عدالت کردن

لغت نامه دهخدا

عدالت کردن. [ ع َ / ع ِ ل َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دادگستر بودن. باعدالت بودن. عادل بودن :
عدالت کن که در عدل آنچه یک ساعت به دست آید
میسر نیست در هفتاد سال اهل عبادت را.
صائب.

فرهنگ فارسی

دادگستر بودن با عدالت بودن

پیشنهاد کاربران

عدالت ( عَِ ) : همان به معنای عدل است.
انصاف، داد، دادگری و متضاد آن ستم و ظلم است.
عدل و عدالت واژه ی گسترده ای است.
عدالت داشتن در قضاوت، که قضاوت طبق فرمایش حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام چهار حالت و وجه دارد که سه حالت و وجه آن در جهنم است و یکیش درست است و به عدل و عدالت است.
...
[مشاهده متن کامل]

عدالت داشتن در شخصی که پیشنماز است که در ظاهرِ رفتار و کردار او، ما فسق و گناهی نمی بینیم.
عدالت داشتن و عادل بودن در شخص ثقه یعنی راستگو که چنین شخصی در خلوت و آشکار در همه جا عادل است و فسقی ندارد.
عدالت داشتن در تربیت اولاد ، در انجام امور دیگر.
پس در هرجایی بنا به فراخور آن حال معنای اصلی خودش را دارد.
عدالت داشتن در خرید و فروش، در کسب و کار،
حتی در رابطه باحیوانات ، مثلا بیش از طاقت حیوان براو بار نگذاردن و کار نکشیدن و امثالهم.
پس شخص عادل یا دارای عدالتِ باطنی در همه امور در همه جا حتی در تقسیم کردن اوقات شبانه روز برای انجام امور خودش عدالت دارد نه به خودش ظلم می کند نه به دیگران حتی به حشرات.
در کل کسی که عدالت دارد در کارهای خود متوجه این آیه ی قرآن است که :" ءاللهُ أَذِنَ لَکُم "
آیا در کاری که می خواهی انجام دهی ، اذن خدا وجود دارد؟!
در عدالت ظاهری که شخص در رتبه و مقام عادل کامل نیست چنین شخصی با داشتن شرایط دیگرِ مربوط، می تواند پیشنماز باشد.

بپرس