فرسوده شدن


معنی انگلیسی:
decay, fag, frazzle

مترادف ها

fray (فعل)
ترساندن، ساییدن، هراسانیدن، جنگ کردن، فرسوده شدن، فاقدنیرو کردن

outwear (فعل)
کهنه شدن، گذراندن، فرسوده شدن، بیشتر دوام کردن

irk (فعل)
ازردن، رنجاندن، عذاب دادن، بد دانستن، بیزار بودن، فرسوده شدن، بی میل بودن

فارسی به عربی

اتعب , شجار

پیشنهاد کاربران

بپرس