فاجر

/fAjer/

مترادف فاجر: بدکار، فاسق، هرزه، زانی، زناکار، تبهکار، فاسد، گناهکار

متضاد فاجر: درست کردار

معنی انگلیسی:
debauchee, adulterer, lewd, roue, rou

لغت نامه دهخدا

فاجر. [ ج ِ ] ( ع ص ) تبهکار. زناکار. ( اقرب الموارد ). || دروغگو و کسی که سوگند دروغ میخورد. || سواری که از زین متمایل گردد. ( ناظم الاطباء ). || نافرمان. || متمول و مالدار. || ساحر و جادوگر. ( منتهی الارب ). ج ، فُجّار، فاجرون ، فَجَرة. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

گناهکار، تباهکار، زناکار، نابکار
( اسم ) ۱ - گناهکار تبهکار ۲ - زنا کار جمع : فاجرین فجار فجره

فرهنگ معین

(ج ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - گناهکار، تبهکار. ۲ - زناکار.

فرهنگ عمید

۱. گناهکار، تباه کار، نابکار.
۲. [قدیمی] زناکار.

جدول کلمات

نابکار

مترادف ها

debauchee (اسم)
عیاش، فاسق، ادم هرزه، فاجر، فاحشه باز

rake (اسم)
هرزه، شکاف، چنگال، چنگک، شیار، خط سیر، فاجر، شیب، جای پا، شن کش

rakish (صفت)
فاسد، بدکار، هرزه، فاجر، جلف و زننده

dissolute (صفت)
بد اخلاق، فاسد، هرزه، فاجر، فاسد الاخلاق، از روی هرزگی

فارسی به عربی

خلیع , فاسق

پیشنهاد کاربران

فاجر از ریشه فجر گرفته شده که به معنی شکافتن وسیع است ، خواه شکافتن زمین باشد ، یا چیز دیگر ، و به شخص فاسق از این رو فاجر می گویند که پرده حیا و پاکی را دریده ، و از مسیر حق خارج شده است .

بپرس