فرد

/fard/

مترادف فرد: تک، تنها، مفرد، واحد، جدا، دیار، شخص، کس، نفر، بی مانند، بی نظیر، وحید، یکتا، یگانه، طاق، عزب، مجرد، منفرد

متضاد فرد: جفت

برابر پارسی: تن، تک، یگانه، بی همتا، بی مانند، تنها

معنی انگلیسی:
individual private, soldier, unit, single verse, roll, list, single, or unique, odd, alone, guy, individual, single or unique, solitary, soul, spirit, you

لغت نامه دهخدا

فرد. [ ف َ ] ( ع ص ) تنها. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). متفرد. ( اقرب الموارد ). منفرد و مجرد. ( ناظم الاطباء ) : لاجرم تن آسان وفرد می باشد و روزگار کرانه می کند. ( تاریخ بیهقی ).
جفت بدم دی شدم امروز فرد
وای به من از غم فردای من.
سوزنی.
دل نقشی از مراد چو موم از نگین گرفت
یک لحظه جفت بود و همه عمر فرد ماند.
خاقانی.
نخستین یکی جنبشی بود فرد
بجنبید چندانکه جنبش دو کرد.
نظامی.
لابه کردیمش بسی سودی نکرد
یار من بستد مرا بگذاشت فرد.
مولوی.
ز آدمی فرد نشستن نه سزاست
آنکه از جفت مبراست خداست.
جامی.
|| مرد بیمانند.( منتهی الارب ). آنکه او را نظیری نیست. ج ، اَفْراد، فُرادی ̍ برخلاف قیاس. ( اقرب الموارد ). یگانه. ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ) :
از بزرگی و خلق فرد تویی
وین چنین فرد آمده ست آزاد.
فرخی.
شیر نر تنها بود هر جا و خوکان جفت جفت
ما همه جفتیم و فرد است ایزد جان آفرین.
منوچهری.
حاسدان بر من حسد کردند و من فردم چنین
داد مظلومان بده ای عزّ میرالمؤمنین.
منوچهری ( دیوان ص 79 ).
که شناسد که چیست از عالم
غرض کردگار فرد غفور.
ناصرخسرو.
با آنکه به هر هنر همه کس
در دهر یگانه اند وفردند.
مسعودسعد.
مفلقی فرد ار گذشت از کشوری
مبدعی فحل از دگر کشور بزاد.
خاقانی.
ظل حق است اخستان ، همتای مهدی چون نهی
ظل حق فرد است همتا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
باید که هر دو عالم یک جزء جانت آید
گر تو به جان به کلی در راه عشق فردی.
عطار.
- سیف فرد ؛ شمشیر بی عدیل باجوهر. ج ، اَفْراد، فُرادی ̍. ( منتهی الارب ).
- فرد اعلی و فرد اول ؛ کنایه از چیز بسیار خوب و بسیار پسندیده.( آنندراج از بهار عجم ).
- فرد کردن ؛ یگانه ساختن و یکی دیدن :
گفتم که امر ایزد یکتای جفت چیست ؟
گفتا که فرد کردن از ازواج منتشر.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 189 ).
|| دورشده و جدامانده. ( یادداشت به خط مؤلف ):
ای رفته من از رفتن تو با غم و دردم
فردم ز تو و زین قِبَل از شادی فردم.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

هنری موسس کارخانه های اتومبیل سازی فرد در ایات متحده آمریکا ( و. ۱۸۶۳ - ف. ۱۹۴۷ م . ) .
( اسم ) دست اول از بازی در نزد قدما .
نویسنده انگلیسی

فرهنگ معین

(فَ رْ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - تنها، یگانه . ۲ - بی نظیر، بی مانند. ۳ - یک بیت شعر. ۴ - هر عددی که پس از تقسیم بر دو باقی مانده اش یک باشد.

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ زوج] (ریاضی ) ویژگی عددی صحیح که مضرب دو نیست و اگر بر دو تقسیم شود یک واحد اضافه می آورد.
۲. یگانه، بی همتا، بی نظیر.
۳. (اسم ) واحد شمارش برخی چیزها، عدد، تا.
۴. (اسم ) هریک از اعضای جامعۀ انسانی، انسان، شخص.
۵. (اسم ) (ادبی ) یک بیت شعر که معنی و غرض در آن تمام شده باشد.
۶. [قدیمی] تک، تنها.
۷. [قدیمی] خالی.
۸. (اسم ) [قدیمی] خداوند.

فرهنگستان زبان و ادب

{Alphard} [نجوم] ستاره ای با قدر 2/0 که غولی از ردۀ ک3 به فاصله 177 سال نوری از خورشید است
{individual} [زیست شناسی] هریک از موجودات زندۀ تشکیل دهنده یک جمعیت

گویش مازنی

/fard/ در اصطلاح شعرا فرد، بیت واحد را گویندخواه هر دو مصراع آن مقفی باشد یا نه(از کشاف اصطلاحات الفنون) لغت نامه ی دهخدا/ج - ۰/ ۴۴۰۰در تعزیه گردان در اختیار افراد مختلفی قرار می گیرد که در این نمایش به اجرای نقش می پردازنددر واقع هر فرد حاوی اشعاری است که هریک از نقش پردازان تعزیه از ابتدا تا انتهای هر مجلس باید براساس آن به گفتگو پرداخته و یا با آواز بازی خود را ارایه دهدبنابراین می توان تصور نمود که این واژه به فراخور مسئولیت و وظایف هر نفر یا فرد از همین نام یعنی اخذ گردیده استبه همین دلیل هر نسخه ی تعزیه شامل همان تعداد فردی است که افراد در آن ایفای نقش می کنند

واژه نامه بختیاریکا

( فا ) ؛ جدا؛ منفک؛ گوشه؛ در انزوا
گِرد و فِرد

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نَسَباً: خویشاوندی (نسب یعنی همان رابطهای که یک فرد از انسان را از جهت ولادت و اشتراک در رحم به فرد دیگر مرتبط میسازد )
معنی قَلْبَیْنِ: دو قلب (عبارت "ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه " کنایه است از اینکه ممکن نیست کسی دو اعتقاد متنافی و دو رأی متناقض داشته باشدو اگر دو اعتقاد متنافی دیدیم باید بدانیم که دو قلب به آن دو معتقد است ، یعنی دو فرد مخالف هر یک به یکی از آن دو اعتقاد دارن...
معنی فُرَادَیٰ: تک ها (جمع فرد و به معنای هر چیزی است که از یک جهت منفصل و جدای از غیر خود باشد ، و در مقابل آن زوج قرار دارد که به معنای چیزی است که از یک جهت با غیر خود اختلاط داشته باشد .)
معنی فَرْداً: تک ها ( فرد به معنای هر چیزی است که از یک جهت منفصل و جدای از غیر خود باشد ، و در مقابل آن زوج قرار دارد که به معنای چیزی است که از یک جهت با غیر خود اختلاط داشته باشد .)
معنی مُّقَرَّنِینَ: به هم بسته شده ها (کلمه مقرنین از ماده تقرین است که به معنای جمع نمودن چیزی است با فرد دوم همان چیز و قرین کردن دو چیز و عبارت "مُّقَرَّنِینَ فِی ﭐلْأَصْفَادِ "یعنی اسیرانی که با زنجیر کنار هم قرار داده شده اند)
معنی مَّارِدٍ: بی خیر- فرد خبیثی که عاری از خیر باشد (معنای کسی است که از هر خیری عاری باشد . البته این کلمه در مورد مطلق عاری نیز استعمال دارد ، چه عاری از خیر و چه عاری از غیر آن لذا به صافی ،بی مویی، بی برگی و ... هم تعلق می گیرد )
معنی کُلِّ: همه - کل (اصل در معنای این کلمه احاطه داشتن است مجموع هر چیزی را هم که کُل میخوانند ، برای این است که به همه اجزا احاطه دارد ، یک فرد سربار جامعه را هم اگر کـَل بر جامعه تعبیر میکنند ، برای این است که سنگینیش بر جامعه احاطه دارد)
معنی فَضْلَهُ: پاداش و بخشش زیادش که بیشتر از استحقاق فرد مورد بخشش قرار گرفته می باشد(کلمه فضل مانند کلمه فضول به معنای زیادی است ، با این تفاوت که فضل به طوریکه گفتهاند زیادی در مکارم و کارهای ستوده است ، و فضول ، به معنای زیادی در نا ستوده است )
معنی أَعْجَمِیٌّ: کسی که سخن گفتنش غیر عربی و غیر بلیغ است، چه اینکه اصلا عرب نباشد ، یا آنکه عرب باشد ولی لکنتی در زبانش باشد -کسی که نمی تواند درست صحبت کند (عجم به معنای غیر عرب است و عجمی کسی را گویند که به غیر عرب منسوب باشد و اعجم کسی را گویند که زبانش لکنت باشد...
معنی فَضْلِ: زیادی و فزونی در کارهای ستوده - بخششی که به دلیل استحقاق فرد مورد بخشش قرار گرفته ، صورت نمی گیرد بلکه از زیادی کرم شخص بخشنده است (کلمه فضل مانند کلمه فضول به معنای زیادی است ، با این تفاوت که فضل به طوریکه گفتهاند زیادی در مکارم و کارهای ستوده است ...
معنی کَلَالَةً: کسی که بی اولاد و پدر ومادر است - خواهر یا برادر تنی یا نا تنی - کل کسانی که غیر از پدر و مادر و فرزند از شخصی ارث می برند(کلمه کلاله در اصل ، مصدر و به معنای احاطه است ،مجموع هر چیزی را هم که کُل میخوانند ، برای این است که به همه اجزا احاطه دارد ، ی...
تکرار در قرآن: ۵(بار)
تنها. .خدایا مرا تنها نگذار تو بهترین وارثانی. راغب گفته: فرد آن است که دیگری با آن مخلوط نیست آن از «وتر» اعم و از «واحد» اخصّ است. . . ظاهراً مقصود از فرد و فرادی انقطاع از علائق دنیا و خصوصیات این جهان است مثل . . . فرادی به معنی تک تک است یعنی برای خدا برخیزید دو دو و تک تک و فکر کنید. ناگفته نماند: جمع قیاسی فرد افراد است و فرادی مثل سکاری غیر قیاسی است به قولی: فرادی جمع فردان است و فردی است مثل سکاری که جمع سکران و سکری است.

دانشنامه عمومی

فرد (بازیکن فوتبال زاده ۱۹۴۹). فردریکو رودریگس ده اولیویرا با نام مستعار فرد ( انگلیسی: Fred; ۴ آوریل ۱۹۴۹ – ۲۹ مهٔ ۲۰۲۲ ) بازیکن فوتبال اهل برزیل بود.
از باشگاه هایی که در آن بازی کرده است می توان به باشگاه ورزشی واسکو دوگاما، باشگاه فوتبال فلامینگو، باشگاه فوتبال بوتافوگو، و باشگاه ورزشی بانگو اشاره کرد.
وی همچنین در تیم ملی فوتبال برزیل بازی کرده است.
عکس فرد (بازیکن فوتبال زاده ۱۹۴۹)

فرد (بازیکن فوتبال زاده ۱۹۸۳). فردریکو چاوس گجس ( پرتغالی: Frederico Chaves Guedes؛ زادهٔ ۳ اکتبر ۱۹۸۳ ) که به صورت ساده با نام فرد شناخته می شود، بازیکن فوتبال در پست مهاجم اهل برزیل است.
فرد در تیم های فوتبال کروزیرو، لیون، فلومیننزه و اتلتیکو مینیرو سابقهٔ حضور دارد.
این بازیکن همچنین بین سال های ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۴، ۳۹ بار برای، تیم ملی فوتبال برزیل به میدان رفته است و طی این مدت ۱۸ گل به ثمر رسانده است. [ ۲]
عکس فرد (بازیکن فوتبال زاده ۱۹۸۳)

فرد (بازیکن فوتبال زاده ۱۹۹۳). فردریکو رودریگس دِ پائولا سانتوس ( پرتغالی: Frederico Rodrigues de Paula Santos؛ زادهٔ ۵ مارس ۱۹۹۳ ) یک بازیکن فوتبال اهل برزیل است که برای باشگاه فنرباغچه بازی می کند.
عکس فرد (بازیکن فوتبال زاده ۱۹۹۳)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

فرد (اخترشناسی). فَرد (اخترشناسی)
(یا: فرد الشّجاع، عنق الشّجاع، سُهیلِ شامی) ستارۀ آلفا از صورت فلکی شجاع. غولی نارنجی با قدر دو و تنها ستارۀ درخشان تر از قدر سه در صورت فلکی شجاع.

فرد (ادبیات). فَرد (ادبیات)
(یا: تک بیت؛ بیت مفرد؛ مفرده) در اصطلاح بدیع، قالبی در شعر فارسی بدین صورت که فقط یک بیت باشد. در این گونه اشعار، غالباً شاعر اندیشۀ خود را به ایجاز و احتمالاً تلمیح و تمثیل در یک بیت فشرده و گنجانده است. مشهورترین و زیباترین تک بیت های شعر فارسی را می توان در اشعار سبک هندی، به ویژه دیوان صائب تبریزی، یافت: در گلستانی که روید دام چون سنبل ز خاک/بلبل دون همت ما میل پروازی نکرد (صائب) در دیوان های اشعار شاعران، تک بیت ها را در بخشی مستقل به نام «مفردات» می آورند.

جدول کلمات

کس

مترادف ها

man (اسم)
آدم، رفیق، مرد، شخص، نوکر، انسان، شوهر، فرد، مردی، بشر، نفر، ادمی، مهره شطرنج

odd (اسم)
فرد، ادم عجیب

roll (اسم)
تمایل، گردش، صورت، توپ، لوله، نورد، فهرست، ثبت، غل، چرخش، طومار، فرد، غلتک، نان ساندویچی، چیز پیچیده

list (اسم)
کنار، صورت، ریز، نرده، سیاهه، فهرست، جدول، کجی، شیار، سجاف، فرد، میدان نبرد

individual (اسم)
شخص، فرد

man jack (اسم)
فرد، نفر

unexampled (صفت)
بی مانند، بی نظیر، بی همتا، فرد، بی سابقه

single (صفت)
مجرد، تنها، عزب، فردی، تک، فرد، واحد، منفرد، انفرادی، تک و توک، یک نفری، یک لا، یک رشته

unparalleled (صفت)
بی مانند، بی نظیر، بی همتا، فرد، غیر موازی

odd (صفت)
غیر عادی، چرند، عجیب، طاق، عجیب و غریب، تک، فرد

only (صفت)
بیگانه، تنها، محض، فرد، یگانه

unique (صفت)
یکتا، بی مانند، بی نظیر، بی همتا، فرد، یگانه، منحصر به فرد، بی تا

فارسی به عربی

شاذ , شخص , فرد , فرید

پیشنهاد کاربران

واژه فرد
معادل ابجد 284
تعداد حروف 3
تلفظ fard
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [عربی، جمع: افراد]
مختصات ( فَ رْ ) [ ع . ] ( ص . )
آواشناسی fard
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی عمید
لغت نامه دهخدا
فرد : تک ، تکی ، مفرد ، تنها ، شخص
توضیح : فرد می تواند به دو معنی متفاوت باشد ۱. شخص۲. تک
***
تک
مثال : این عدد فرد است.
شخص
مثال : فرد جلوی من کیست؟
فَرد
واژه ای پارسی - اَرَبیده و هم خانواده با :
پَرده = جدا کننده ( پَرد - ه )
پاره = جدا شده ( پار - ه )
پَرد / فَرد = کسی که برای شمارش از جَم / جمع جدا میشود، طاق ، تَک
واژه های : افراد ، مفرد ، انفرادی ، تَفَرُد ، . . . در دستگاه واژه سازی اربی ساخته شده اند.
بی تا - یگانه
تک، تنها، مفرد، واحد، جدا، دیار، شخص، کس، نفر، بی مانند، بی نظیر، وحید، یکتا، یگانه، طاق، عزب، مجرد، منفرد
تاق
فرد: [اصطلاح مداحی ] تک بیت از یک قالب شعری، که انتخاب و خوانده می شود، "فرد" نام دارد.
هوالعلیم
فرد :یگانه ؛ وحید ؛ بی نظیر ؛ یکی یکدانه ؛ کس ؛ بیکس ؛ تنها ؛ شخص ؛ طاق ( مقابل جفت ) مثل اعداد فرد:5_3_1 ؛ ( عددهای زوج:6_4_2 ) . . . .
کس، ( تا، متضادجفت )
تک، تکی، تک گانه، تکوار
( = شخص ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
هَنس ( اوستایی )
پاریْو pãriv ( سنسکریت: پارتهیوَ )
دِهین ( سنسکریت )
( = تک، مقابل زوج ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
اِکا ( سنسکریت )
آنوپ ( سنسکریت: آنوپَم )
اَدْویت advit ( سنسکریت: اَدویتییَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس