غصن


معنی انگلیسی:
branch

لغت نامه دهخدا

غصن. [ غ َ ] ( ع مص ) غصن کسی از حاجت وی ؛ بازداشتن اورا و بند نمودن از نیاز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). منحرف کردن و بازداشتن کسی را از حاجت وی. و ماغصنک عنی ؛ ای ماشغلک. ( اقرب الموارد ). || شاخ ( شاخه ) را به سوی خود کشیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || غصن شاخه ؛ بریدن آن را، یا عام است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بریدن و برگرفتن شاخه. ( از اقرب الموارد ). شاخ بریدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || غصن چیزی ؛ گرفتن آن را. ( منتهی الارب ) ( آنندرج ). برگرفتن چیزی را یا بریدن آن را. ( از اقرب الموارد ) .

غصن. [ غ ُ ] ( ع اِ ) شاخ درخت که بر شاخ دیگر برآید، یا عام است. ( منتهی الارب ). شاخه. شاخ درخت. ( غیاث اللغات ) ( دهار ). شاخه هایی که از ساق درخت برآیند نازک باشند یا درشت. ج ، غُصون ، اَغصان ، غِصَنَه. ( از اقرب الموارد ). شاخ از شجر و گیاه ساق دار :
شاخش جلال و رفعت بر داده طوبی آسا
طوبی به غصن طوبی گر زین صفت دهد بر.
خاقانی.
|| جوی. جویبار. کانال کوچک. || اغصان ، اشعاری هستند که موشحات و زجلها را تشکیل میدهند ( موشحه و زجل هرکدام نوعی شعر هستند ). ( دزی ج 2 ص 215 ).

غصن. [ غ ُ ] ( اِخ ) ( ذوالَ... ) وادیی در نزدیکی مدینه. رجوع به ذوالغصن شود.

غصن. [ غ ُ ] ( اِخ ) الرومیة. نام مادر المستکفی باﷲ. رجوع به مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 280 شود.

غصن. [ غ ُ ] ( اِخ ) ( دکتر سلیم... ) طبیب مصری بود. او راست : «التمریض المنزلی » که در آغاز آن بعض مبادی تشریحی و فیزیولوژیکی را آورده است. این کتاب در مطبعه ادبیه بیروت به سال 1910م. چاپ شده است. ( از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1418 ).

فرهنگ فارسی

شاخه، شاخ درخت
( اسم ) شاخه درخت شاخ جمع : اغصان غصون .
طبیب مصری بود اوراست : التمریض المنزلی که در آغاز آن بعض مبادی تشریحی و فیزیولژیکی را آورده است این کتاب در مطبعه ادبیه بیروت بسال ۱۹۱٠ میلادی چاپ شده است

فرهنگ معین

(غُ ) [ ع . ] (اِ. ) شاخة درخت .

فرهنگ عمید

شاخۀ درخت، شاخه.

جدول کلمات

شاخه , شاخ درخت

پیشنهاد کاربران

در بهائیت به عبدالهباء می گویند: غُصنِ اعظم، لابد یعنی شاخه اعظم دین بهائیت.
غٌصنِ اکبر هم دارند و آن فکر کنم منتسب به شوقی افندی است، نوه دختریِ عبدالبهاء.
شاخسار
( غُصن امانی از نسیم جوانی اهتزازی[داشت] )
( مقامات حمیدی، فی السکباج )
جمع آن اغصان یعنی شاخه ها
مخصوص به درخت و گیاه شاخه دار است و مفرد آن را غصن گویند
در کتاب عقیلی خراسانی
مخزن الادویه
شاخه

بپرس