فاحش

/fAheS/

مترادف فاحش: زشت، قبیح، بسیار، کثیر، آشکار، روشن، واضح، جسور، گستاخ، بی شرف

برابر پارسی: آشکار، بسیار، بی اندازه، زشت، فراوان، ناپسند

معنی انگلیسی:
conspicuous, egregious, flagrant, gross, crying, grievous, notorious, obscene

لغت نامه دهخدا

فاحش. [ ح ِ ] ( ع ص ) زشت. || بدخلق. ( اقرب الموارد ). || بسیار بخیل. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || کثیر، غالب و هرچه از حد تجاوز کند. ( اقرب الموارد ). بسیار و زیاده از اندازه. || بی شرف. || جسور. گستاخ. || درخشان. || آزمند. || بی تناسب. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

قبیح، زشت، ازحددرگذشته آنچه که ازحدتجاوزکند، هربدی که ازحددرگذرد
( اسم صفت ) ۱ - زشت قبیح ۲ - آنچه از حد تجاوز کند زیاده از حد بسیار کثیر . یا تفاوت فاحش . تفاوت زیاد . یا غلط فاحش . غلط بسیار مهم و فاضح ۳ - بی شرف ۴ - جسور گستاخ .

فرهنگ معین

(ح ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - زشت ، قبیح . ۲ - بسیار، زیاد، آن چه از حد بگذرد.

فرهنگ عمید

۱. قبیح، زشت.
۲. ازحددرگذشته، ویژگی آنچه از حد تجاوز کند، بسیارزیاد.
۳. آشکار، واضح: غلط فاحش.

مترادف ها

tremendous (صفت)
ترسناک، عظیم، سرشار، عظیم الجثه، فاحش، شگرف

exorbitant (صفت)
گزاف، فاحش، مفرط

egregious (صفت)
بزرگ، برجسته، انگشت نما، نمایان، فاحش

inordinate (صفت)
فاحش، مفرط، بی اندازه، غیر معتدل

فارسی به عربی

ثقیل , کبیر

پیشنهاد کاربران

فاَحش
فاحش در حقوق به معنی خیلی زیاد هم به کار رفته است
شکست فاحش
Glaring
As in: a glaring mistake/error/fault

بپرس