عهد

/~ahd/

مترادف عهد: پیمان، شرط، قرار، میثاق، قول، وعده، وفا، نذر، ضمان، اوقات، دور، دوره، روزگار، زمان، زمانه، عصر، فصل، گاه، موسم، وقت، سوگند، قسم، حفظ، نگهبانی

برابر پارسی: پیمان، سوگند

معنی انگلیسی:
promise, covenant, treaty, testament, time, era, epoch, age, allegiance, bonds, compact, day, obligation, period, pledge, rule, vow, hand

لغت نامه دهخدا

عهد. [ ع َ ] ( ع مص ) باران نخستین ِ بهار رسیده شدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ): عُهِدَ المکان ، به صیغه مجهول ؛ به آن مکان «عِهادة» رسید. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عهادة شود. || مدارا کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || شناختن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
- عهد خارجی ؛ آن است که پیش از آن چیزی ذکر شده باشد. ( از تعریفات جرجانی ).
- عهد ذهنی ؛ آن است که پیش از آن چیزی ذکر نشده باشد. ( از تعریفات جرجانی ). و رجوع به ماده «عهد ذهنی » شود.
|| توحید خدای تعالی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). توحید کردن خداوندرا. ( از اقرب الموارد ). || پیش کسی درآمدن بچیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پیش کسی رفتن در کاری. ( از اقرب الموارد ). || نگاه داشتن مودت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رعایت کردن و حفظ نمودن حرمت. ( از اقرب الموارد ). || اندرز کردن و پیمان نمودن با کسی. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). پیمان بستن و شرط نمودن با کسی. ( از اقرب الموارد ) || ملاقات کردن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). برخوردن کردن با کسی. || شناساندن و آشنا ساختن. || وفا نمودن به وعده. ( از اقرب الموارد ). حفظ کردن و رعایت نمودن چیزی را در حالات مختلف. و گویند اصل معنی این کلمه همین است سپس در مورد وثیقه و پیمان ، که مراعات آن لازم است به کار رفته است. ( از اقرب الموارد ) ( از تعریفات جرجانی ). || ضمانت کردن نزد کسی. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).

عهد. [ ع َ ] ( ع اِ ) اندرز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). وصیت. ( از اقرب الموارد ) :
بدو گفت کاین عهد من یاد دار
همه گفت ِ بدگوی را باد دار.
فردوسی.
تو عهد پدر با روانت بدار
به فرزندمان همچنین یادگار.
فردوسی.
|| پیمان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).پیمان و معاهده و شرط و قرارداد. ( ناظم الاطباء ). مَوْثِق و میثاق. ( از اقرب الموارد ) :
عهد و میثاق خویش تازه کنیم
از سحرگاه تا به وقت نماز.
آغاجی.
بر آن زینهارم که گفتم نخست
بر آن عهد و پیمانهای درست.
فردوسی.
ز پیمان و سوگند و پیوند و عهدبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) شناختن امری را . یا عهد ذهنی . گاه در نظم و نثر اسم اشاره آن به کار می رود ولی مرجع آن مذکور نیست اما به قرینه شنونده و خواننده مفهوم آن را در می یابد دراین مورد آن به جای الف و لام عهد ذهنی و ذکری عربی آید و اصطلاحا آن را عهد ذهنی نامیده اند : بیامد نشست از بر تختگاه بسر نهاد آن کیانی کلاه . ( فردوسی ) ۲ - حفظ کردن نگهبانی کردن . ۳ - تفقد کردن . ۴ - وفا کردن وعده . ۵ - ( اسم ) شناسایی . ۶ - حفظ . ۷ - تفقد . ۸ - وفا . ۹ - ضمان . ۱٠ - امان . ۱۱ - مودت . ۱۲ - ( اسم ) سوگند قسم . ۱۳ - پیمان شرط میثاق . یا به عهد خود وفا کردن . ۱۴ - دوره زمان روزگار . یا عهد انجام دادن آن . بعید . زمان دور و دراز . یا عهد غریب . زمان نزدیک . ۱۵ - مدت معینی که سلسله ای از پادشاهان یا امرا در کشوری سلطنت کرده اند : عهد ساسانی عهد قاجاریه . ۱۶ - مدت پادشاهی یک شاه وزارت یک وزیر یا حکومت یک حاکم : عهد فتحعلی شاه عهد امیر کبیر عهد آقا بالا خان سردار . یا عهد دیانوس . بسیار قدیم . ۱۷ - هر یک از ادوار تاریخ طبیعی عصر دوره : عهد آهن عهد حجر جمع : عهود . توضیح تقسیمات بزرگ زمین شناس را گویند به طوری که طبقات مختلف زمین را از لحاظ تشخیص بقایای موجودات زنده قدیم تا کنون به ۴ عهد ( دوران ) تقسیم می کنند و آن قسمت از طبقات زمین را که قدیمتر از عهد ( دوران ) اول است به دوران ماقبل کامبرین موسوم کرده اند دوران .
آنکه تیمار داری امور ولایت کند دوست دارنده ولایتها و عهدها و آنکه عهده دار امور باشد

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) شناختن امری . ۲ - حفظ کردن . ۳ - (مص ل . ) پیمان بستن . ۴ - (اِ. ) پیمان ، میثاق . ۵ - روزگار، عصر، دوره . ۶ - به گردن گرفتن و ملتزم شدن امری ، ضمان . ، ~ بوق یا دقیانوس کنایه از: زمان بسیار دور.

فرهنگ عمید

۱. پیمان، قرارداد، قول وقرار.
۲. روزگار، زمان.
۳. (اسم مصدر ) به عهده گرفتن، ضمان.
۴. [قدیمی] فرمان مکتوب پادشاه برای فرمانروایان ولایات، منشور.
۵. [قدیمی] عهدنامه، پیمان نامه.
* عهد بستن: (مصدر لازم ) پیمان بستن.
* عهد جدید: اسفار مقدسه که بعد از مسیح نوشته شده، انجیل.
* عهد شباب: [قدیمی] روزگار جوانی.
* عهد قدیم: اسفار مقدسه که قبل از مسیح نوشته شده، تورات.
* عهد کردن: (مصدر لازم ) شرط کردن، پذیرفتن کاری یا شرطی، پیمان بستن.

فرهنگستان زبان و ادب

{era} [باستان شناسی] دوره ای از تاریخ که وجه مشخصۀ آن مجموعه ای از رویدادهای ویژۀ مرتبط با یکدیگر است

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عهد آن است که انسان با خدا پیمان ببندد که اگر به حاجت‏ شرعی خود برسد کار خیری را انجام دهد.
در صورتی که فرد بعد از بستن عهد با خدا به حاجت‏ شرعی خود برسد، باید آن کاری را که عهد کرده است انجام دهد و نیز اگر بدون آن که حاجتی داشته باشد عهد کند که عمل خیری را انجام دهد، آن عمل براو واجب می‏شود.
واگر به عهد خود عمل نکند، باید کفاره بدهد یعنی شصت فقیر را سیر کند یا دو ماه روزه بگیرد، یا یک بنده آزاد کند.

لوازم عهد
عهد هم مثل سایر عقود شرعی لوازماتی همچون خواندن صیغه دارد.

← لزوم خواندن صیغه
۱. ↑ توضیح المسائل امام خمینی، ص۳۷۵.
...

[ویکی الکتاب] معنی عَهْدِ: عهد - پیمان
معنی عَهِدَ: عهد بسته
معنی أَحَدٍ: یکی- یکتا (کلمه احد صفتی است که از ماده وحدت گرفته شده ، همچنان که کلمه واحد نیز وصفی از این ماده است ،ولی بین احد و واحد فرق است ، "احد" آن یکی است که دومی ندارد چه در ذهن و چه در خارج از ذهن یعنی عقلاً دومی برای آن متصور نیست به خلاف کلمه واحد که ی...
معنی أَلَم أَعْهَدْ: آیا عهد نبستم
معنی مِّیثَاقُ: عهد وپیمان
معنی مِیثَاقَکُمْ: عهد وپیمانتان
معنی مِیثَاقَهُمْ: عهد و پیمانشان
معنی عَاهَدَ: عهد بست
معنی عَاهَدتَّ: عهد بستی
معنی عَاهَدتُّمْ: عهد بستید
معنی عَاهَدُواْ: عهد بستند
ریشه کلمه:
عهد (۴۶ بار)

بعضی گفته اند: «عهد» همان ایمان به پروردگار، اقرار به یگانگی او و تصدیق پیامبران خدا است. بعضی دیگر گفته اند: «عهد» در اینجا به معنای شهادت به وحدانیت حق و بیزاری از کسانی است که در برابر خدا پناهگاه و قدرتی قائلند و همچنین امید نداشتن به غیر «اللّه».
«عهد» در سوره «معارج» مفهوم وسیعی دارد که هم عهدهای مردمی را شامل می شود و هم عهدها و پیمان های الهی را; زیرا «عهد» هرگونه التزام و تعهدی است که انسان نسبت به دیگری می دهد، و بدون شک، کسی که ایمان به خدا و پیامبر او می آورد، با این ایمان تعهدات وسیعی را پذیرفته است.
نگهداری و مراعات پی در پی در شی‏ء. پیمان را از آن جهت عهد گویند که مراعات آن لازم است (راغب) در اقرب الموارد گوید:«عهد فلان...الشی‏ء» یعنی آن را پی در پی نگهداری و مراعات کرد و به قولی اصل آن نگهداری و مراعات است سپس در پیمان که مراعات آن لازم است بکار رفته. . پس اصل عهد نگهداری و مراعات است. و پیمان را از جهت لازم المراعاة بودن عهد گفته‏اند و اگر به معنی امر و توصیه و غیره آید از جهت لازم الحفظ بودن است مثلا در آیه . «عَهِدْنا»به معنی دستور دادیم و امر کردیم است ولی چون دستور اکید و لازم المراعاة است لذا با «عَهِدْنا» تعبیر آورده شده همچنین در آیه . که به معنی توصیه لازم الحفظ است. معاهده: با همدیگر پیمان بستن پیمانیکه لازم المراعاة است. نحو . معاهده گاهی به معنی مبالغه آید چنانکه در«اخذ- مؤاخذه» گذشت مثل . پیداست که «عاهد» در آیه پیمان شدید را می‏رساند زیرا عهد یک طرفی و فقط از جانب بنده است. اینک به بعضی از آیات اشاره می‏شود: 1- . به نظر می‏آید مراد از«بِما عَهِدَ عِنْدَکَ» آن است که خدا به موسی وعده کرده بود که در صورت آمدن رجز(طوفان،جراد،قمّل و...) اگر فرعونیان ایمان آورند عذاب برداشته خواهد شد و موسی این وعده را به فرعونیان فرموده بود. لذا گفتند: ای موسی پروردگارت راباآن وعده که به تو داده بخوان اگر عذاب را از بین بردی حتماًبه تو ایمان می‏آوریم. نظیر آن، آیه دیگری است که فرموده . 2- . تعبیر «عَهْدَاللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ» در آیات دیگر نیز آمده است میثاق گرچه به معنی پیمان اکید و مایوثق به آمده ولی مانعی ندارد که مصدر میمی هم باشد چنانکه در جوامع الجامع اشاره کرده «میثاق» در آیه فوق مصدر و به معنی محکم کردن یا محکم شدن است. به نظر می‏آید مراد از عهداللَّه هدایت تکوینی باشد که در وجود هر فرد به ودیعه گذاشته شده و مراد از میثاق عهد محکم شدن آن به وسیله انبیاء و اوصیاء باشد یعنی فاسقین کسانی‏اند که هدایت تکوینی و درک فطری خود را پس از آنکه بوسیله انبیاء محکم شده، می‏شکنند، آنوقت «یَقْطَعُونَ وَ یُفْسِدُونَ» بیان نقض عهد است «میثاق» را می‏شود مصدر از برای فاعل گرفت و فاعلش خداست و نیز جایز است که از برای مفعول باشد چنانکه همانطور ترجمه شد. ناگفته نماند: همه مردم از هدایت تکوینی برخوردارند . و انبیاء برای میثاق و تقویت همان فطرت آمده‏اند. 3- . در مجمع «عهد» را وفا به عهد معنی کرده و فرموده: گویند «فُلانٌ لاعَهْدَ لَهُ» یعنی به عهد وفا نمی‏کند. اهل لغت «وفا» را از معانی عهد شمرده‏اند. به نظر من مراد از عهد معنای اوّلی آن است که نگهداری و مراعات شی‏ء باشد یعنی: ما در آنها نسبت به آیات خود مراعاتی نیافتیم که به آیات ما اهمیت بدهند و اعتنائی داشته باشند مثل . مسلّم است که پس از «یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الْکافِرینَ» دیگر در کافر اعتنائی به آیات خدا نخواهد بود. وخلاصه عهد در آیه فوق در جای «عزم» است که درباره آدم آمده: . 4- . در اینگونه آیات ظاهراًمراد از «عهداللَّه» پیمان و سوگندی است که شخص بر خود لازم می‏کند و چون یک طرف پیمان و سوگند خداست لذا عهداللَّه تعبیر آمده. بهترین دلیل مطلب ذیل آیه است که فرموده: «وَ لاتَنْقُضُوا الْاَیْمانَ بَعْدَ تَوْکیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهُ عَلَیْکُمْ کَفیلاً...». عهد ابراهیم علیه‏السلام‏ . مقصود از امامت در این آیه چیست؟ مقصود از امامت به نظر من بقاء شریعت است و مقتدا بودن ابراهیم «علیه‏السلام» از همین جهت می‏باشد. مثلا می‏گوئیم: گاندی امام هند است یعنی مردم حتی پس از مرگ او طبق نقشه‏ها و رهبری‏های او عمل می‏کنند راه او و مرام او در میان مردم هند باقی است. و می‏گوئیم بطلمیوس امام هیئت نیست زیرا گفته‏های او به صورت افسانه درآمده و علم خلاف آن را اثبات کرده است. اکنون می‏رسیم به آیه: 1- مراد از ابتلاء به کلمات ظاهراً قربانی اسمعیل است که درباره آن آمده . همچنین اسکان دادن خانواده‏اش در سرزمین مکّه با آنکه در آنجا از آبادی خبری نبود: . ایضاً شکستن بت‏های بابل که در نتیجه به آتش انداخته شد و غیر آنها. در مجمع گوید از امام صادق «علیه‏السلام» روایت شده که ابتلاء به کلمات ذبح اسمعیل است. 2- مراد از «اَتَمَّهُنَّ» آن است که ابراهیم «علیه‏السلام» از عهده آنها برآمد و مطابق رضای خدا به انجام برد و چون آن حضرت به هنگام آن امتحان‏ها پیغمبر بود قهراً «اِنّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ اِماماً» اعطاء مقام دیگری بود به آن حضرت که قبلاً نداشت علی هذا ممکن است کسی پیامبر باشد ولی امام نباشد لذا در کافی از امام باقر «علیه‏السلام» نقل شده: خدا ابراهیم «علیه‏السلام» را عبد اتخاذ کرد پیش از آنکه مبعوث گرداند و او را نبّی گردانید پیش از آنکه رسول گرداند و رسولش گردانید پیش از آنکه خلیل اتخاذ کند و خلیلش کرد پیش از آنکه امام گرداند پس چون همه اینها برای او جمع گردید -امام در اینجا مشتش را گره کرد- خدا به او گفت: «یا اِبْراهیمُ اِنّی جاعِلُکَ لِلناسِ اِماماً» از بزرگی امامت در نظرش بود که گفت «یا رَّبَّ وَ مَنْ ذُرِّیَّتی قالَ لایَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ». 3- گفتیم: مراد از امامت به نظر ما بقاء شریعت و مقتدا بودن ابراهیم «علیه‏السلام» است . «جَعَلَها» راجع به کلمه توحید و بیزاری از شرک است که از دو آیه قبل مستفاده می‏شود یعنی ابراهیم کلمه توحید را کلمه همیشگی قرار داد در فرزندان خویش. پس آنچه ابراهیم «علیه‏السلام» گذاشته همیشگی است و مرام او باقی است و او امام است النهایه در این آیه «لِلنّاس» نیست بلکه فقط «فی عَقِبِهِ» است. . این دعای ابراهیم «علیه‏السلام» و ظاهراً مراد از لسان صدق چنانکه در «لسن» خواهد آمد و المیزان گفته بقاء دعوت آن حضرت است ایضاً در آیه: . که بعد از ذکر چند نفر از پیامبران از جمله ابراهیم «علیه‏السلام» آمده است که ظاهراً مراد فقط نام نیک نیست بلکه بقاء شریعت توأم با نام نیک است. . . . . . این آیات همه دلیل‏اند بر اینکه دین قرآن، دین ابراهیم «علیه‏السلام» است پس او بر ما امام و مقتداست و ما پیرو او هستیم و اسلام دین او است که به وسیله نواده‏اش حضرت محمدبن‏عبداللَّه «صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله» توضیح و تبیین گشته است. چنانکه نوع «علیه‏السلام» بر ابراهیم «علیه‏السلام» امام بود و آن حضرت از نوح پیروی کرده و قرآن فرماید: . در . و در سوره انبیاء پس از ذکر موسی و هارون و ابراهیم و لوط و اسحق و یعقوب فرموده . ظاهراً مراد از این امامت همان نبوّت و رسالت است به قرینه «یَهْدُونَ بِاَمْرِنا» در هر دو آیه، ولی امامت در «اِنّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ اِماماً» منصبی بعد از نبوت است. 4- به طور کلی انبیاء اولواالعزم و صاحب شریعت همه امامند که به موجب آیه . در این آیه می‏بینیم دین ما همان دینی است که به نوح و رسول خدا و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم‏السلام وحی شده پس همه اینها امام و مقتدا هستند و به ترتیب امام بعد از امام می‏باشند. 5- لفظ «لِلنَّاسِ» در «اِنّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ اِماماً» روشن می‏کند که آن بزرگوار برای عموم مردم پس از خود تا روز قیامت امام است. عموم «لِلنَّاسِ» مثل «عالَمین» است در: . 6- مراد از «وَ مِنْ ذُرِّیَّتی» آن است که آیا در فرزندان من هم امام خواهد بود؟ چنانکه در دعای خویش درباره ذرّیه‏اش گفته: . خداوند در جواب فقط ظالمان را اخراج کرد و فرمود «لایَنالُ عَهْدی الظَّالِمینَ» مراد از «عهد» همان امامت است که به ظالم نمی‏رسد و ظالم لیاقت امامت را ندارد آیه . می‏رساند که خواست ابراهیم در ذرّیه‏اش مورد اجابت شده به استثناء ظالمین.

[ویکی فقه] عهد (فقه). عهد آن است که انسان با خدا پیمان ببندد که اگر به حاجت‏ شرعى خود برسد کار خیرى را انجام دهد.
در صورتی که فرد بعد از بستن عهد با خدا به حاجت‏ شرعى خود برسد، باید آن کاری را که عهد کرده است انجام دهد و نیز اگر بدون آن که حاجتى داشته باشد عهد کند که عمل خیرى را انجام دهد، آن عمل براو واجب مى‏شود.
توضیح المسائل امام خمینی، ص۳۷۵.
عهد هم مثل سایر عقود شرعی لوازماتی همچون خواندن صیغه دارد.

← لزوم خواندن صیغه
۱. ↑ توضیح المسائل امام خمینی، ص۳۷۵.
...

دانشنامه عمومی

عهد (رمان). عهد ( به انگلیسی: The Promise ) نام رمانی اثر نویسنده اهل آفریقای جنوبی، دیمون گالگوت است که در ماه می ۲۰۲۱ توسط انتشارات پنگوئن رندوم هاوس آفریقای جنوبی منتشر شد. [ ۱] [ ۲] [ ۳] [ ۴] [ ۵] [ ۶]
این رمان در نزدیکی پرتوریا، در سال ۱۹۸۶، دوران گذار آفریقای جنوبی از آپارتاید، آغاز می شود و داستان سه خواهر و برادر به نام های آنتون ( ۱۹ ساله ) ، آسترید ( ۱۷ ساله ) و آمور ( ۱۳ ساله ) را روایت می کند که پس از مرگ مادرشان، ریچل، بر اثر سرطان، ارتباط خود را از دست می دهند. داستان به عهدی می پردازد که شوهر آفریقایی اش، مانی، قبل از مرگش به او داده بود: اینکه سالومه، خدمتکار سیاه پوست خانواده، مالکیت کامل خانه ای را که با خانواده اش در آن زندگی می کند، دریافت کند. این رمان به چهار بخش تقسیم شده است که هر بخش تقریباً با یک دهه از هم جدا شده است و هر یک به مرگ نابهنگام یکی از اعضای خانواده تمرکز دارد[ ۷] [ ۸] [ ۹] [ ۱۰]
• ۲۰۲۱ برنده جایزه ادبی من بوکر[ ۸]
عکس عهد (رمان)

عهد (فیلم). عهد ( به انگلیسی: The Vow ) یک فیلم رمانتیک درام آمریکایی به کارگردانی مایکل ساکسی است که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد.
پِیج و لئو ( ریچل مک آدامز و چنینگ تیتوم ) زوج جوانی هستند که در نهایت عشق و علاقه با یکدیگر ازدواج کرده اند. پیج و لئو بعد از ازدواج بهترین لحظات عمرشان را در کنار یکدیگر سپری می کنند و به نظر می رسد که هیچ چیز نمی تواند آنها را از یکدیگر جدا کند اما یک تصادف شدید باعث می شود تا پِیج به کما رفته و راهی بیمارستان شود. در بیمارستان بالاخره پیج به هوش می آید اما دچار بیماری فراموشی شده بطوریکه هیچ کس از اطرافیانش را به خاطر نمی آورد. این مشکل ضربه روحی بزرگی به لئو وارد می کند اما او تصمیم می گیرد تا هرطور که شده دوباره دل پیج را بدست بیاورد و به نوعی دوباره همسرش را عاشق خود کند.
• ریچل مک آدامز
• چنینگ تیتوم
سام نیل
جسیکا لنگ
• وندی کروسون[ ۲]
• سام نیل[ ۲]
اسکات اسپیدمن
جسیکا مک نامی
تاتیانا مازلانی
دیلان کیسی
• بریت اروین
عکس عهد (فیلم)

عهد (فیلم ۱۹۸۳). عهد ( انگلیسی: Testament ) نام فیلمی است که در سال ۱۹۸۳ منتشر شد. جین الکساندر موفق شد برای بازی در این فیلم برای دریافتِ جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن نامزد شود.
زندگی یک خانوادهٔ حومه نشین آمریکایی، پس از وقوع یک حمله هسته ای به کل نابود می شود…
• جین الکساندر
ویلیام دیون
رکسانا زال
لوکاس هاس
لیون امس
ماکو ایواماتسو
لیلیا اسکالا
ربکا د مورنی
کوین کاستنر
• لورن تاتل
عکس عهد (فیلم ۱۹۸۳)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

پیمانی که مسلمان با خدامی بندد که عملی نیکو را انجام دهد و یا عملی ناپسند را ترک کند. برخی گویند که عهد بدون اجرای صیغه و به مجرّد نیّت نیز منعقد می شود؛ اما بیشتر فقیهان برآن اند که باید صیغه عقد به زبان جاری شود؛ مثلاً گوید با خدا عهد می بندم که نیاز فلان مسلمان را برآورده کنم. این کار، بدین گونه، واجب می شود و ترک آن حرام و موجب کفاره خواهد بود. به عقیدۀ برخی فقیهان کفارۀ عمل نکردن به عهد، مانند کفارۀ افطار عمدی روزۀ ماه مبارک رمضان است. در فقه، اهل عهد به غیرمسلمانانی گویند که با دولت اسلامی معاهده دارند.

جدول کلمات

وفا ، سوگند ، پیمان

مترادف ها

swear (اسم)
عهد، ناسزا، سوگند

agreement (اسم)
توافق، پیمان، سازش، موافقت، قرار، قبول، عهد، قرارداد، معاهده، عقد، مطابقهء نحوی، معاهده و مقاطعهء، شرط، عهدنامه

covenant (اسم)
پیمان، موافقت، عهد، عهدنامه

treaty (اسم)
پیمان، موافقت، عهد، قرارداد، معاهده، عقد، عهدنامه، پیمان نامه

pact (اسم)
پیمان، موافقت، عهد، معاهده

promise (اسم)
پیمان، عهد، وعده، قول، عهده، میثاق، نوید

word (اسم)
خبر، خطابت، عهد، لفظ، حرف، گفتار، قول، فرمان، فرمایش، سخن، پیغام، کلمه، لغت، واژه

oath (اسم)
پیمان، سوگندنامه، عهد، سوگند، یمین، میثاق

vow (اسم)
پیمان، عهد، شرط، قول، نذر، سوگند، میثاق، سوگند ملایم، میعاد

age (اسم)
عصر، سن، عمر، پیری، دوره، سن بلوغ، عهد

era (اسم)
عصر، دوره، عهد، دوران، تاریخ، عصرتاریخی، اغاز تاریخ

time (اسم)
عصر، عهد، فرصت، ساعت، روزگار، زمان، مرتبه، مدت، هنگام، وقت، موقع، گاه، زمانه، حین، ایام

epoch (اسم)
عصر، دوره، عهد، زمان، مبدا تاریخ، حادثه تاریخی، اغاز فصل جدید، عصرتاریخی

فارسی به عربی

اقرر , عصر , کلمة , وصیة , وعد , وقت

پیشنهاد کاربران

قرارداد
گفته، قول
شرط
قول و قرار
لهجه و گویش تهرانی
وعده
جمله سازی با عهد
خیلی خوب
وفا
بار [شمارش]
یک کار بهت بدن
قسم، قول، پیمان
پیمان
قول
در پهلوی " پدیستاگ " برابر فرهنگ کوچک زبان پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.
سوگند
عهدْ در طریقت، همان پیمان روز ازل است، که جان و روح و تن، آنرا نسیان کرده اند.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس