سلیم
عادت: خوی گرفتن به چیزی یا جایگاهی.
امخته amokhteh
اخت okht
کاری که فقط یک بار انجام نشود و تکرار شود
عادت؛کمال ناخودآگاست
آمخته، خوی، رام
عادت کردن در ترکی === آلیشمق
در لری بختیاری
عادت کردم: آمُخته وابیدوم
عادت کردن: آمُخته وابیدن
آدِه = عادت
آدیک = عادی
{آدیک: �آده� بعلاوهٔ پسوند �ایک� ( همچون تاریک و نزدیک و . . . ) }
بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب
{به نگر می آید �عادت� عربی هم از همین واژه گرفته شده باشد. این واژهٔ سغدی در اصل �آدِک� است. گمان می کنم همانگونه که ک/گ پایانی نامواژه های پهلوی افتاده است، ( همچون: �خانک/خانگ� که شده �خانه�، �پروانگ� که شده �پروانه�، �نیاک� که شده �نیا� و . . . ) نخست شده است �آدِه� یا �آدَه� و سپس عرب آن را کرده است �عادة� و در پایان به ریخت �عادت� به پارسی برگشته است. }
... [مشاهده متن کامل]
{البته عرب از این واژه عادة ریشه فرضی ع ء د را به معنای بازگشتن و برگشتن و . . . برساخته ( زیرا عادت کاری است که مدام به آن بازمی گردیم و آن را دوباره انجام می دهیم ) و سپس از روی این ریشه معاد، عیادة، عائد و . . . را ساخته است. این چیز عجیب و شگفتی هم نیست. عرب از این کارها زیاد کرده است. برای نمونه واژه دین فارسی را گرفته و از آن تدین، متدین، دیانت و . . . را ساخته است}
#پارسی دوست
عادَت
اَفزون بَر " عادَت " که گویا ایرانی - اوروپایی ست که در این سورِش بِهتَر اَست " آدَت " نِوِشته شَوَد، واژه هایِ زیر هَم می تَوان به کار گِرِفت :
پُروَستِگی ، مَروَستِگی
پُر که روشَن اَست ، " مَر " دَر اَسل هَمریشه با more دَر اِنگلیسی وَ mehr دَر آلمانی دارَد که دَر واژه یِ مَردُم به چِشم می خورَد : مَر - دُم
... [مشاهده متن کامل]
دُم یا دام به مینه یِ تُخم وَ نِژاد وُ تَرَکه وَ " مَر " هَم به مینه یِ : بِسیار ، فَراوان ، خِیلی ، زیاد می باشَد.
وَستِگی نامِ کُنیده ( اِسمِ مَفعول ) اَز کارواژه یِ وَستَن اَست : وَست - ه - گی بسَنجید با : ساختِگی ، سوختِگی ، خوردِگی ، آسودِگی . . .
پُروَستِگی یا مَروَستِگی این اَست که کَسی به چیزی یا کَسی بِسیار وَسته یا وَندیده یا وابَسته شُده اَست.
چنان عادت می شود که . . . . . . .
. . . . . . عادتشان شده بود.
روزمره
خلق، خو، داب، الفت، انس، آیین، رسم، سنت، حیض، رگل، قاعده
آنچه بر اثر تکرار، رفتار همیشگی انسان میشود.
عید با کسره عین به معنای جشن، اصل این کلمه از
عود بوده و در اصل به معنا بازگشت است. واو
عین الکلمه قلب به یاء شده دلیل نام
گذاریش به این دلیله چون هر سال این مراسم
تکرار و به نحوی برمیگرده کلمات مشترک در
... [مشاهده متن کامل]
بازگشت: شامل:عیادة کردن از عائد عیادت کردن
به معنای ملاقات مجد د چون او را می شناخته و
ملاقات کرده پس با ملاقات مجدد باز هم این کار رو تکرار میکنه.
عادی:امر عادی و تکراری که همیشه باز می گرده
و تکرار میشه. معاد:سرای بازگشت یا محل
بازگشت برای حساب و کتاب. عاید:نفعی که به
علت کار عادی روزانه به شخص بر می گردو تکرار میشه
ماند و معید:شخص با مهارت جنگی در واقع در
حین جنگ به دلیل مهارت و سخت کوشی بارها و
بار ها به صحنه جنگ بر می گردد گفته میشود.
معتاد:شخصی که به کار و عمل قبلی خود
برمیگرده گفته میشه. عادة یا عادت با کتابت
فارسی حرف تاء:اخلاق تکراری و همیشگی فرد که
هر روز آن را تکرار می کند گفته میشود.
عوادة :به غذای اضافه که باقی می
برای خوردن مجدد باز گردانده و گرم میشه تا یکبار دیگه جهت مصرف گرم بشه گفته میشه.
ویژگی رفتار
خوی
عادت دارند= رسم دارند
عادت : خوگرفتن - وابسته شخص یاچیزی شدن - مانوس شدن باکسی - عادت به بدی یاخوبی - ترک عادت سخت واضطراب آورمی تواندباشد. با کمک وهمکاری وراهنمایی دوست دلسوز و بامحبت وفهمیده ودانا می توان از عادت وابستگی و اضطراب واصلاح خویشتن با اراده قوی از عادات نامناسب ورنج آورنجات پیدا کرد وبه عادات خوب وپسندیده که نفس به آن خووعادت کندبهره مندشد.
... [مشاهده متن کامل]
در مورد دوقلوها وابستگی ومانوس شدن وعادت باهم بودن صدق می کند وباید آنهارا درک کرد وفهمید . بعضیها به تنهایی عادت می کنند بعضیها هم به باهم بودن وخودبه خود وابسته شدن به هم مثل دوقلوها.
این وازه آریایی است چون در سانسکریت بکار می رود
آنچه بر اثر تکرار ، رفتار انسان می شود
آنچه بر اثر تکرار روی ادم ماندگار شده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)