عروسک باز

لغت نامه دهخدا

عروسک باز. [ ع َ س َ ] ( نف مرکب ) عروسک بازنده. دختری که با عروسک بازی کند یعنی با لعبت بازی کند. ( آنندراج ). رجوع به عروسک شود :
عروسک باز با طفل خیالش
هراسان مردم دیده ز خالش.
حکیم زلالی ( در حکایت دختر زال ، از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که با عروسک بازی کند .

پیشنهاد کاربران

لعبت باز. [ ل ُ ب َ ] ( نف مرکب ) عروسک باز. بازیگر. عامل خیمه شب بازی . صاحب آنندراج گوید: مرادف شب باز عموماً و بعضی گویند به گیتی های ( ؟ ) که امردان را به شکل زنان برآورده رقصانند خصوصاً و الاول هو الاصح :
...
[مشاهده متن کامل]

ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی ، نه از روی مجاز.
خیام .
مجمره گردان شمال ، مروحه زن شاخ بید
لعبت باز آسمان ، زوبین افکن شهاب .
خاقانی .
بازگشتند لعبتان از ناز
خیره گشته ز چرخ لعبت باز.
نظامی .
رخ چون لعبتش دردلنوازی
به لعبت باز خود میکرد بازی .
نظامی .
دو لعبت باز را بی پرده کردند
ره سرمه به میل آزرده کردند.
نظامی .
لعبت بازی پس این پرده هست
گرنه بر او اینهمه لعبت که بست ؟
نظامی .
در اندیشه که لعبت باز گردون
چه بازی آردش زآن پرده بیرون .
نظامی .
دگر ره چرخ لعبت باز دستی
به بازی برد با لعبت پرستی .
نظامی .
بازی آموز لعبتان طراز
از پس پرده گشت لعبت باز.
نظامی .
لعبتان آمدند عشرت ساز
آسمان بازگشت لعبت باز.
نظامی .
چو لعبت باز شب پنهان کند راز
من اندر پرده چون لعبت شوم باز.
نظامی .
شش هزار اوستاد دستان ساز
مطرب و پای کوب و لعبت باز.
نظامی .
هر شب ز عشق روی تو
این چشم لعبت بازمن
در خون نشیند تا کند
چون روز روشن راز من .
اوحدی .
همچو لعبت به تار لعبت باز
خلق در پیچ و تاب رشته ٔ اوست .
حکیم حاذق گیلانی ( از آنندراج ) .
مشو حیران لعبتهای صورتخانه ٔ گردون
به لعبت باز بنگر کز پس چادر کند بازی .
بیدل ( از آنندراج ) .

بپرس