عقه

لغت نامه دهخدا

( عقة ) عقة. [ ع َق ْ ق َ ] ( ع اِ ) اسم المرة است از مصدر عَق . ( از اقرب الموارد ). رجوع به عق شود. || برق درازدر آسمان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گو دورتک در زمین. ( منتهی الارب ). حفره عمیق در زمین. ( از اقرب الموارد ). || ( اِخ ) بطنی است از نمربن واسط. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

عقة. [ ع ِق ْ ق َ ] ( ع اِ ) اسم النوع است مصدر عق را. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عق شود. || موی شکمی هر چه از ستور باشد، یا در خران و مردم فقط. ( از منتهی الارب ). موی هر نوزاد از مردم و بهائم ، و گویند آن فقط برای خران و مردم است. ج ، عِقَق. ( از اقرب الموارد ).

عقة. [ ع ُق ْ ق َ ] ( ع اِ ) چیزی است که طفلان بدان بازی کنند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

چیزی است که طفلان بدان بازی کنند

پیشنهاد کاربران

عَقَه/ ăghăh : ریزش خوشه های خشک جو یا گندم.
زبانزد:
زود اگر دست نجنباند جو عَقَه می کند، خوشه می ریزند.
کلیدر
محمود دولت آبادی

بپرس