عارض شدن


معنی انگلیسی:
complain, litigate, prosecute, sue, to go to law, to lodge a complaint in the court

لغت نامه دهخدا

عارض شدن. [ رِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) شکایت کردن. متظلم شدن. دادخواهی کردن. قصه به قاضی برداشتن. رفع دعوی کردن به حاکم. || روی دادن. رخ دادن. پدید شدن.

فرهنگ فارسی

۱ - روی دادن رخ دادن ( حادثه ) . ۲ - شکایت کردن دادخواهی کردن .

فرهنگ معین

( ~ . شُ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - پیش آمدن ، رخ دادن . ۲ - شکایت کردن ، دادخواهی کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس