فانی شدن

لغت نامه دهخدا

فانی شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) رفتن. نابود شدن :
فانی نشود هرچه کآن بقا یافت
زیرا که بقا علت فنا نیست.
ناصرخسرو.
|| ( اصطلاح صوفیه ) ترک دنیا و از خود گذشتن و سپردن طریقت حق است به امید بقای ابدی یا بقای باﷲ. رجوع به فانی و فنا شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - نابود شدن نیست گشتن ۲ - ترک دنیا کردن و از خود گذشتن و سپردن طریقت حق بامید بقای ابدی یا بقائ بالله .

پیشنهاد کاربران

بپرس