غربال

/qarbAl/

مترادف غربال: آردبیز، پرویزن، غربیل، منخل، خاک بیز، سرند

برابر پارسی: گربال، الک، نرم بیز

معنی انگلیسی:
mesh, sieve, coarse sieve, riddle, screen

لغت نامه دهخدا

غربال. [ غ ِ /غ َ ] ( اِ ) آلت بیختن که ظرفی است دارای دیواره مدور که عموماً از تخته است و ته ظرف دارای سوراخهای بسیار است ، از روده بافته می شود و یا از مفتول. ( فرهنگ نظام ). غربال را در قدیم از نی و سایر نباتاتی که مثل آن باشد میساختند. ( از قاموس مقدس ). پرویزن . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . ج ، غرابیل. ( اقرب الموارد ). ج ، غربالون. ( دزی ). معرب گربال با لفظ شکستن مستعمل. ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ) :
ما که از آه ندامت خرمن خود سوختیم
نیست صائب هیچ غم گر بشکند غربال ما.
مبدل گربال و به کسر اول معرب آن است. ( آنندراج ). و بعضی گویند مبدل گربال است و معرب نیست. ( غیاث اللغات ).مرادف گربال و بالکسر معرب آن ، چه در کلام عرب فعلال بالفتح در غیر مضاعف نادر است. ( فرهنگ رشیدی ). این کلمه با کلمه لاتینی کریبلوم و کریب روم همریشه است و در زبان فرانسوی به صورت کریبل درآمده و در فارسی گربال و غربال گفته شده است و غِربال عربی معرب همین کلمه است. غربل. ( آنندراج ). غربیل. ( مقدمة الارب ). غلبیر. ( در لهجه خراسانیان ). غلبیز ( مصحف غلبیر لغتی در غربال و غربیل ). ( برهان قاطع ). قلبر ( ترکی آذری ). خَربة. ( منتهی الارب ). مِشوَل ( غربال کوچک ، به گفته صراح و بعضی نسخ قاموس ). در مترادفات غربال ، منخل نیز آمده ولی کلمه اخیر به معنی الک است که خراسانیان آن را ماشو ( ماشوب : برهان قاطع ) گویند. آردبیز. ( برهان قاطع ذیل ماشوب ). گرمه بیز. گرمه ویز. نرم بیز. ( غربال سوراخ تنگ ). ( برهان قاطع ). تنگ بیز. سِتَخسَه. ( برهان قاطع ). هلهال. ( برهان قاطع ذیل ستخسه ). چچ ( غربال غله پاک کن ). ( برهان قاطع ). غریزان. غریزن. غرویزن. پریز. پریزن. پرویز. پروزن ( هر دو مخفف پرویزن ). بریزن. ماشیوه. ماشوب. ماشوه.پتگیر. سرند. تبوراک. ( برهان قاطع ). مترادفات مذکوردر برهان قاطع به معنی نوعی غربال ( الک ) یا غربال مطلق آمده است. رجوع به حاشیه 4 همین صفحه شود :
زن پیر گفتار ایشان شنید
یکی کهنه غربال پیش آورید.
فردوسی.
قهرت چنان بکوفت مخالف را
در هر طریق و هر سخن و هر فن
کامروزگرچه بر سر غربال است
صدره توانش بیخت به پرویزن.
ظهیر فاریابی.
چون غربال جمله جسم چشم شده. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
چون بروبی خاک را جمع آوری بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) آلتی است دارای سطحی مشبک که از روده یا مفتول بافند و دیواره ای مدور از تخته دارد و بدان آرد و اشیای دیگر بیزند جمع : غرابیل . یا غربال آبگون . فلک . یا آب به غربال پیمودن . کاری بیهوده کردن . یا آب با ( در ) غربال بیختن . ( پیمودن ) کاری عبث کردن امری بیهوده انجام دادن . یا غربالش کن . در جواب کسی گویند که پس از گفتن چیزی از شخصی گوید : کم است .
گروهی از فرومایگان ایلات اند که از کناره دریای فارس تا نهایت نواحی سردسیر فارس رفت و آمد کنند مواشی بیشتر آنها باندازه حمل و نقل پلاس و چادر سیاه نشین است و عمل مردان و زنان آنان غربال بندی است

فرهنگ معین

(غَ یا غِ ) (اِ. ) = گربال : وسیله ای مشبک یا س وراخ سوراخ برای جدا کردن اجزای ریز و درشت یک جسم ، الک .

فرهنگ عمید

وسیله ای با یک سطح سوراخ سوراخ، برای جدا کردن اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد، گندم و امثال آن، نوعی الک با سوراخ های درشت تر، پرویزن، غرویزن.
* غربال کردن: (مصدر متعدی )
۱. جدا کردن اشیای ریزودرشت یک جسم با ریختن آن در غربال و تکان دادن.
۲. [عامیانه، مجاز] کنار گذاشتن و جدا کردن افرادی از یک مجموعه.

جدول کلمات

چچ_اردبیز

مترادف ها

chaffer (اسم)
داد و ستد، سرند، غربال، ادم شوخ و خوش مشرب

screen (اسم)
سپر، پرده، سرند، غربال، دیوار، خمار، پرده سینما، صفحه تلویزیون، تور سیمی، تخته حفاظ، پنجره توری دار

riddle (اسم)
سرند، غربال، رمز، معما، چیستان، لغز، جدول معما

bolter (اسم)
سرند، غربال، الک، اسب چموش، فراری، فرار

sieve (اسم)
غربال، الک، اردبیز، پرویزن

harp (اسم)
سرند، غربال، الک، چنگ

cribble (اسم)
غربال

ethmoid bone (اسم)
غربال

فارسی به عربی

شاشة , قیثارة , منخل

پیشنهاد کاربران

واژه غربال
معادل ابجد 1233
تعداد حروف 5
تلفظ qarbāl
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: غِربال، جمعِ غرابیل] ‹غربیل›
مختصات ( غَ یا غِ ) ( اِ. )
آواشناسی qarbAl
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
واژگان مترادف و متضاد
غربال/ گربال - ابن واژه از کجا وارد فرهگ فارسی شده!
واژه غربال از زبان آرامی بنام اربالا arbala , در بابلی Babylonian اربالو arballu , ارمنی باستان خربل وارد فرهنگ ایرانی شده.
غربال
چچ
الک، آردبیز، پرویزن، غربیل، منخل، خاک بیز، سرند
الک
غربال کردن:الک کردن
مثال:
ارد ها رو غربال کن یعنی:ارد ها رو با استفاده از صافی الک کن
الک
بیختک
ماشوب

بپرس