عابد

/~Abed/

مترادف عابد: پارسا، پرستشگر، پرستنده، زاهد، عبادتکار، مترهب، متعبد

برابر پارسی: خداپرست، پرستنده

معنی انگلیسی:
worshipper, pious, devout, abb, prayerful

فرهنگ اسم ها

اسم: عابد (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: ābed) (فارسی: عابد) (انگلیسی: abed)
معنی: عبادت کننده، پرستش گر، زاهد، آن که بیشترین اوقات زندگی اش را به عبادت خدا و خلوت و مناجات با او می گذرانَد، پرستنده چیزی یا کسی
برچسب ها: اسم، اسم با ع، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

عابد.[ ب ِ ] ( ع ص ) پرستنده خدا و ملتزم به شرائع دین. ( از اقرب الموارد ). پرستنده. عبادت کننده :
عابدان را پرده این خواهد درید
زاهدان را توبه آن خواهد شکست.
خاقانی.
خدا از عابدان آنها گزیند
که در راه خدا آن را نبیند.
نظامی.
چه گویی در حق فلان عابد که دیگران به طعنه سخنها گفته اند. ( گلستان سعدی ).
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را.
سعدی ( گلستان ).
|| موحد. ( ذیل اقرب الموارد بنقل از تاج العروس ). || خادم. ( اقرب الموارد ). || مرد با ننگ و عار. و گفته اند بدین معنی است قول خداوند تعالی : ان کان للرحمن ولد فانا اول العابدین. ( قرآن 81/43 ). أی اول الاَّنفین. ( از منتهی الارب ).

عابد. [ ب ِ ] ( اِخ ) کوهی است. ( منتهی الارب ). کوهی است در اطراف مصر... ( معجم البلدان ).

عابد. [ ب ِ ] ( اِخ ) ابن عمربن مخزوم. پدر عبداﷲبن سائب عابدی صحابی و عبداﷲبن مسیب عابدی محدث است. ( از منتهی الارب ).

عابد. [ ب ِ ] ( اِخ ) بیرمی لاری. از شعرا است. هدایت نویسد: نامش زین العابدین و معروف به شاه زند است. اشعار بطریق عرفا بسیار دارد از آن جمله است :
آستین برمیفشاندم در سماع
دست یار آمد بدستم یللی.
( مجمع الفصحاء ج 1 ص 339 ).
او راست : روضة المؤمنین. ( الذریعه ج 9 ص 662 ) ( صبح گلشن ص 265 ).

فرهنگ فارسی

محمد علی بک رئیس حکومت سوریه ( ۱۹۳۸ - ۱۹۲۸ م . ).
عبادت کننده، پرستنده، کسی که خداراپرستش کند
( اسم ) پرستنده پرستش کننده خدا عبادت کننده جمع عبده عباد عابدون عابدین . توضیح برای فرق آن از زاهد و عارف .
بیرمی لاری از شعرا است

فرهنگ معین

(بِ ) [ ع . ] (اِفا. ) پرستنده ، عبادت کننده .

فرهنگ عمید

۱. عبادت کننده، پرستنده.
۲. کسی که خدا را پرستش می کند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عَابِدٌ: عابد - پرستنده - عبادت کننده
معنی أَعْبُدَ: که پرستش کنم
معنی أَعْبُدُ: می پرستم
ریشه کلمه:
عبد (۲۷۵ بار)

جدول کلمات

ناسک

مترادف ها

ascetic (اسم)
مرتاض، زاهد، راهب، عابد، تارک دنیا

solitary (اسم)
گوشه نشین، عابد

anchoret (اسم)
گوشه نشین، زاهد، راهب، عابد

hermit (اسم)
گوشه نشین، راهب، عابد، تارک دنیا، منزوی، زاهد گوشه نشین

eremite (اسم)
زاهد، عابد

devout (صفت)
عابد، مذهبی، دین دار

pious (صفت)
زاهد، عابد، خدا پرست، مذهبی، دین دار، مقدس، وارسته، متقی

godly (صفت)
عابد، خدا پرست، با خدا، خدا شناس

پیشنهاد کاربران

تفاوت اطاعت و عبادت و تبعیت:
اطاعت به معنای خضوع قلبی در مقابل امر مولا است. عبادت یک مرحله پایین تر از اطاعت است یعنی بسیاری از انسانها اهل عبادتند ولی هنوز اهل اطاعت نشده اند. تبعیت ثمره محبت و اطاعت ثمره عقل است. بنابراین انسان وقتی به کسی علاقه مند شد، آرام آرام تابع او می شود. اما نکته جالب این است که محبت در اطاعت هم دخالت دارد اما تفکر و تعقل است که انسان را به مرحله اطاعت می رساند نه لزوما محبت. بنابراین اطاعت حتی از تبعیت هم می تواند بالاتر و ارزشمندتر باشد. یعنی صرف محبت باعث اطاعت نشده است، بنابراین اگر محبت از بین برود، همچنان فرد در اطاعت باقی می ماند و دوباره محبت را بدست می آورد. در قرآن صحبت از تبعیت از شهوات شده است، یعنی در واقع حب شهوات وقتی در دل آمد فرد از آن ها تبعیت می کند و به همین صورت وقتی حب به خدا در دل آمد فرد تبعیت می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

پرستنده
پرستشگر
بندگی کننده
سجاده نشین. [ س َج ْ جا دَ / دِ ن ِ ] ( نف مرکب ) کنایت از زاهد. عابد :
سجاده نشینی که مرید غم او شد
آوازه اش از خانه خمار بر آمد.
سعدی ( طیبات ) .
آنانکه ریاضت کش و سجاده نشینند
گو همچو ملک سر بسماوات بر آرید.
...
[مشاهده متن کامل]

سعدی ( غزلیات ) .
عافیت چشم مدار از من سجاده نشین
که دم از خدمت رندان زده ام تا هستم.
حافظ.

ب زبان روسی
پرستنده مرد. [ پ َ رَ ت َ دَ / دِ م َ ] ( اِ مرکب ) عابد. زاهد. متعبد : پرستنده مرد اندرآمد ز کوه شدند اندر آن آگهی همگروه . فردوسی . ز لهراسپ شاه آن پرستنده مردکه ترکان بکشتندش اندر نبرد. فردوسی .
سجاده نشین . [ س َج ْ جا دَ / دِ ن ِ ] ( نف مرکب ) کنایت از زاهد. عابد :
سجاده نشینی که مرید غم او شد
آوازه اش از خانه ٔ خمار بر آمد.
سعدی ( طیبات ) .
آنانکه ریاضت کش و سجاده نشینند
...
[مشاهده متن کامل]

گو همچو ملک سر بسماوات بر آرید.
سعدی ( غزلیات ) .
عافیت چشم مدار از من سجاده نشین
که دم از خدمت رندان زده ام تا هستم .
حافظ.

عابد: عبادت پیشه، کسی که کارش عبادت خداست و به کار دیگری نمی پردازد.
ناسک . . . .
جمع عابد ، عبده
عبادت کننده
ناسک، پارسا، پرستشگر، پرستنده، زاهد، عبادتکار، مترهب، متعبد

ربانی
عابد یعنی عبادت کار پرستنده و. . . . متضادش =کافر و. . .
ناسک
عابدیعنی عبادت کننده برای هندی ها عابد کسی است که عقدرا میخواند
کاتوزی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس