عسلویه

لغت نامه دهخدا

عسلویه. [ ع َ س َ ی َ ] ( اِخ ) بندر و دهی از دهستان ثلاث بخش کنگان شهرستان بوشهر. سکنه آن 900 تن. آب آن از چاه. محصول آن غلات ، خرما، تنباکو و پیاز است. لنگرگاه این آبادی در داخل خلیج نای بند و پنج کیلومتر و نیمی ساحل به عمق پنج متر است و برای کشتی های کوچک مناسب میباشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

دانشنامه آزاد فارسی

عَسَلویه
تأسیسات تصفیه گاز در تأسیسات تصفیه گاز در تأسیسات تصفیه گاز در تأسیسات تصفیه گاز در تأسیسات تصفیه گاز در تأسیسات تصفیه گاز در تأسیسات تصفیه گاز در شهر ساحلی در استان بوشهر، شهرستان کنگان، و مرکز اداری بخش عَسَلویه. با ارتفاعی حدود ۵ متر، در ۲۳۵کیلومتری جنوب شرقی بوشهر و ۶۶کیلومتری جنوب شرقی بندر کنگان در ساحل شمالی خلیج نای بند قرار دارد. این شهر در یک کیلومتری جنوب راه ساحلی بوشهر به بندرعباس واقع شده است. اقلیم این شهر بسیار گرم و خشکو جمعیت آن ۴,۷۷۹ نفر است (۱۳۸۵).

پیشنهاد کاربران

عسلویه در نگاه اول به نظر می رسد باید محل تولید عسل باشد در حالی که ابدا اینطور نیست در شمال هم روستایی به نام عسل آباد وجود دارد که به علت تالابی ورطوبت عسلی در آن تولید نمی شود . درست این اسم ( اسلویه ) است که گیاهی است که در تالابها می روید واز آن حصیر می بافند نامهای دیگر گیاه اسل لوخ بردی ولاوان می باشد
...
[مشاهده متن کامل]

پس معنای درست وبا مسمای عسلویه البته با الف ( منطقه رویشگاه گیاه ( اسل ) می باشد. در کردی اسلا ن اسمی مردانه است

بپرس