از لایه لایه دوست داشتنت!
شاعر شکیبا سروری
شما را نمیدانم … من که با مه به زمین آمده بودم ; رد پاهای هنوزم در مه یادگاری ست که در
شاعر فرزین مرزوقی
در خمره گاه زندگی افتاده ام به خاک هر لحظه ای با تیغ غم دائم شدم هلاک بر شانه های هر کسی افتاده یک
شاعر علی سلطانی نژاد
فقط تاریخ می داند، وقار رفته یعنی چه در این درمانده گی ها، اقتدار رفته یعنی چه مَبَر این گونه ب
شاعر فرزان رادفر
جنگل نور *********** در دشت و دمن جوانه سر خواهد زد پروانه به گرد خانه پر خواهد زد این شام سیاه
شاعر محبوبه امیری
آتش گرفته پنجره از داغی تن ام خورشید ، خفته در سحر سرخ دامن ام گل می دهد درخت انار از عبور ت
شاعر سوسن خسروی
دنیا مدارِ جیوه کار آیینه اش وارو طاووسِ جادو جلوه را پایش نماید فاش با قرص ماهی روی بومَش مر
شاعر فرزین مرزوقی
بیا در پاشنه ی رویا بیاویزیم قلب ها را ، بیا با هم ی جان باشیم به هر گوشه و هر اقصی نگاهت را م
شاعر محمد قاسمی
نوجوان بودم سرشار از شادی و تلاش روزی قدم زنان در چمنزار تصورم از زندگی را رسیدن به تمام آر
شاعر نرجس فرحانی فر
گر در دل زارت غم یعقوبی هست صبری بکن آنچنان که ایوبی هست هرگز نهراس از تب شب های بلند پشت در بسته
شاعر محمد ابراهیم جاذب نیکو ( جاذب )
( ( حسینقلـی خانـی … ! ) ) می رسـد نوبـهارِ جان امـّا ، زنـدگی تـا کمـر زمسـتانیست بارش بـی امـ
شاعر حسن بهبهانی
نشسته بود وقت غروب چشم براه در انتظار گفتم :چرا غروب ؟! خورشید دیدنی است هنگام طلوع وقت پ
شاعر علی رفیعی ( پریش )
بنام خدا ” کاغــــذ تاخــــــورده ” مثل یک کاغذ تاخورده که قایق شده است غنچه ی قلب
شاعر علی روح افزا
هر واژه درونِ دفتری میرقصد هر شعر شبیه یک پَری میرقصد انگار درون سینه ی هر شاعر یک دختر تُرک ، آذ
شاعر محمدرضا جعفری
می زنم زیرِ خزان تا که چون خنده یِ مهتاب جوان رویِ لب هایِ گُلی بنشینم و دلی از سُخنم ذوق ک
شاعر بامداد همراه
آیا صدای ِ من به شما می رسد هنوز؟! بعد از تمام ِ خسته شدن ها و خودسری من هستم آنکه چشم به دیدار ِ
شاعر مصطفی رسولی
این گونه باید بود به پاکی زلال یک رود دلم هر دم به پیشواز تو آید که تو بنوشی جرعه ای از جام من شا
شاعر محمد جلائی
صحن و سرای این حرم با تو منیر می شود مرغ دلم به درگهت بست و اسیر می شود هجرت عشق آمدی ، نور رضا
شاعر زهرا میرزایی
شکوفه های گیلاس را به لبخند تو پیوند زدم تا طلوعی دیگر را ببینند… شنبه 15/تیر/1398
شاعر طیبه حسنی
می آیی و شهر باز تب می گیرد خورشید ز باغ توت لب می گیرد با بوسه ی گرم آفتابت هر نخل مرداد که شد ت
شاعر آمنه اقلیدی
کاش از اندیشه ی ما بگذری از طلوع سرخ فردا بگذری بگذری از آنچه در من نقص بود تا ببینی آسمان در ر
شاعر محمد کریم زاده نیستانک
. همدرد بودم با ” قلم ” - هر دو از ” دل ” می نوشتیم … به پاس روز قلم
شاعر علی میرزائی
عشق رؤیائی عشق من یک عشق رؤیائی است می دانی تو هم در مسیر عشق من باشد هزاران پیچ و خم در خیالم رو
شاعر فتی معطوفی ( م کیوان )
شاعر محمد لالوی
همه چی دارم و انگار ندارم چیزی من به جز خواهش بسیار ندارم چیزی سربه زیرانه به دنبال خودم میگردم
شاعر محمدرضانعمت پور
“تمام حوصله ام ” – صرف – بی حوصلگی هایش شد آخرش مرا جا گذاشت با رفتنش!
شاعر فرزاد امین اجلاسی
آی آدما … آی آدما آی آقایون … آی خانوما قصه آوردم براتون این وَریا اُسکاری وُ پاستوریزه وُ
شاعر ولی اله فتحی ( فاتح )
به نام خداوند عشق …………………. . بیا اینجا که هفتم قبله ِ اینجاست ………. بیا اینجا
شاعر مجتبی بضاعت پور
پشت دیوار سکوت دست نارنجی احساس در این تاریکی اشتها از دل هر قاصدکی می گیرد کوچه ها پر شده از
شاعر محمد قاسمی
تقریظ کردم کتاب فراق دل را که زیبا تصور کرده بود دلتنگی را جایی گریه را به سیل تشبیه کرده بود ان
با قرار دادن لوگو زیر در سایت و یا وبلاگ خود از شعر نو حمایت کنید.
ماه
میناس، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان سلماس استان آذربایجان غربی ایران.
در لیست زیر برخی از افراد مشهور و نامدار که در ویکی پدیا صفحه ای به نام خود داشته اند را مشاهده می نمایید:
نام های زیر از لحاظ معنا، مفهوم و یا مصداق به اسم میناس نزدیک می باشند.
نام های زیر با اسم میناس هم آوا بوده و دارای تلفظی مشابه هستند.
معنی کلمه ظهرابی
نام های زیر متشکل از حروف تشکیل دهنده اسم میناس بوده و از لحاظ نوشتاری به یکدیگر شبیه می باشند.
معادل ابجد در نام های زیر با معادل ابجد اسم میناس برابر است.
نام های زیر از لحاظ معنا، مفهوم و یا مصداق به اسم میناس نزدیک می باشند.
نام های زیر با اسم میناس هم آوا بوده و دارای تلفظی مشابه هستند.
نام های زیر متشکل از حروف تشکیل دهنده اسم میناس بوده و از لحاظ نوشتاری به یکدیگر شبیه می باشند.
معادل ابجد در نام های زیر با معادل ابجد اسم میناس برابر است.
کپی رایت � دانشنامه فرزند. ۱۳۸۸ - ۱۳۹۷ کلیه حقوق مادی و معنوی
این دانشنامه طبق قوانین حق تکثیر محفوظ بوده و متعلق به
پدید آورندگان می باشد. دانشنامه فرزند کاملاً مستقل است و وابسته
به هیچ سازمان، نهاد و یا ارگان دولتی نمی باشد و توسط
گروه فرزند مدیریت می شود. این دانشنامه شامل کلیه اطلاعات مورد
نیاز برای بچه دار شدن بوده و تنها در راستای اهداف آموزشی
طراحی گردیده است. اگر شما هر گونه نگرانی در مورد سلامتی
خود و یا فرزندتان دارید، بهتر این است مستقیما با یک پزشک
حرفه ای و یا یک متخصص بهداشت و درمان مشورت کنید. لطفاً قبل
از استفاده از مطالب این سایت کلیه قوانین، مقررات و شرایط استفاده
از آن را مطالعه نمایید، استفاده شما از مطالب این
سایت نشان دهنده توافق شما با کلیه
قوانین و مقررات
می باشد.
استفاده از مطالب و محتوای دانشنامه فرزند در دیگر سایت ها و
رسانه های الکترونیکی تنها با ذکر منبع و درج لینک مستقیم مجاز بوده و
استفاده از مطالب دانشنامه فرزند در رسانه های چاپی تنها با کسب
موافقت نامه کتبی مجاز می باشد.
کلیه مطالب و محتوای تولید شده در دانشنامه فرزند تحت مجوز
Creative Commons Attribution - NonCommercial - NoDerivatives 4. 0 در دسترس است.
All contents copyright �
Farzand Encyclopedia.
2010 - 2019 All rights reserved.
This Internet site provides information of a general nature and is designed
for educational purposes only. If you have any concerns about your own health
or the health of your child, you should always consult with a physician or other
healthcare professional. Please review the Terms of Use before using this site.
Your use of the site indicates your agreement to be bound by the
Terms of Use.
This work is licensed under the Creative Commons Attribution - NonCommercial - NoDerivatives 4. 0
International License.
Click here
to view a copy of this license.
For contact us, send email to info[a]farzand. net
Jump to navigation
کتاب واژه نامه ی زبان بختیاری، از سودمندترین آثاری است که تاکنون به زبان فارسی در باره ی بختیاری به نگارش درآمده است. ”سودمندترین”، چرا که در طول یک دهه ای که نگارنده ی این سطور راجع به زبان و فرهنگ بختیاری مطالعه و کار کرده
کتاب واژه نامه ی زبان بختیاری، از سودمندترین آثاری است که تاکنون به زبان فارسی در باره ی بختیاری به نگارش درآمده است. ”سودمندترین”، چرا که در طول یک دهه ای که نگارنده ی این سطور راجع به زبان و فرهنگ بختیاری مطالعه و کار کردهو تقریباً تمامی منابع موجود را گردآوری و از نظر گذرانده است، هیچ یک از منابع مذکور را به قدر این واژه نامه، کاربردی، جامع و قابل استناد نیافت به طوری که به عنوان مثال مرجع اصلی دو پایان نامه ی فوق لیسانس خود را این اثرقرارداده است. . این کتاب حاصل پژوهش سی ساله ی مولف، در قطع وزیری، با 278 صفحه و در سال 1375 توسط انتشارات آیات در اهواز به چاپ رسید. مددی در مقدمه ی مفید و موجز کتاب در باره ی نحوه ی گردآوری واژه ها و انگیزه ها و کم و کاستی های کارش به خوبی توضیح داده است. اما چون متاسفانه کتاب نایاب است و علی رغم تمام امتیازات کتاب چاپ مجدد آن صورت نگرفته و ممکن است دسترسی به آن برای همگان امکان پذیر نباشد، در اینجا به گفتگویی با این پژوهشگر پرداختیم تا ضمن دریافت اطلاعات بیشتر در باره ی واژه نامه ی زبان بختیاری، با ظهراب مددی ( که من املای “زُهراب” را برای نام ایشان به دلایل فقه اللغه ای بیشتر می پسندم ) و سایر آثار ایشان بیشتر آشنا شویم. آقای مددی، می دانم که شما خود بختیاری هستید و سالها معلم ادبیات در دبیرستان های مسجد سلیمان بودید و پس از بازنشستگی به اصفهان نقل مکان کردید. لطفاً از خودتان بیشتر بگویید.
نخست باید بگویم که از لطف شما ممنونم و خود را لایق این تعریف نمی دانم . خوشحالم که کتاب من مورد پسند شما واقع شده است. و بعد همان گونه که فرموده اید اصالتاً بختیاری و از طایفه ی عالی محمود دینارونی باب هفت لنگ و تیره ی قیصروند ساکن سوسن ایذه هستم ( ناگفته نماند که از هم سوی پدر و هم از سوی مادر رگ چهار لنگی هم دارم ) ولی گویا در زمان محمدتقی خان چهار لنگ و بر اثر اتفاقات ناخوشایند آن روزگار پدر بزرگمان همراه خانوارهایی دیگر از این طایفه و تیره های دیگر عالی محمود به مسجدسلیمان کوچ کردند و دیگر از سرزمین اجدادی خود درسوسن ایذه دور افتادیم و مسجدسلیمانی شدیم. پدرم که خود متولد مسجدسلیمان بودند به دلیل اشتغال در شرکت نفت در بخش راه آهن از مسجدسلیمان به شهرستان نفت خیز امیدیه منتقل و باز در راه آهن مشغول می شوند. من در سال1330در آنجا به دنیا آمدم و جالب این جا ست که چون درآن زمان در امیدیه اداره ی ثبت احوال نبود هر ماه از یکی از شهرهای خوزستان مانند ایذه، شادگان و بهبهان مأموران اداره ی ثبت احوال برای صدور شناسنامه های نوزادان به امیدیه می آمدند و از قضا بعد از تولد من نوبت مأموران ایذه بود که بیایند و چنین شد که شناسنامه ای متولد ایذه شدم و به سرزمین آبا و اجدادیم برگشتم. در اواسط دوره ی ابتدایی یعنی سال 1341به دلیل پایان کار پدر با حکم”سال دو ماه” یا همان بازخرید، مانند کسان بسیاری به مسجدسلیمان رفتیم.
سال های باقی مانده ی دبستان را در دبستان مهر آن زمان و دکتر شریعتی کنونی در محله ی چهاربیشه و همه ی دوران دبیرستان را دردبیرستان سینا در گذراندم و در سال1350دیپلم طبیعی گرفتم و بلافاصله همان سال در رشته ی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شدم و بعد از خدمت سربازی با درجه ی ستوان دومی در تهران ، زاهدان و زابل به استخدام آموزش و پرورش درآمدم و به ایلام رفتم و پس از انقلاب به مسجدسلیمان منتقل شدم و پس از سال ها تدریس در دبیرستان ها و پیش دانشگاهی های مسجدسلیمان در مهر85بازنشسته شدم و در شهریور86 به ناچار به بهارستان اصفهان نقل مکان نمودم و فعلاً مقیم اصفهانم ولی روحم و قلبم همیشه پیش سرزمین های بختیاری به ویژه مسجدسلیمان است. نمی دانید وقتی از جاده های بختیاری مانند جاده ی ناغان یا لردگان یا دلا می آیم و می روم و با مردم آن مسیرها صحبت می کنم چه لذتی می برم. جالب این جاست که در این مسیرها به هرکه برخورد کنیم جایی با هم آشنایی و خویشاوندی دورو نزدیک پیدا می کنیم و به اصطلاح “کس و کار” همدیگریم. قصه ی واژه نامه ی زبان بختیاری چگونه آغاز شد؟ از مراحل کار و وضعیت فعلی کتاب بگویید: می دانم که گرد آوری و کار بر واژه ها را هرگز متوقف نکردید و می دانم که کتاب را به هزینه ی شخصی چاپ کردید. آیا فروش کتاب هزینه های تولید آن را برگرداند؟
موقعی که پدرم که قبلاً آوردم در راه آهن شرکت نفت در مسجدسلیمان و بعداً در امیدیه ی آغاجاری کار می کرد بازخرید یا به قول شرکت نفتی ها و خوزستانی ها “سال دوماه” شد به مسجدسلیمان برگشتیم و در محله ی “سرمسجد” ( حدفاصل چهاربیشه و سرمسجد ) که بسیاری از اقوام درآن جا سکونت داشتند سکنا گزیدیم. آن موقع من چهارم دبستان بودم. با بچه های محل که بازی می کردم به دلیل این که تاآن زمان در محیطی تقریباً غیر بختیاری بودم چندان با زبان بختیاری مأنوس نبودم و نمی توانستم بدان صحبت کنم. به همین خاطر بچه های محل فکر می کردند من عمداً بختیاری صحبت نمی کنم و تمسخرم می کردند. به ناچار سعی کردم تا زود این زبان را بیاموزم. تلاش در یادگیری این زبان علاقه ای در من به وجود آورد و شروع کردم به نوشتن هرچه را که یادمی گرفتم. وارد دبیرستان که شدم هم کلاسی هایی داشتم که از روستاهای اطراف به دبیرستان سینا که درآن جا تا دیپلم درس خواندم می آمدند. بهترین فرصت بود که از آن ها هم کسب مطلب کنم . بعداً با مرحوم انجوی شیرازی آشناشدم و مدتی با ایشان همکاری کردم که بعداز مدتی قطع شد چرا که علاقه ی من بیشتر به زبان بود تا چیزهای دیگر؛ اگرچه از آن ها هم غافل نبودم و هنوز هم نیستم . باری در دوره ی دبیرستان هم به گردآوری هرچه که می شنیدم شعر ، متل، ضرب المثل و…پرداختم واز شنیده ها و دیده ها یادداشت برمی داشتم. پس از گرفتن دیپلم طبیعی یا همین تجربی کنونی که خود داستانی دارد که چرا رشته ی ادبی نرفتم، کنکور دادم و دررشته ی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مشهد پذیرفته شدم. درآن جا شانس همراهم شد و با رشته ی زبان شناسی آشناشدم و رشته ی فرعی خود را این درس ( شامل 30واحد درسی ) انتخاب کردم و نزد دکتر رضا زمردیان استاد زبان شناسی با زبانشناسی وشادروان دکتر رحیم عفیفی استاد زبان ها وادیان باستانی با زبان های باستانی آشنایی پیداکردم که تحولی در پژوهش هایم به وجود آورد که این را مدیون همه ی این بزرگواران و دیگر استادان خودم مانند شادروان دکتر حمید زرین کوب، دکتر گیتی فلاح رستگار که پایان نامه ام را با موضوع “فرهنگ عامه ی ایل بختیاری ” با ایشان گذراندم می دانم. باری این آشنایی با زبان شناسی به ویژه گذراندن درسی به نام لهجه شناسی در خدمت دکتر زمردیان و خواندن کتاب های غیردرسی مربوط به زبان شناسی کمک شایانی به من در کارگردآوری واژه ها نمود. بعداز طی خدمت سربازی در تهران و استان سیستان و بلوچستان به استخدام آموزش و پرورش درآمدم و به استان ایلام و شهر ایلام رفتم. درآن جاهم روی تشابه زبان ایلامی و بختیاری مقداری کار کردم . باری بعدازانقلاب به مسجدسلیمان منتقل شدم و باجدیت بیشتری به کار پژوهش پرداختم . من قصد چاپ واژه نامه را نداشتم و می خواستم روز به روز آن را کامل تر کنم اما اتفاقی رخ داد که باعث شد تغییر عقیده دهم. روزی برحسب اتفاق کتاب واژه نامه ی شاعر خوبمان آقای سیدعلی صالحی که تاکنون نه ایشان را دیده ام و نه با ایشان آشنایی دارم –غیراز آثارش - دیدم. خوشحال شدم ولی باخواندن آن ناراحت شدم و آن مقاله ی چاپ شده در کتاب آنزان شماره ی اول را به نام “رونویسی شتابزده ” نوشتم. دوستان که این کتاب را دیدند و می دانستند که من هم دراین موضوع کارکرده ام اصرار داشتند که توهم کارت را چاپ کن. من هم پذیرفتم و به دنبال ناشر رفتم. از ناشران بختیاری ناامید شدم. به سراغ تهرانی ها رفتم. برخی پذیرفتند که با هزینه ی خود آن را چاپ کنند ولی شرایطی داشتند که غیرقابل قبول بود. مثلاً یکی از آن که که ناشر معروفی هم هست اصرارداشت که آوانگاری را حذف کنم و حرکت واژه ها را با نشانه های ( - َ ، - ِ ، و –ُ ) نشان دهم که قبول نکردم. به ناشران اهوازی مراجعه کردم حاضرشدند با هزینه ی خودم به چاپ برسانند که با کمک ارشاد اهواز از بانک تجارت پس از گذر از هفتخوان رستم وام گرفتم و سرانجام کتاب با دردسرهایی چاپ شد.
در مورد برگشت سرمایه پرسیدید. من به هیچ وجه به دنبال برگشت سرمایه ام نبودم ولی اگر ضرر نمی کردم که بهتر بود. کتاب که چاپ شد هیچ کسی پخش آن را قبول نکرد. به مراکزپخش تهران سرزدم قبول نکردند ناچار خودم آن را پخش کردم که خود می دانید نه امکاناتی داشتم و نه آشنایی. به هرحال درشهر های نزدیک خود بردم به کتابفروشی ها دادم و شهرهای دور را با پست یا به وسیله ی آشنایان فرستادم. شاید باور نکنید خیلی ها باوجود گذشت 13سال از آن هنوز ریالی به من نداده اند و برخی هم غیبشان زده است ولی با این حال خدا را شکر، زیان نکردم و سرمایه ام برگشت. من دیگر امیدی به برگشت بقیه ندارم ولی خوشحال خواهم شد اگر کتاب به دست اهلش رسیده باشد. درضمن برخی ازکتابفروشی ها با وجود این که قیمت پشت جلد 860تومان بود آن را به چند برابر قیمت فروختند ولی حاضر نیستند سهم مرا از همان 860تومان بدهند. الان کتاب نایاب است و افراد زیادی به من مراجعه می کنند که شرمنده اشان می شوم. درخواست تجدید چاپ هم از سوی برخی شده است با وجود این که اسپانسر هم برای چاپش اظهار آمادگی کرده است ولی دوست دارم چاپ دوم آن با تغییرات اساسی و واژه های دیگری باشد که درچاپ اول عمداً حذف کرده بودم ( درمقدمه دلیل آن را آورده ام ) یا طی سال های بعداز چاپ از سال 1375 تا کنون گردآوری کرده ام به چاپ برسد. درحقیقت می خواهم کتاب دیگری به چاپ برسانم تا این که تجدید چاپ کنم. منظور هم این ست که می خواهم افزدونی ها و تغییرات چنان باشد که انگار چاپ اول کتاب است نه چاپ دوم. از سایر کارهای پژوهشی و تالیفی خود بگویید، چه کارهای پیشین و چه کارهای در دست انجام دارید؟
همان طور که می دانید کار اصلی من ” زبان ” به ویژه گردآوری واژگان است اما در کنار گردآوری واژه ها، کار دستور نویسی و نه روی نویسی از روی دستورهای فارسی را دنبال می کنم. هم چنین کار ” اَعلام بختیاری ” را هم زمان با گردآوری واژه ها آغاز کرده ام و هنوز ادامه دارد که خود می دانید با پراکندگی بختیاری ها کار بسیار دشواری است به ویژه که تنها کار می کنم. کار دیگری که سال ها مرا به خود مشغول کرده است الفبای خاص زبان بختیاری است. اتفاقاً چند روز پیش در جلسه ای که در خانه ی شاعر خوب آقای قهرمان محمدی با شرکت افراد زیادی از بختیاری ها تشکیل شده بود به توصیه ی استاد خسروی و خود آقای محمدی که تقریباً درجریان کارم هستند مطالبی درباره ی لزوم داشتن الفبایی خاص زبان خودمان مطرح کردم . برخی موافق و برخی هم موافق نزدیک به مخالف بودند. هرکدام حرفشان را زدند. ولی من در چهره ی تعدادی هم نگرانی دیدم که هم به آن ها حق می دهم نگران باشند و هم به خودم که نگرانِ نداشتن یک شیوه ی نگارش واحد باشم. من کارم را می کنم تا چه شود.
به هرحال برخلاف بیشتر بختیاری ها که به تاریخ نویسی و خاطره نویسی به عنوان تاریخ مشغول اند من روی زبان و فرهنگ قوم خود کار می کنم و کاری به تاریخ ندارم و تاکنون چند مقاله ازجمله “فرهنگ همیاری در بختیاری”، “مهاجرت بختیاری ها یا آواره تراز باد ” در مورد پراکندگی بختیاری ها در ایران و دیگر کشورها، طنز در بختیاری یا “بختیاری ها مردمانی شوخ طبع” ، بافت جمعیتی مسجدسلیمان از نظر طایفه ها و…نوشته ام و می بینید که می خواهم شناسنامه ی قوم خود را پیش روی خودی ها و دیگران آن گونه که هستیم باز کنم و قصد بالا بردن و افتخار کردن بی مورد هم نیستم و قصد م از نگارش این مقاله ها نمایش زندگی بختیاری ها ست . در مقاله هایی هم که در ارتباط با شهرم مسجدسلیمان نوشته ام می خواهم هویت فعلی آن را از جنبه های گوناگون بشناسانم.
چندسالی هم هست که کار گردآوری همه ی اشعار بازمانده از پدرانمان را به ویژه گاگریوه ها را شروع کرده ام که تاکنون تعداد زیادی از این بیت ها گردآوری کرده ام. البته از دیگر مواد مانند متل ها، لالایی ها، نظیرها و… غافل نیستم.
از آن جایی که طنز را در محدوده ی فرهنگ قوم خود دوست دارم مطالب طنز گونه ای هم نوشته ام که تاکنون درجایی به چاپ نرسانده ام. می دانید طنز نویسی در بختیاری سخت است به ویژه که برخی دلشان مانند گنجشک کوچک ونازک است و زود می رنجند. وضعیت پژوهش در مورد زبان ها و فرهنگ های محلی ایران را به طور کلی و بختیاری را به طور اخص، چگونه ارزیابی می کنید؟
بسیار بد. این را باید سربسته بگویم که خودم به خاطر همین پژوهش های بختیاری ام چنان دردسرهایی کشیده ام که نگو و نپرس. روزی از آن ها با مدرک سخن خواهم گفت.
باری من به دلیل علاقه به زبان بختیاری برخود واجب می دانم که همه ی پژوهش های پژوهشگران دیگراقوام به خصوص آن هایی که با ما پیوند قوی دارند مانند کردی، لری و… را تا آن جایی که برایم مقدور باشد دنبال کنم . همه یک درد داریم: عدم حمایت از مراحل پژوهش گرفته تا چاپ و پخش، از هرکه می خواهد باشد هم از مردم قوم خود و هم از ارگانی یا جایی نیست که از ما حمایت کنند . من و امثال من که بیشتر فرهنگی هستیم تنها درآمدمان حقوق ماهیانه است که با این روزگار به خرج روزانه مان هم نمی رسیم چه برسد به این کارها.
از این گذشته می دانید زجری که اهل پژوهشِ زبان می برد اهل تاریخ نمی برد. من و امثال من می بینند که با زبانمان در رسانه هایی چون رادیو و تلویزیون چه کار که نمی کنند. چراغعلی ها اجازه دارند که زبان مارا به لجن بکشند ولی ما نمی توانیم ده دقیقه به این زبان برنامه ی جدی یا طنز واقعی داشته باشیم.
در بختیاری کسی ندیده ام که جدی در زبان پژوهش کرده باشد. متأسفانه برخی هم که جسته گریخته کارهایی کرده اند کارشان علمی نیست و وقتی با انتقاد و راهنمایی درمورد کارشان مواجه می شوند برخورد ناپسندی دارند و فکر می کنند ما حسودیم این طور نیست کاش نه یک تن بلکه هزاران تن داشته باشیم که روی زبان بختیاری کار کنند. به هرحال کسانی هم که کم و بیش کار می کنند یا الفبای پژوهش را نمی دانند یا از برج زبان فارسی به زبان بختیاری می نگرند و فکر نمی کنند که زبان بختیاری هم برای خود ادعاهایی دارد که باید بدان پرداخت.
همین امروز کتاب قطوری به نام “فرهنگ بختیاری ” در کتابفروشی دیدم و با شوق خریدم و به خانه رفتم و نهار نخورده آن را گشودم و وقتی چند برگ از آن را خواندم بسیار ناراحت شدم که چرا کسی که چیزی را نمی داند و ازعهده اش برنمی آید دست به کاری بزند که همه نتوانند ازآن استفاده کنند. جالب این جاست که در همین کتاب آمده است که در فارسان انجمنی تشکیل شد از نماینده مجلس و عضوشورای شهر و استاد دانشگاه گرفته تا معلم تا از این کار حمایت کنند و تا آن را به چاپ نرسانند رهایش نکنند. افسوس خوردم ….
من به فرهنگستان زبان ایران که متأسفانه بیشتر در دست سیاستمداران و اهل ادب است تا زبانشناسان، پیشنهاد می دهم تا دیر نشده و این زبان ها آخرین سخنورانشان را از دست نداده اند و به دره ی خاموشی زبان ها نیفتاده اند فکری کنند و اطلس زبانی ایران را با کمک اهل فن همان محل که شم زبانی هم دارند باز می گویم اهل فن همان محل گردآوری کنند و کمتر به فکر ساختن واژه هایی باشند که فعلاً بین مردم رواج هم ندارند. البته این هم کاری است پسندیده ولی پسندیده ترازاین هم هست که می توان انجام داد.
ما تاریخ نویس یا بهتر بگویم شرح حال نویس زیاد داریم و کتاب های زیادی نوشته ایم ولی بیشتر آن ها رونویسی از روی هم یا مشابه یک دیگرند و جالب این جاست که غلط های املایی و چاپی یکسانی دارند. کاش اینان که اکثر زبان
بختیاری را بهتراز من و امثال من می دانند به آن بپردازند.
این را اضافه کنم ما کتاب چندانی به زبان بختیاری نداریم. من اولین کتابی که به زبان بختیاری خواندم “گلبهار” استادعبدالعلی خسروی و بعدازآن کتاب شادروان داراب افسر بختیاری بودند که بیشترین سهم را در کشش من به سوی بختیاری داشتند. بدبختانه بعداز این دو کتاب “سکوت کتابی” حکم فرما بود تا این که باز بعدازانقلاب استاد خسروی با کتاب “فرهنگ بختیاری” اش نهضت کتاب نویسی را در بختیاری ها به وجود آورد که روز به روز شتاب بیشتری می گیرد. البته این شتاب جای بحث زیادی هم دارد. به موقعش از آن سخن خواهیم گفت.
در روزهای نخست “واژه نامه” استقبال چندانی از آن نشد چرا که برخی که بعد خود اعتراف کردند اشتباه کرده اند، انتشار چنین کتابی را بی فایده می دانستند و استدلالشان این بود که: ما زبان بختیاری را می دانیم پس چه لازم است که واژه هایش را گردآوریم. از جمله ی این ها پسر برادر خود م بود که بعداً اقرار به اشتباه بودن نظرش کرد. البته آقای قاسمی صاحب کتابفروشی سروش1در مسجدسلیمان که همیشه به من لطف دارند اعتقاد داشتند که زمان ارزش این کتاب را مشخص می کند که به نظر خودم تقریباً چنین شد .
امروز من از یک چیز نگرانم. بختیاری بسیار گسترده است و لهجه های فراوانی دارد و برای من و امثال من امکان ندارد که همه جا را برای گردآوری واژه ها و نکات زبانی زیرپا نهیم. گاهی باخود می گویم نکند این کتاب باعث شود که ازعلاقه به گردآوری واژه ها درنزد دیگران کاسته شود و چاپ کتاب مرا نقطه ی پایان کار خود بدانند بلکه باید با جدیت بیشتری کار کنند. همان طور که در مقدمه ی کتاب آوردم واژه های زیادی هست که جایشان در کتاب من خالی است و با یاری این عزیزان جایشان در فرهنگ بختیاری نه واژه نامه ی من پرمی می شود. این را هم بگویم بعداز چاپ کتاب خیلی ها پیشم آمدند و یا نامه نوشتند و واژه هایی که گرد کرده بودند به من دادند و حتی بودند کسانی که دوسه واژه می دانستند و دریغ نکردند و مرا شرمنده ی لطف خود کردند. البته اینان کمک به حفظ واژگانی کردند که عمری را با آن ها زندگی کرده اند و می کنند. این را هم اضافه کنم برخی بدون این که پشتوانه ی علمی داشته باشند و اصول اولیه ی پژوهش درباره ی زبان را بدانند با اتکا به همان اطلاعات محلی شان واژگانی گرد کرده اند و فکر می کنند کارشان کامل است و حاضر نیستند این مواد خام را به دیگری بدهند تا روی آن ها اصولی و علمی کار شود.
علاقه به حفظ زبان بختیاری و شناخت آن در سال های اخیر بیشتر شده است. چند روز پیش در محفلی که عزیزانی چون استاد عبدالعلی خسروی و آقای قهرمان محمدی هم تشریف داشتند افرادی را دیدم که گرد آقای خسروی و محمدی اند و با علاقه روی مسایل بختیاری بحث می کنند. سخن به” زبان” کشید که استاد خسروی مراکه چندمتری از ایشان دوربودم صدا زدند و ضمن معرفی من و کارم – که به من لطف دارند - گفت: ایشان روی زبان کار کرده اند. دیدم خیلی ها از کار من بی خبرند و چقدر خوشحال شدم که این علاقه مندان را داریم . خوشبختانه می بینم که روز به روز بر علاقه مندان این زبان اضافه می شود ولی افسوس هنوز رسانه ای نشده است. باید بگویم که من از برخی کتاب ها به ویژه آثار استاد خسروی ( قائد بختیاری ) استفاده ی زیادی در استخراج واژه نموده ام که همین جا از ایشان تشکر می کنم.
نکته ی دیگری که باید بدان اشاره کنم در بیشتر شهرهای بختیاری نشین مردم به ویژه با غریبه ها یعنی کسانی را که نمی شناسند فارسی حرف می زنند و بچه های خود را راغب به یادگیری این زبان نمی کنند که در مقاله ای به آن اشاره کرده ام. من در تمام طول کاری خود به جز زمانی که در کلاس بودم به زبان بختیاری صحبت می کردم و دیدم که دختران زبان گریز چقدر با رغبت حداقل با من به این زبان صحبت می کنند. ولی دوستانی که متولد و بزرگ شده روستا بودند و کوچ هم می کردند دامن فارسی را رها نمی کردند.
در پایان این بخش می خواهم از دو گروه شاعران و خوانندگان بختیاری سپاسگزاری کنم که با کارهایشان زبان بختیاری را در بین مردم زنده نگه می دارند. می دانید که یکی از مهم ترین اهداف راه اندازی این بخش از سایت انسان شناسی و فرهنگ، دعوت و تشویق همگان بخصوص پژوهش گرهای جوان و بومی به کار در زمینه های گوناگون قوم و جغرافیای خود است. شما برای این مخاطبان چه پیشنهاد ها و توصیه هایی دارید و آیا هم اکنون افراد و سایت هایی را جهت معرفی به ما در ذهن دارید؟
همان طور که گفتم جوان های زیادی هستند ولی الفبای پژوهش را نمی دانند . اینان نیاز به ارشاد دارند . قوم ما و دیگر قوم ها مانند معادن ارزشمندی هستند که صاحبانش به تنهایی و بدون راهنمایی اساتید فن توانایی استخراج از آن را ندارند واگر خودسرانه و بدون آمادگی علمی به کار بپردازند نتیجه اش این می شود که خود در میان آثار چاپ شده ی بختیاری می بینید. افرادی که کمترین سواد را دارند ولی تاریخ بختیاری که هیچ تاریخ جهان را می نویسند. این کتب پر است از رونویسی از دیگر آثار و جالب تکرار اشتباهات هم. مثلاً در یک کتاب قدیمی به اشتباه نام طایفه ی “پبدنی” را “بدبینی” نوشته اند. نویسنده خارجی بود و عذرش پذیرفتنی ولی من که خود بختیاری ام و روزانه که نه ولی ماهیانه با چند نفر از افراد این طایفه نشست و برخاست دارم چرا متوجه این خطا نباشم و در کتابم تکرارش کنم و به دنبال پیداکردن تلفظ درست آن هم نباشم؟ و یا باز در همین مورد چندین کتاب را می شناسم که نمودار ساختاراجتماعی قوم ما را آورده اند همه یا کپی هم اند یا بسیار متفاوت و عجیب و غریب. مثلاً دریک کتاب هفت لنگ را به پنج باب تقسیم کرده است: دینارانی، دورکی، بابادی، بهداروند و سه دهستانی و چهارلنگ را هم به پنج باب:
ممیوند، کنرثی، محمودصالح، ممزایی و ذلکی ( زلکی ) و دیگری این گونه آورده است: هفت لنگ:دینارانی، دورکی، بابادی و بهداروند و چهارلنگ: محمدصالح، موگویی، میوند، گندل زو ( ؟ ) و زلکی. چرا اینان به خود زحمت نمی دهند که یک بار کاری کنند کارستان و این نمودار را به درستی تکمیل کنند و چاپ نمایند که در غیر این صورت باز هم کتاب چاپ می شود و نمودارهامی کشند و باز همان خطا و خطاها ست که تکرار می شود.
خوشبختانه سایت ها و وبلاگ های زیادی هستند که در باره ی بختیاری می نویسند که برخی از آن هارا می شناسم ولی اجازه می خواهم فرصتی دهید تا آن جایی که می توانم بیشترین را به شما معرفی کنم. آیا می توانیم قول همکاری با این سایت و بهره مندی از پژوهش ها و سایر آثار و نوشته های شما را همین جا از شما بگیریم؟
خوشحال می شوم که با مطالبم معرف قوم خود باشم . در پایان اگر نکته ای را ناگفته می دانید، بفرمایید.
من با نظر شما که نوشتار درست “ظهراب” را ” “زُهراب” می دانید موافقم. من خود مدام در پی یافتن معنی آن بودم. جالب این جا ست که این نام بیشتر بین بختیاری ها، لرها ، کردها و ارمنی ها رایج است. هرجا می روم معنی آن را از من می پرسند. تا موقعی که در مسجدسلیمان بودم کنجکاو معنی آن نبودم ولی با ورود به دانشگاه پی گیر آن شدم و با گذراندن دروس زبان های اوستایی و پهلوی و فارسی باستان و دیگر دروس زبانشناسی نزد دو استاد ارجمند شادروان رحیم عفیفی که خدایشان بیامرزد و دکتر رضا زمردیان که برای ایشان آرزوی طول عمر دارم کنجکاوشدم و هرچه می پرسیدم به جایی نمی رسیدم. البته همین شکل نادرست نوشتاریش همه را گمراه می کرد اما خودم اعتقادی به عربی بودنش نداشتم. تا یک روز به یک کلمه ی اوستایی برخورد کردم. سراغ پهلوی رفتم دیدم همان واژه ی اوستایی شده “زُهر”، یعنی آب مقدس، آب پاک، نذر. پس آب چیست؟ دیدم که در فارسی گاهی واژهای بیگانه مثلاً واژه ای عربی را که وارد می کنند دچار حشو هم می شود مانند “رمد” که خود یعنی چشم درد، چشم را هم می افزایند و می نویسند “رمد چشم”. پس همان “زُهر” کافی بود ولی به پیروی همان قانونی که رمد را کردند رمد چشم، ” زهر” را هم کرده اند “زهراب” یا “ظهراب” خودمان. از اینکه لطف کرده وقت با ارزشتان را در اختیار ما گذاشتید، بسیار سپاسگزارم.
من هم از شما هم سپاسگزارم

نام پدرم هست
یک مرد به تمام معنا
یک جنگجوی دلیر
یک شهید
یک رزمنده که در 4 عملیات بزرگ شرکت داشت
روحش شاد
صدقه پخش کن نام زرتشتی است یعنی مامور خیرلت
ظهراب از از ریشه ظهر به معنی روشنایی، آشکار
در اصل زهر آب بوده که خود زهر به معنای آب مقدس بوده که وقتی این اسم وارد میشود یک آب هم به آخرش اضافه میشود که اصلا نیازی نبوده. . .
ظهراب شکل تغییر یافته ی سهراب از فارسی به عربی است

بپرس