غدق

لغت نامه دهخدا

غدق. [ غ َ ] ( ع مص ) خیس شدن زمین از آب بسیار: غَدَقَت الارض یغدق غدقاً؛ ابتلّت بالغدق. ( از اقرب الموارد ).

غدق. [ غ َ دَ ] ( ع ص ) آب بسیار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ترجمان البلاغة ) ( دهار ). الماء الکثیر. ( اقرب الموارد ) : لاسقیناهم ماء غدقاً. ( قرآن 16/72 ). || آب شیرین : ماء غدق ؛ ای عذب. ( معجم البلدان ذیل بئر غدق ). || ( مص ) بسیار آب شدن چشمه : غدقت العین. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). بسیار شدن آب. ( تاج المصادر بیهقی ): غدقت العین و البئر؛ یعنی آب آنها شیرین شد. ( از معجم البلدان ).
- غدق باران ؛ بسیار شدن قطرات آن. ( از اقرب الموارد ).
- غدق زمین ؛ خصب و فراوانی آن : غدقت الارض ؛ اخصبت. ( از اقرب الموارد ).
- غدق گیاه ؛ تر و سیراب بودن آن. ( از اقرب الموارد ).

غدق. [ غ َ دَ ] ( اِخ ) نام جد حسن بن بشربن اسماعیل بن غدق ، استاد عبدالغنی و محدث اهل مصر و حافظ بود. ( منتهی الارب ) ( قاموس ) ( تاج العروس ).

غدق. [ غ َ دَ ] ( اِخ ) بئر غدق ( مضافة ) چاهی است به مدینه. ( منتهی الارب ). چاهی است در مدینه و در نزدیکی آن قلعه بلویین است که آن را «القاع » گویند. ( معجم البلدان ).

غدق. [ غ َدِ ] ( ع ص ) عشب غدق ؛ گیاه تر و سیراب. ( از اقرب الموارد ). یاقوت در معجم البلدان غدق را به معنی شیرین وگوارا آورده : غدقت العین و البئر فهی غدقة؛ ای عذبة، و ماء غدق ؛ ای عذب. ( معجم البلدان ذیل بئر غدق ).

فرهنگ فارسی

عشب غدق گیاه تر و سیراب

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
«غَدَق» (بر وزن شفق) به معنای آب فراوان است.
. در مجمع و اقرب گفته: «ماء غدق» به معنی آب کثیر است. در صحیفه سجادیه دعای نوزدهم آمده است: «وَنْشُرْ عَلَیْنا رِحْمَتَکَ بِغَیْثِکَ الْمُغْدَقِ» در نهایه گفته: مغدق به فتح دال بارانی است که قطرات آن درشت باشد یعنی اگر در طریقه حق مستقیم بودند هر آینه از آب کثیر آبشان می‏دادیم. و چون مابعد آیه «لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ» است بعید نیست که مراد از «اَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً» وسعت رزق باشد که آب کثیر سبب سعه رزق است این لفظ تنها یکبار در قرآن آمده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس