عصر

/~asr/

مترادف عصر: دور، دوره، روزگار، زمانه، زمان، عهد، وقت، بعدازظهر، پسین، پسینگاه، فشار، افشردن، فشردن

برابر پارسی: ایوار، پس از نیمروز، پسین، روزگار، زمان

معنی انگلیسی:
afternoon, age, cycle, epoch, era, evening, period, time, (late) afternoon

لغت نامه دهخدا

عصر. [ ع َ ] ( ع مص ) فشار دادن ، و به دست خود فشوردن چیزی را. ( از منتهی الارب ). افشردن انگور و زیتون و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ). افشردن انگور و جز آن و شیره کردن. ( دهار ). فشردن و شیره کردن. ( ترجمان القرآن جرجانی ): عَصرَ العنب ؛ آب انگور را بیرون آورد. عصر الثوب ؛ آب آن لباس را بوسیله پیچاندن آن بیرون آورد. عصر الدمل ؛ چرک و ریم دمل را بیرون آورد. ( از اقرب الموارد ). فشردن.گرفتن آب میوه و جز آن را. ( فرهنگ فارسی معین ). || بازداشتن. ( منتهی الارب ). منع کردن. ( از اقرب الموارد ). || پناه گرفتن. و از آن جمله است گفته خداوندتعالی : «فیه یغاث الناس و فیه یعصرون » ( قرآن 49/12 )؛ یعنی نجات می یابند، و آن از عصرة است به معنی منجاة. ( از منتهی الارب ). || رستن. ( منتهی الارب ) ( دهار ). || دوشیدن شتر وجز آن. || عطیه دادن. ( از منتهی الارب ): عصر فلاناً؛ او را عطیه داد. || به عرق آوردن : عصر الرکض ُ الفرس َ؛ دویدن اسب را عرقناک کرد. || خشک گردانیدن. ( از اقرب الموارد ). || حبس کردن. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) فشارش. ( فرهنگ فارسی معین ).

عصر. [ ع َ ] ( ع اِ ) روز. ( منتهی الارب ). یوم.( اقرب الموارد ). || شب. ( منتهی الارب ). لیل. ( از اقرب الموارد ). || آخر روز تا سرخ شدن آفتاب. ( منتهی الارب ). عَشی تا سرخ شدن آفتاب. ( از اقرب الموارد ). || آخر روز تا هنگام غروب. ( فرهنگ فارسی معین ). پسین. ( ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). دیگر. ( مهذب الاسماء ). آخر روز. ( غیاث اللغات ) ( دهار ). دشم. ( ناظم الاطباء ). عبرانیان برای هر روز دو عصر قرار میدادند، عصر اول وقتی است که آفتاب شروع به فرورفتن مینماید یعنی از ساعت نهم از روز شروع میشود، و شروع عصر دوم حقیقی از غروب صحیح آفتاب است. ( از قاموس کتاب مقدس ) : و العصر، اًن الانسان لفی خسر ( قرآن 1/103 و 2 )؛ سوگند به عصر که انسان در زیانکاری است.
چو از شب گشت مشکین روی آن عصر
ز مشکو رفت شیرین سوی آن قصر.
نظامی.
- صلاة ( نماز ) عصر ؛ نماز دیگر. ( مهذب الاسماء ). نماز پسین. نماز دوم. ( ناظم الاطباء ). نماز بعد پیشین. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). در حدیث است : «صلاة العصر حین صار ظل کل شی مثله »؛ یعنی نماز عصر وقتی است که سایه ٔهر چیز مانند خود آن چیز شود. و در حدیث دیگر: «آخروقت الظهر ان یصیر ظل کل شی مثله و لایکون ذلک وقتاً للعصر حتی یزید الظل أقل زیادة»؛ یعنی آخرین وقت ظهر اینست که سایه هر چیز به اندازه خود آن چیز شود، و وقت عصر موقعی است که سایه آن اندکی افزوده گردد. ( از منتهی الارب ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

روز، شب، آخرروزتاهنگام غروب آفتاب، ونیزبه معنی دهر، روزگار، فشردن چیزی برای گرفتن آب یاشیره آن
۱ - ( مصدر ) فشردن گرفتن آب میوه و جز آن را . ۲ - ( اسم ) فشارش . ۳ - ( اسم ) فشار .
ابن عوف بن عمرو از بنی افصی بن عبدالقیس جدی است جاهلی و بسیاری بوی نسبت دارند از آن جمله است منذر بن عائذ صحابی که به اشج عصری شهرت دارد و خلید بن حسان عصری

فرهنگ معین

(عَ صْ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - غروب . ۲ - روزگار، زمان ، دوره . ۳ - هر یک از تقسیمات یک دوره از تاریخ تمدن . ۴ - سورة صدوسوم از قرآن کریم دارای سه آیه .
( ~ . ) [ ع . ] (مص م . ) فشردن ، گرفتن آب میوه و جز آن .

فرهنگ عمید

۱. آخر روز تا هنگام غروب آفتاب.
۲. [جمع: عُصور و اَعصر و اَعْصار] دهر، روزگار.
۳. صد وسومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای سه آیه، والعصر.
* عصر حجر: دوره ای از ماقبل تاریخ که انسان ابزارها و ادواتی از سنگ برای خود می ساخت، و بدون پوشاک در کنار رودخانه به سر می برد. این عصر را به دو قسمت تقسیم کرده اند: ۱ ) = پارینه سنگی ۲ ) = نوسنگی
* عصر فلزات: عصری که انسان برخی از فلزات را شناخته و استخراج کرده و ادوات زندگانی خود را از فلز درست کرده. این عصر را به دو دوره تقسیم کرده اند:۱ ) دورۀ مفرغ: در این دوره انسان آلات و ادواتی از مس و مفرغ برای خود ساخت و لباس او از پارچه های خشن بود که تکه های آن را با سیخ های چوبی یا استخوانی به هم دوخته و آن پیش از عصر آهن و در حدود پنج هزار سال پیش از میلاد مسیح بوده. ۲ ) عصر آهن: در این دوره انسان به استخراج آهن دست یافت و آلات و ادواتی از آهن برای خود ساخت و در روی زمین خانه بنا کرد. پارچه های لطیف برای لباس بافت و خط و سواد به ظهور رسید، وقایع زندگانی بشر ثبت گردید. ابتدای آن در حدود هزاروپانصد سال پیش از میلاد مسیح است و از اینجا دورۀ تاریخ شروع شده است. ۳ ) عصر اتم: عصر کنونی که انسان به نیروی اتم پی برده است. شروع آن از سال ۱۹۴۵ میلادی است.
* عصر آهن: دوره ای از تاریخ بشر که انسان آهن را کشف کرده و از آن برای ساختن ابزار و ادوات زندگی استفاده کرد.
* عصر مفرغ: دوره ای از تاریخ بشر که انسان توانست از ترکیب مس و قلع ابزار و ادوات زندگی خود را بسازد.
۱. فشردن چیزی برای گرفتن آب یا شیرۀ آن.
۲. (اسم ) آب و عصاره.

فرهنگستان زبان و ادب

{age} [باستان شناسی، زمین شناسی] [باستان شناسی] دوره ای خاص در تطور فرهنگی انسان که با دستیابی او به فنّاوری ویژه ای مشخص می شود [زمین ] کوچک ترین واحد زمین گاه شناختی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عَصْرِ: قطعه ای از زمان - عصر (در آیه "وَﭐلْعَصْرِ " منظور عصر ظهور پیامبر اسلام صلی الله وعلیه وآله است یا چنانکه در بعضی از روایات آمده منظور ، عصر ظهور حضرت مهدی (علیهالسلام) است که در آن عصر حق بر باطل به طور کامل غلبه کند )
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَسْرِ: شبانه حرکت ده
معنی أَسَرَّ: پنهان داشت
معنی عُثِرَ: اطلاع حاصل شد - معلوم شد (عثور بر هر چیز ، اطلاع بر آن و یافتن آن است . )
معنی عُسْرِ: سختی - دشواری
معنی عَسِرٌ: سخت - دشوار
معنی قَرْنٍ: نسل- مردمی که در یک زمان زندگی کنند و از جهت عصر و زمان مشترک باشند
معنی قُرُونُ: نسلها ( جمع قرن به معنی مردمی که در یک زمان زندگی کنند و از جهت عصر و زمان مشترک باشند )
معنی یَعْصِرُونَ: عصاره میوه می گیرند - شیر می دوشند (یعصرون از ماده عصر است که به معنای روغنکشی و آبگیری بوسیله فشار دادن است ، مانند گرفتن آب انگور و خرما جهت شیره و امثال آن ، و گرفتن روغن زیتون و کنجد جهت خوردن و یا مصرف چراغ و امثال آن ، و ممکن است مراد از آن ، د...
تکرار در قرآن: ۵(بار)
فشردن. «عَصَرَ الْعِنَبَ: اِسْتَخْرَجَ مائَهُ» . یکی از آن دو گفت من خودم را در خواب می‏بینم که انگور می‏فشارم به قولی انگور به اعتبار مایؤل الیه خمر خوانده شده از زجاج و ابن انباری نقل شده: عرب آن گاه که معنی واضح باشد شی‏ء را به اسم مایؤل الیه می‏خواند مثل آجر می‏پزم حال آنکه خشت می‏پزد تا آجر باشد. . پس از آن سالی می‏آید که در آن مردم باران داده می‏شوند و می‏فشارند. آنچه احتیاج به فشردن و آب گرفتن داشته باشد از قبیل انگور و زیتون و غیره. بعضی «یعصرون» را به صیغه مجهول خوانده‏اند. . اعصار را گردباد. بادی که غبار بلند می‏کند گفته‏اند ولی باید اعصار به معنی فشار و به هم سائیدن باشد امروز در علل آتش سوزی جنگل‏ها روشن شده که شدت باد یا گردباد باعث به هم سائیدن درختان جنگل می‏شود و در اثر آن آتش سوزی ایجاد شده و قسمت اعظمی از جنگل می‏سوزد و این از امتیازات قرآن مجید است که به علت آتش‏سوزی اشاره کرده است یعنی: آیا یکی از شما دوست می‏دارد که باغی از خرما و انگور داشته باشد و نهرها از زیر آن روان گردد... پس فشاری که تولید آتش می‏کند به آن رسیده و بسوزد. . از مجمع‏البیان روشن می‏شود که «مُعْصِرات» را همه به صیغه فاعل خوانده‏اند، ابن‏زبیر، قتاده و ابن عباس آن را به باء «بالْمُعْصِراتِ» خوانده‏اند. پس معصرات به معنی فشارنده‏هاست در این صورت آیا مراد از معصرات ابرهااند که در اثر باد یا عامل دیگر، همدیگر را می‏فشارند؟ و یا مراد از آن بادهاست که ابرها را می‏فشارند؟ و اگر مراد بادها باشند باید «من» در من‏المعصرات به معنی باء باشد چنانکه ابن عباس و غیره خوانده‏اند. به نظر نگارنده «من» در معنی اصلی خود می‏باشد و «معصرات» وصف ابرهاست و ابرها یکدیگر را می‏فشارند و تولید باران می‏کنند. آقای مهندس بازرگان در کتاب باد و باران در قرآن ص 127 علل علمی آن را چنین بیان می‏کند: در ترمودینامیک و فیزیک نشان داده شد که اشباع و تقطیر بخار آب بالنسبة به سائر بخارها یک وضع استثنائی داشته انبساط آدیاباتیک آن که عادتاً باید سبب تبخیر گردد موجب تقطیر می‏شود انبساط آدیاباتیک... بنا به معادله اصل اول ترمودینامیک... ازخود ایجاد حرارت می‏نماید...این ایجاد حرارت با عمل تقطیر...انجام می‏پذیرد. . عصر به معنی فشردن، روزگار و آخر روز به کار رفته و چون به معنی دهر و روزگار باشد جمع آن عصور آید. به نظر نگارنده مراد از عصر دهر و روزگار است در این صورت قسم با مقسم به که خسران باشد کاملاً متناسب‏اند زیرا تفکر در روزگار و تغییر و گذشت آن روشن می‏کند که انسان در کم شدن است رجوع شود به «خسر». بعضی آن را به معنی وقت عصر گرفته که وقت رسیدگی به سود و زیان روزانه است. المیزان مناسب می‏داند که مراد عصر رسول خدا«صلی‏اللَّه‏وعلیه‏وآله» و عصر طلوع اسلام باشد ولی نگارنده به احتمال خویش دلگرم هستم. در صافی از کمال الدین از امام صادق «علیه‏السلام» نقل شده مراد از عصر، عصر ظهور المهدی «علیه‏السلام» است. شاید روایت از باب تطبیق باشد و اللَّه‏العالم.

[ویکی فقه] عصر (ابهام زدایی). عصر ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • سوره عصر، یکصد و سومین سوره قرآن کریم• عصر (زمان)، به معنای زمان
...

[ویکی فقه] عصر (زمان). عصر در سه معنا به کار رفته است: فاصله زمانی بین زوال خورشید تا غروب آن؛بخش پایانی روز و فشردن.
عصر به زمان بین زوال خورشید تا غروب آن و نیز بر آخر روز اطلاق شده است. مراد فقها از عصر در نماز عصر ، زمان پس از زوال خورشید است.
کاربرد درفقه
از آن در باب های طهارت ، صلات ، صوم ، حج و نکاح سخن گفته اند.
← طهارت
۱. ↑ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۴، ص۵۷۵، واژه «عصر».
...

دانشنامه عمومی

عصر یا ایوار[ ۱] یا گاهی پسین ( به فارسی افغانستان: دیگر ) ، بخش پایانی روز و بخش آغازین شب است که بعد از پایان بعدازظهر آغاز می شود، در حالی که روشنی روز در حال کاهش می باشد، تا زمان به بستر رفتن ادامه دارد. [ ۲] [ ۳]
عکس عصر

عصر (نقاشی). عصر ( به آلمانی - Der Abend ) یک نقاشی رنگ روغن اثر کاسپار داوید فریدریش در سال ۱۸۲۱ میلادی است که اکنون در موزه ایالتی نیدرزاکسن هانوفر قرار دارد. این نقاشی به همراه نقاشی های صبح، ظهر و بعدازظهر، بخشی از یک مجموعه نقاشی از ساعات مختلف روز است.
کل بوم را یک جنگل کاج پر کرده است، با یک زمین جنگلی نسبتاً مواج به رنگ های قهوه ای مایل به سبز با گل های قرمز شکوفا و نقاط گریز در منتهی الیه چپ و راست تصویر. در پس زمینه، محوطه ای با بوته های کاج، مسیری مورب از چپ به مرکز تصویر و دو انسان با لباس سنتی آلمانی که به غروب خورشید نگاه می کنند، دیده می شود. همچنین در پس زمینه ابرهای تیره و روشن و یک افق کمرنگ دیده می شود.
• Helmut Börsch - Supan, Karl Wilhelm Jähnig: Caspar David Friedrich. Gemälde, Druckgraphik und bildmäßige Zeichnungen, Prestel Verlag, München 1973, شابک ۳−۷۹۱۳−۰۰۵۳−۹ ( Werkverzeichnis )
• Hilmar Frank: Aussichten ins Unermessliche. Perspektivität und Sinnoffenheit bei Caspar David Friedrich. Akademie Verlag, Berlin 2004
• Willi Geismeier: Zur Bedeutung und entwicklungsgeschichtlichen Stellung von Naturgefühl und Landschaftsdarstellung bei Caspar David Friedrich. Dissertation, Berlin 1966
• Christina Grummt: Caspar David Friedrich. Die Zeichnungen. Das gesamte Werk. 2 Bde. , München 2011
• Sigrid Hinz ( ed. ) : Caspar David Friedrich in Briefen und Bekenntnissen. Henschelverlag Kunst und Gesellschaft, Berlin 1974
• Christian Cay Lorenz Hirschfeld: Theorie der Gartenkunst. Fünf Bände, M. G. Weidmanns Erben und Reich, Leipzig 1797 bis 1785
• Werner Hofmann: Caspar David Friedrich. Naturwirklichkeit und Kunstwahrheit. C. H. Beck Verlag, München 2000, شابک ۳−۴۰۶−۴۶۴۷۵−۰
• Jens Christian Jensen: Caspar David Friedrich. Leben und Werk. DuMont Verlag, Köln 1999
• Wieland Schmied: Caspar David Friedrich. Zyklus, Zeit und Ewigkeit. Prestel Verlag, München 1999
• Detlef Stapf: Caspar David Friedrichs verborgene Landschaften. Die Neubrandenburger Kontexte. Greifswald 2014, netzbasiert P - Book
• Herrmann Zschoche: Caspar David Friedrich. Die Briefe. ConferencePoint Verlag, Hamburg 2005, شابک ۳−۹۳۶۴۰۶−۱۲ - X
عکس عصر (نقاشی)عکس عصر (نقاشی)عکس عصر (نقاشی)عکس عصر (نقاشی)عکس عصر (نقاشی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

عصر (زمین شناسی)(epoch)
(یا: دور) جزء کوچک تری از یک دورۀ زمین شناختی، در مقیاس ازمنۀ زمین شناختی. اعصار گاهی نامی مخصوص به خود دارند؛ مثلاً پالئوسن، ائوسن، اُلیگوسن، میوسن، و پلیوسن که دورۀ ترشیاری را تشکیل می دهند. گاهی نیز در دوره ای معین، اعصار به صورت بخش های پسین، پیشین، یا میانی نام گذاری می شوند؛ مانند عصر کرتاسه پسین یا عصر تریاس میانی. ازمنۀ زمین شناسی به واحدهای زمین گاه شناختی تقسیم شده اند که عصر یکی از این تقسیمات است. مراتب تقسیمات زمین گاه شناختی عبارت اند از اِئون، دوران، دوره، عصر، سن و زمان (گاه). عصر جزء کوچک تری از دوره، و سن جزء کوچک تری از عصر است. سنگ های مبینِ یک عصر از ازمنۀ زمین شناسی یک سری را تشکیل می دهند.

جدول کلمات

دهر

مترادف ها

afternoon (اسم)
عصر

age (اسم)
عصر، سن، عمر، پیری، دوره، سن بلوغ، عهد

era (اسم)
عصر، دوره، عهد، دوران، تاریخ، عصرتاریخی، اغاز تاریخ

evening (اسم)
عصر، شام، شب، سرشب، غروب

time (اسم)
عصر، عهد، فرصت، ساعت، روزگار، زمان، مرتبه، مدت، هنگام، وقت، موقع، گاه، زمانه، حین، ایام

period (اسم)
حد، کمال، نقطه، عصر، دوره، گردش، نوبت، ایست، فرجه، پایان، منتها درجه، روزگار، زمان، مرحله، مدت، وقت، طمی، موقع، مدتی، گاه، نتیجه غایی، قاعده زنان، جمله کامل، نقطه پایان جمله، دوران مربوط به دوره بخصوصی

epoch (اسم)
عصر، دوره، عهد، زمان، مبدا تاریخ، حادثه تاریخی، اغاز فصل جدید، عصرتاریخی

فارسی به عربی

عصر , عهد , فترة

پیشنهاد کاربران

مترادف عصر: دور، دوره، روزگار، زمانه، زمان، عهد، وقت، بعدازظهر، پسین، پسینگاه، فشار، افشردن، فشردن
برابر پارسی: ایوار، پس از نیمروز، پسین، روزگار، زمان
معنی انگلیسی:
afternoon, age, cycle, epoch, era, evening, period, time, ( late ) afternoon
پیروز و سربلند باشید ♥️
مترادف عصر: دور، دوره، روزگار، زمانه، زمان، عهد، وقت، بعدازظهر، پسین، پسینگاه، فشار، افشردن، فشردن
برابر پارسی: ایوار، پس از نیمروز، پسین، روزگار، زمان
معنی انگلیسی:
afternoon, age, cycle, epoch, era, evening, period, time, ( late ) afternoon
پیروز و سربلند باشید ع
♥️
ایوار - در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) :
اِبارَگ ( ēbārag و ēwbārag )
واژه evening هم از ایوار گرفته شده است!
در نوشته های چیده ( چکیده ) اندرز پوریوت کیشان ( پوریوتکیشان ) ، اندرز ۵۱:
...
[مشاهده متن کامل]

51 - ēbārag gāh ēn gōwēd kū az wināh ī - tān kard ēstēd pad - petīt bēd tā - tān man be āmurzēm čē paydāg kū ēdōn čiyōn rōšnīh ī xwaršēd ō zamīg rasēd u - š gōwišn ō zamīg āyēd. ( Jamasp - Asana, 1913, p. 48 )
هنگام غروب آفتاب ( عصر ) این را گوید که، از گناه که کرده اید به توبه باشید تا من ( اورمزد ) شما را بیامُرزم، زیرا آشکار [است] که همچنانکه روشنی خورشید به زمین می رسد، وَخشور ( سخن اهورایی ) او [نیز] به زمین می آید.

منابع• https://www.parsigdatabase.com• https://www.parsigdatabase.com/surf?lang=Fa
a time of magic
پوزش میخوام. کامنت قبلیمو ویرایش میکنم. به کُردی؛
عصر: دَم اِیوارَ
غروب: اِیوارَ
عَصَرَ ( واژه قرآنی ) =Squeeze, Compress, Zip
عصیر=juice
به دلالت این آیات:
قال احدهما انی ارانی‏ اعصر خمرا. . .
ثم یاتی‏ من بعد ذلک عام فیه یغاث الناس و فیه یعصرون
وأنزلنا من المعصرات ماء ثجاجا
...
[مشاهده متن کامل]

لذا "والعصر" تکمیل آیه"الخُنّس الجوار الکنس"
عصر = "سیاه چاله" یا زمانی که جهان "فشرده" میشه
"یوم نطوی السماء"
رجوع کن به "طوی" و"خنس".
وبه معنی زمان یا وقت عصر یا دهر . . . ذکر نشد!

🕋 ترتیب سوره های قرآن کریم:
1 ) سوره فاتحه ( حمد )
2 ) بقره
3 ) آل عمران
4 ) نساء
5 ) مائده
6 ) انعام
7 ) اعراف
8 ) انفال
9 ) توبه ( برائت )
10 ) یونس
11 ) هود
12 ) یوسف
...
[مشاهده متن کامل]

13 ) رعد
14 ) ابراهیم
15 ) حِجر
16 ) نحل
17 ) اِسراء ( بنی اسرائیل )
18 ) کهف
19 ) مریم
20 ) طه
21 ) انبیاء
22 ) حج
23 ) مؤمنون
24 ) نور
25 ) فرقان
26 ) شعراء
27 ) نمل
28 ) قصص
29 ) عنکبوت
30 ) روم
31 ) لقمان
32 ) سجدة
33 ) احزاب
34 ) سبأ
35 ) فاطر
36 ) یس
37 ) صافات
38 ) ص
39 ) زمر
40 ) غافر
41 ) فصّلت
42 ) شوری
43 ) زخرف
44 ) دخان
45 ) جاثیه
46 ) احقاف
47 ) محمد
48 ) فتح
49 ) حجرات
50 ) ق
51 ) ذاریات
52 ) طور
53 ) نجم
54 ) قمر
55 ) الرحمن
56 ) واقعه
57 ) حدید
58 ) مجادله
59 ) حشر
60 ) ممتحنه
61 ) صف
62 ) جمعه
63 ) منافقون
64 ) تغابن
65 ) طلاق
66 ) تحریم
67 ) مُلک
68 ) قلم
69 ) حاقه
70 ) معارج
71 ) نوح
72 ) جن
73 ) مزّمّل
74 ) مدثر
75 ) قیامه
76 ) انسان
77 ) مرسلات
78 ) نبأ
79 ) نازعات
80 ) عبس
81 ) تکویر
82 ) انفطار
83 ) مطففین
84 ) انشقاق
85 ) بروج
86 ) طارق
87 ) اعلی
88 ) غاشیه
89 ) فجر
90 ) بلد
91 ) شمس
92 ) لیل
93 ) ضحی
94 ) شرح
95 ) تین
96 ) علق
97 ) قدر
98 ) بینه
99 ) زلزله ( زلزال )
100 ) عادیات
101 ) قارعه
102 ) تکاثر
103 ) عصر
104 ) همزه
105 ) فیل
106 ) قریش
107 ) ماعون
108 ) کوثر
109 ) کافرون
110 ) نصر
111 ) مسد
112 ) اخلاص ( توحید )
113 ) فلق
114 ) ناس

فشار دادن، مثلا با جمع کردن جدار روده، موجب فشار بر مواد داخل روده می شوند، و باعث حرکت رو به جلوی مواد در روده می شوند.
عَصر
واژه ای پارسی و اَرَبیده که بهتر است " آ سَر " نوشته و گفته شود .
آ سَر : آ - سَر
آ - : پیشوند و کوتاه شده ی " آی " از آمدن
سَر : آغاز
آ سَر = به سَر آمدنِ روز ، پایانِ روز ، آغازَش به پایان آمد
...
[مشاهده متن کامل]

اَرَبیان ( اَعراب ) به عَصر/ آ سَر : اَلمَساء می گویند:
آسَر = اَلمَساء ، مَساء
امروز آسَر = اَلیوم مَساءً
آسَرها ( عَصرها ) = مَساءً
آسَرخوش = مَساءُ الخَیر
همرَده ی آسَر : ایوار ، سَرشب ، شام ، شامگاه
اَوان : که همان evening انگلیسی و Abend آلمانی ست.

اصل این واژه پارسی است و از کلمه اَستر پهلوی گرفته شده است. ( رجوع شود به واژه نامه پهلوی ) پس خوب است که از همان تلفظ پهلوی آن بهره ببریم و از نوشتن تازی آن با حروف ع و ص نیز بپرهیزیم.
این واژه پهلوی است . از. . . . . . هاسر . . . هسر . . گرفته شده
بجای بهره از واژه های صبح، ظهر، بعد از ظهر و عصر از واژگان زیر بهره ببرید
صبح:بامداد
ظهر:نیمروز
بعد از ظهر:پس از نیمروز
عصر:ایوارِ
بامداد خوش
نیمروز خوش
پس از نیمروز یا ایوار خوش
ایوار - ایواره ایوارگ - ائراگ به پارسی مغرب را گویند زمانی و سوی مغرب - اواره آوار ایوارگ بیوار بیواره = به ایواره به چم غریب و غربت است
زبان و گویش تمام اقوام سرزمینمان ایران همه ریشه در فارسی دارند و این امر قابل کتمان نیست مگر با جعل سازی
...
[مشاهده متن کامل]

بهای یاسمن و چکریم فرست امروز
که دوستیم دو بلخ شراب داد ایوار.
سوزنی .
تو گر شبگیر در توران نهی روی
به آنان کی رسی کایوار رانند.
بندار رازی.
شب و روز از رفتن بی درنگ
ز شبگیر و ایوارش آید بتنگ.
هاتفی.
آوخ نرسیدیم بشبگیر و به ایوار
در سایه ٔ همسایه ٔ دیوار بدیوار
بپرسید کاین مرد بیواره کیست
که گستاخیش سخت یکبارگیست.
بدو گفت کز خانه آواره ام
از ایران یکی مرد بیواره ام.
رهروی پپذن سرگشته ای آواره ای
بینوائی بیدلی بیواره ای.
شکوه تاج کیان وارث ممالک جم
که ازممالکش آوار کرده است آوار.
اسدی
آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار
از دست رفت صبرم، ای ناقه! پای بردار
ای ساربان، ! خدا را؛ پیوسته متصل ساز
ایوار را به شبگیر، شبگیر را به ایوار
شیخ بهایی
آیا گم شده بخت و بیچارگان
همه زار و غم خوار و آوارگان.
که آواره ٔ بدنشان رستم است
که از روز شادیش بهره کم است. . .
نشانی ندادش کس اندر جهان
بدانگونه آواره شد ناگهان.
فردوسی.
پلنگان را درآوردن ز کهسار
گوزنان را ز بیشه کردن آوار.
ترا از خان مان آواره کردند
مرا بی دختر وبیچاره کردند.
( ویس و رامین ) .
ور دوستار آل رسولی تو
از خانمان کنندت آواره.
ناصرخسرو.
وخوب است بدانیم:eveningانگلیسی هم تاحدودی شباهت به ( ایواره ) دارد.

در زبان لری به پایان روز یا بعد از ظهر ایواره می گویند
عصر کنونی پارسیش میشه دوره کنونی،
عصر به ترکی: آخشام، ایکیندی ( آخشام از ایکیندی دیرتر است. )
روز : day : ساعت ۶ روز : am 6
بامدادان : dawn
سپیده دم، پگاه، خورخیز، برآمد : sunrise
پیشین : morning
نیم روز : midday, noon : ساعت ۱۲ روز : pm 12
شب : night : ساعت ۶ شب : pm 6
پسین : evening, afternoon
...
[مشاهده متن کامل]

گرگ میش : dusk
هوراُفت، فرورفت، ایوار : sunset
نیم شب : midnight : ساعت ۱۲ شب : am 12

واژه آریایی عصر ( در اصل اسر asr ) به مانای پایان روز است که در سنسکریت به صورت usR उसृ به مانای breakday روزشکن آمده است. واژه ایواره ( ایو=خاموش واره=روز ) نیز همتای واژه عصر است که امروزه در گویش لوری و کوردی به کار میرود و به مانای سپری شدن روز است که در آن:
...
[مشاهده متن کامل]

hvR ह्वृ =off واژه آف انگلیسی به مانای خاموش گویشی دیگر از این کلمه است.
वार vAra = day, turn of a day, turn
پسوند واره در واژه ایواره به مانای روز است همانتور که شنواره در سنسکریت به جای شنبه روز به کار میرود ولی واره در واژه گهواره ( گردش گاه/جا ) به مانای turn یا گردش است.

عصر : در اوستا " رپیتوین " آمده و به معنای پسینگاه می باشد.
پسین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس