عیار تنها

دانشنامه عمومی

عیّار تنها فیلمنامه ای فیلم نشده از بهرام بیضایی است از سالِ ۱۳۴۹.
پیرمردی که سپس تر می دانیم عیّارنامه می نویسد در ویرانه ای در کارِ چال کردنِ گنجش عیّاری تنها را زخمی می یابد؛ و چون از بیمِ مرگ به دستِ وی رهایی می یابد، به خانه اش می برد و زخمش را می بندد. عیّار از جنگِ مغول جان به در برده و هراسان است. او به دخترِ پیرمرد طمع کرده و تجاوز می کند و گنجِ پیرمرد را، که جهازِ دختر است، می رباید و با اسبِ دختر می رود. ولی دختر هم که نمی تواند در خانه بماند از پیِ او روانه می شود. اندکی بعد سپاهِ مغول می رسد و خانمانِ پیرمرد را می سوزد و کسی را – چه پیرمرد و چه نامزدِ دختر و کس و کارش – زنده نمی گذارد. عیّار و دختر می روند و ماجراها از سر می گذرانند تا در ویرانه ای که به تاراجِ مغول رفته کودکِ خُردی زنده می یابند و با خود می برند. در راه کاروانِ سلطان را می بینند که به سویی می رود و سلطان را از مهلکه دور می کند. عیّار و دختر از هر آبادی و شهر که می گذرند آگاهی می پراکنند که سپاه مغول در راه است و شهرها یکی پس از دیگری سقوط کرده و چاره ای باید ساخت. عیّار در خلوت از صالح مروی می گوید که اگر زنده بود، کارها از دست نمی شد؛ ولی در مِی خانهٔ شهری صالح را می بیند که زنده است، ولی مست و نومید دل از همه چیز بریده و مگر شکست را مهیّا نیست. عیّار و دختر می روند، و از شهرها می گذرند که از پیِ ایشان به دستِ مغول می افتد و مردمان می بینند که تا از ایشان می گذرند به تیغِ مغول جان می سپارند و رویدادها بر ایشان می رود تا به کنارهٔ رودی می رسند که پلی چوبی دارد و کوچندگانی مانندِ ایشان از آن در گذرند که از مغول می گریزند. دختر و عیّار و کودک که تازه پاگرفته دمی شاد می شوند و می آسایند، از این امید می گویند که چون از پل بگذرند مغول در پی به دیگر سو نخواهد آمد و امن و آرامی خواهند یافت، خانه ای خواهند ساخت و کشت و کاری خواهند کرد و کودکشان را بزرگ خواهند کرد. ولی دلخوشی نمی پاید و صدای سمِ اسبانِ مغول می آید. عیّار دختر و کودک را بر اسب می نشاند و اسب را می رماند تا از پل گذشته و به تاخت دورشان کند. خود می ماند، در علفزار و پل آتش می افکند و مغول ها را می تاراند و بسیاری از ایشان را می کشد و خسته و زخمی بر کنارهٔ رود می افتد و می بیند که پلِ سوخته را آب می برد. اندکی بعد سیاهیِ سپاهِ بزرگِ مغولان بر بالای درّه پدیدار می شود. عیّارِ تنها به پا می ایستد و شمشیر می گیرد و انبوهی بی شمار از سوارانِ مغول به او یورش می برند. [ ۱]
عکس عیار تنها
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس