غل

/qol/

مترادف غل: بند، زنجیر، طوق، قلاده، گردن بند | غلا، قحط، کمیابی، خشکسالی، قحطسالی

برابر پارسی: زنجیر، پای بند، بند

معنی انگلیسی:
chains, collar, ring, roll, boiling, iron collar, yoke

لغت نامه دهخدا

غل. [ غ ُ ] ( اِ ) مخفف غول که دیو بیابانی است. ( آنندراج ). رجوع به غول شود. || مخفف غُل . رجوع به غُل شود. || اره. || غلغله. ( ناظم الاطباء ).

غل. [ غ َل ل ] ( ع مص ) دست وا گردن بستن. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ): غل یده الی عنقه ؛ آن را با غل بست. ( از منتهی الارب ). || طوق در دست و پای و گردن کسی نهادن. ( منتهی الارب ). گذاشتن غل در گردن یا دست کسی. ( از تاج العروس ). || غل در شی ٔ؛ در آورده شدن در آن. ( از منتهی الارب ). داخل کردن در چیزی. ( از اقرب الموارد ). درآوردن. || غل در شی ٔ؛ درآمدن در آن. ( از منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). || غل مفاوز؛ درآمدن در بیابانها. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || غل آب در میان اشجار؛ رفتن آب در میان درختان. ( از تاج العروس ) ( المنجد ). || غل چیزی ؛ بر گرفتن آن را در نهان ، و آن را در متاع خود پنهان کردن : غل فلان کذا؛ اخذه فی خفیة و دسه فی متاعه. ( اقرب الموارد ). || غل غلالة؛ پوشیدن آن را. ( منتهی الارب ) پوشیدن شاماکچه را. ( ناظم الاطباء ). || غل بصر؛ از راستی میل کردن نگاه کسی. ( از منتهی الارب ). منحرف شدن از راستی. ( از تاج العروس ). || غل دهن در رأس ؛ در بن موی دررسانیدن روغن را. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || غل المراءة؛ حشاها. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ) : غل المراءة؛ جعل لها حشیة و لایکون الا من ضخم. ( اقرب الموارد ). صاحب شرح قاموس گوید: غل المراءة؛ یعنی پر کرد و آگند زن را با ذکر خود و این جز به سبب ستبری نباشد. || یقال : غل الکبش قضیبه من غیر ان یرفع الالیة. ( منتهی الارب )؛ یعنی درآورد تکه نره خود را بی آنکه بلند کند دنبه را. ( ناظم الاطباء ). || غل ضیعة؛ غله کردن آب و زمین. ( منتهی الارب ). غله آوردن آب و زمین. ( ناظم الاطباء ). || غل نوی به قت ؛ آمیختن خسته را با سپست. ( از منتهی الارب ). آمیختن هسته را با سپست. ( ناظم الاطباء ). || ماله اُل َّ و غُل َّ دعائی است علیه کسی ؛ یعنی در قضاء افکنده شود و دیوانه گردد و در گردنش غل زده شود، دعاء علیه ؛ ای دفع فی قضاء و جن فوضع فی عنقه الغل. ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). صاحب منتهی الارب گوید: «و یقال ماله اُل و غُل ؛ ای شی من الیل ، و قید ( شاید: قیل ) دعاء علیه. - انتهی. در شرح قاموس به فارسی و همچنین در صحاح جوهری تنها به ذکر عبارت مطابق ضبط اقرب الموارد کفایت شده است و در شرح ترکی قاموس چنین آمده : در قول عربها که در مقام دعای بد ( نفرین ) گویند: ماله ال و غل ، اُل ، ماضی مجهول است به معنی : بقفای او زدند و او را پیش راندند، و غل نیز ماضی مجهول است به معنی : دیوانه گردیدو برگردن او طوق زدند. - انتهی. پس در معنی عبارت چنین میتوان گفت : او را چه شده است ؟ بر قفایش بزنند وپیش رانند و دیوانه گردد و غل بر گردنش بندند. و بنابراین قول ناظم الاطباء که گوید: «دعایی است ؛ یعنی هلاک کرده شود و برساد به وی تشنگی » ظاهراً غلط است.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - گردن بند طوق ۲ - بند و زنجیر آهنین که به گردن و دست محبوسان بندند جمع : اغلال غلول . یا غل جامعه . ۱ - نوعی زیور که گردن و دستها را فراهم دارد ۲ - نوعی زنجیر که گردن و دستها را در بند دارد .

فرهنگ معین

(غِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) کینه داشتن . ۲ - حسد بردن . ۳ - (اِ. ) کینه . ۴ - حسد. ۵ - دشمنی .
(غُ ) [ ع . ] (اِ. )۱ - گردن بند. ۲ - بند و زنجیری که به گردن یا دست و پای مجرمان می بندند.
(غَ لّ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - دست کسی را به گردن بستن . ۲ - بند بر دست و پای و گردن کسی گذاشتن .

فرهنگ عمید

۱. حقد، کینه.
۲. غش، آلودگی.
طوق و بند آهنی که به گردن یا دست وپای زندانیان می بستند.
* غل جامعه: [قدیمی] نوعی غل که با آن دست ها را به گردن می بستند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی غِلٍّ: کینه و عداوت و خشم درونی و حسد-کینه و حسد ی که آدمی را وادار میکند به دیگران آزار برساند - خیانت (کلمه غل در اصل به معنای داخل شدن است )
معنی غَلَّ: خیانت کرد
معنی قُلْ: بگو
معنی قُلِ: بگو(در عباراتی نظیر "قُلِ ﭐللَّهُ " حرف لام به دلیل رسیدن ساکن به تشدید حرکت گرفته است)
معنی غُلُّوهُ: در غُل وزنجیرش کنید - دست وپایش را به گردنش ببندید(از مصدر غل است ، که به معنای بستن با غل و زنجیر است و غُل وسیله ایست که با آن دست و پای اسیر را به گردنش میبندد)
معنی أَصْفَادِ: غل-قید وبند
معنی أَغْلَالَ: غل ها(غل:قید و طوقی است که با آن دست و پای مجرم را به گردنش میبندند.کلمه اغلال جمع غُل است ، و آن عبارت است از طوقی که به گردن اشخاص میاندازند ، تا خواری و ذلت او را بنمایانند . و کلمه غل در اصل به معنای داخل شدن است)
ریشه کلمه:
غلل (۱۶ بار)

«غِلّ» از مادّه «غَلَل» در اصل، به معنای نفوذ مخفیانه چیزی است، و به همین جهت به حسد و کینه و دشمنی که به طرز مرموزی در جان انسان نفوذ می کند «غِلّ» گفته می شود، و اگر به رشوه نیز «غلول» می گویند، به این مناسبت است که نفوذ مخفیانه برای انجام خیانتی می باشد.
بنابراین، «غِلّ» مفهوم وسیعی دارد که بسیاری از صفات زشت و مزاحم اخلاقی را شامل می گردد. و لذا به آب جاری در میان درختان، «غلل» می گویند، و از آنجا که حسد، عداوت و دشمنی، به طرز مرموزی در قلب انسان نفوذ می کند به آن «غل» گفته شده، بنابراین «غل»، تنها به معنای «حسد» نیست بلکه، مفهوم وسیعی دارد که بسیاری از صفات مخفی و زشت اخلاقی را، شامل می شود.

[ویکی فقه] غل (قرآن). غُلّ، کُند و بندى است که به دست و پاى اشخاص مى اندازند.
بسته و در غُلّ بودن دست خداوند، از گفتارها و نسبتهاى باطل یهود:وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا ....
مائده/سوره۵، آیه۶۴.
هفتاد زراع، طول زنجیر جهنّم، براى دوزخیان:خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ.
حاقّه/سوره۶۹، آیات۳۰-۳۲.
به غل کشیدگان عبارتند از:
← اصحاب شمال
...

مترادف ها

hate (اسم)
تنفر، نفرت، ستیز، دشمنی، غل، اکراه

hatred (اسم)
تنفر، بیزاری، نفرت، ستیز، دشمنی، عداوت، کینه، غل، بغض

shackle (اسم)
پا بند، قید، مانع، دست بند، غل

roll (اسم)
تمایل، گردش، صورت، توپ، لوله، نورد، فهرست، ثبت، غل، چرخش، طومار، فرد، غلتک، نان ساندویچی، چیز پیچیده

envy (اسم)
غیرت، حسادت، غبطه، رشک، غل

پیشنهاد کاربران

( غل ) به معنای کینه و عداوت و خشم درونی است ، در ماده این کلمه معنای توسط به لطف و حیله خوابیده ، یکی از مشتقات آن کلمه ( غلاله ) است که به معنای لباسی است که بین شعار و دثار پوشیده می شود.
( غل ) از بزرگترین ناملایماتی است که آدمی را مکدر می سازد، چون هیچ کسی نیست که از آمیزش و دوستی با دیگران بی نیاز باشد، و دوستی با اشخاص تا زمانی قابل دوام است که از یکدیگر حرکاتی که موافق طبع نیست نبینند، چون اگر حرکات و توقعات طرف مطابق میل نباشد الفت به خشم مبدل شده و همین خشم بر او عیش را ناگوار می سازد، روی این حساب اگر خدای تعالی انسان را طوری کند که هر چه هم از دیگران حرکات ناملایم ببیند سینه اش تنگی نکند در حقیقت بزرگترین نعمت را به انسان ارزانی داشته است . ( تفسیر نمونه )
...
[مشاهده متن کامل]

کلمه ( غل ) که مصدر ( یغل ) است ، به معنای خیانت می باشد .
در زبان لری بختیاری به معنی
نصف. نیم
Qal

بپرس