عتر

لغت نامه دهخدا

عتر. [ ع َ ] ( ع مص ) استوار کردن نیزه و جز آن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || لرزیدن و جنبیدن نیزه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). برخیزانیدن نیزه و برداشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || قربان کردن عتیره ، گوسپند قربانی جاهلیت را. ( منتهی الارب ).

عتر. [ ع ِ ] ( ع اِ ) اصل و در مثل است عادت بعترها. در حق شخصی گویند که به سوی خلق قدیم خود بازگردد، عادت الی عترها؛ یعنی به اصل خود بازگشت در حق کسی گویند که بخوی واگذاشته بازگردد. || گیاهی است که پراکنده روید، یا از درختان خرد است. رستنی است مانند مرزنجوش که بدان مداوا کنندو گفته اند درختان خرد است. || نره. || بت. ( منتهی الارب ). بت که برای آن قربانی کنند. ( اقرب الموارد ). || ذبیحه. || هرچه ذبح شود. ( منتهی الارب ). گویند که در جاهلیت در ماه رجب جهت خدایان خود میکشتند. ( اقرب الموارد ). || دسته بیل و جز آن. یا چوب پهن که بیل آهن دوزند و پای بر او نهند وقت زمین کندن. || ( مص ) بیهوده گفتن. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).

عتر. [ ع َ ت َ ] ( ع اِمص ) سختی. شدت. ( اقرب الموارد ). || توانایی قوت در حیوان. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

عتر. [ ع ُ ت ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ عاتر. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

سختی شدت توانایی قوت در حیوان

پیشنهاد کاربران

بپرس