فرهنگ

/farhang/

مترادف فرهنگ: دائره المعارف، قاموس، لغت نامه، مرجع، معجم، واژگان، واژه نامه، آداب دانی، ادب، تربیت، آموزش وپرورش، معارف، ادبیات، بینش، تمدن، خرد، دانش، علم، فرهیختگی، فضل، معرفت، معلومات

معنی انگلیسی:
cultivation, culture, dictionary, education, lexicon, educatio dictionary

فرهنگ اسم ها

اسم: فرهنگ (پسر، دختر) (فارسی، اوستایی، پهلوی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: farhang) (فارسی: فرهنگ) (انگلیسی: farhang)
معنی: آداب، رسوم، اندیشه، هنر، شیوه ی زندگی، شعور، تربیت اجتماعی، پدیده ی کلی پیچیده ای از آداب، و شیوه ی زندگی که در طی تجربه ی تاریخی اقوام شکل می گیرد و قابل انتقال به نسل های بعدی، قاموس و لغت نامه، ( در گفتگو ) به معنی ادب، شعور یا تربیت اجتماعی، ( در قدیم ) به معنای علم و معرفت، عقل و خرد، تدبیر و چاره، علم، دانش، عقل، ادب، نام مادر کیکاووس پادشاه کیانی
برچسب ها: اسم، اسم با ف، اسم پسر، اسم دختر، اسم فارسی، اسم اوستایی، اسم پهلوی، اسم تاریخی و کهن

لغت نامه دهخدا

فرهنگ. [ ف َ هََ ] ( اِ ) ( از: فر، پیشوند + هنگ از ریشه ثنگ اوستایی به معنی کشیدن وفرهختن و فرهنگ ) هر دو مطابق است با ادوکات و اِدوره در لاتینی که به معنی کشیدن و نیز به معنی تعلیم و تربیت است. ( حاشیه برهان چ معین ). به معنی فرهنج است که علم و دانش و ادب باشد. ( برهان ) :
ای زدوده سایه ات ز آیینه فرهنگ زنگ
بر خرد سرهنگ و فخر عالم از فرهنگ و هنگ.
کسائی.
ای امیر مهربان این مهرگان خرم گذار
فر و فرمان فریدون ورز با فرهنگ و هنگ.
منجیک ترمذی.
یکی پور دارم رسیده بجای
بفرهنگ جوید همی رهنمای.
فردوسی.
ببالا و دیدار و آهستگی
بفرهنگ و رای و بشایستگی.
فردوسی.
تو دادی مرا فر و فرهنگ و رای
تو باشی به هر نیک و بد رهنمای.
فردوسی.
ای از تو یافته دل و فربی شده
مخالفان تو بی فره اند و بی فرهنگ
معادیان تو نافرخند و نافرزان.
بهرامی سرخسی.
فرهنگ دل شکسته وجود نزار.
فرخی.
ای امیر هنر وای ملک روزافروز
ای بفرهنگ و هنر بر همه شاهان سالار.
فرخی.
نیست فرهنگیی در آن گیتی
که نیاموخت از شه او فرهنگ.
فرخی.
تو جاه و گنج ، ز فرهنگ از قناعت جوی
چه جاه و گنج فزون از قناعت و فرهنگ.
عنصری.
چو بالید و سالش ده و پنج شد
بزرگی و فرهنگ را گنج شد.
اسدی.
مر آن شاه را نام گورنگ بود
کزاو تیغ فرهنگ بی زنگ بود.
اسدی.
به فرهنگ پرور چو داری پسر
نخستین نویسنده کن از هنر.
اسدی.
به فضل و دانش و فرهنگ و گفتار
تویی در هر دو عالم گشته مختار.
ناصرخسرو.
زهی عقد فرهنگیان را میانه
میان پیشت اصحاب فرهنگ بسته.
خاقانی.
کشتی آرزو در این دریا
نفکند هیچ صاحب فرهنگ.
خاقانی.
ز فرهنگ خاقان و بیداریش
عجب ماند شه در وفاداریش.
نظامی.
جواهر جست از آن دریای فرهنگ
بچنگ آورد و زد بر دامنش چنگ.
نظامی.
که ای استاد عالم ، مرد فرهنگ
غلط گفتی که باشد لعل در سنگ.
نظامی.
رایتان این بود و فرهنگ و نجوم
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( وزارت ) . در عهد ناصرالدین شاه وزارت علوم نام داشته در دوره مشروطیت وزارت معارف و اوقاف و صنایع مسبظرفه را تصویب کرد و رسیدگی بامور تمام مداس و تعلیمات مملکت باین وزارتخانه سپرده شد . در زمان حکومت پهلوی وزارت فرهنگ نام گرفت . سازمان وزارت فرهنگ در سال تحصیلی ۳٠ ۱۳۲۹ ه ش . عبارت بوده است از : وزیر معاون فنی معاون اداری مدیر کل فنی مدیر کل اداری . ادارادت : اداره دفتر وزارتی اداره کل تعلیمات عالیه و روابط فرهنگی دبیرخانه شورای عالی فرهنگ اداره کل بازرسی اداره کل اوقاف اداره کل هنرهای زیبا اداره کل کارگزینی اداره کل فرهنگ شهرستانهااداره کل حسابداری اداره کارپردازی اداره ساختمان اداره باستان شناسی وموزه اداره انطباعات و تبلیغات کتابخانه ملی اداره تربیت بدنی آموزش فنی و حرفه یی آموزش روستایی . و در ۱۳۳۶ ه ش . مهمترین ادارات وزارت فرهنگ عبارت بوده است از : اداره تربیت معلم آموزش حرفه یی و کشاورزی و خانه داری تعلیمات اکابر تعلیمات عشایر تعلیمات اجباری امورکودکستانها مطالعات و برنامه ها امتحانات تربیت بدنی بهداری آموزشگاهها همکاری ( با ادارات اصل ۴ ) نگارش فرهنگ شهرستانها هنرهای زیبا تعلیمات علیه امور دانشجویان اعزامی بخارجه باستان شناسی و موزه کتابخانه ملی اوقاف و تحقیق اوقاف بازرسی حسابداری کار گزینی ساختمان . از آغاز سال ۱۳۳۶ ه ش . فرهنگ تهران از وزارتخانه مجزا شده مانند استانهای دیگر مستقیما اداره گردید . در سال ۱۳۴۳ ه ش . وزارت مذکور بدو وزارتخانه تبدیل شد : [ وزارت آموزش و پرورش ] که اداره مدارس بعهده آن محول گردید [ و وزارت فرهنگ و هنر ] که اداره کلیه امور مربوط بهنرها موزه ها کتابخانه ها و غیره را عهده دار شد .
فرهنج:علم، دانش، ادب، معرفت، تعلیم وتربیت آثارعلمی وادبی یک قوم یاملت، کتاب لغت، کتابی شامل لغات یک زبان وشرح آنها
( اسم ) ۱ - ادب ( نفس ) تربیت ۲ - دانش علم معرفت : نیست فرهنگی اندرین گیتی که نیاموخت از شه آن فرهنگ . یا وزارت فرهنگ . وزارت خانه ای که امور تعلیم و تربیت افراد مملکت را به عهده دارد . توضیح این وزارت در اواسط قاجاریه به نام وزارت علوم و سپس وزارت معارف نامیده می شد . فرهنگستان ایران نام آن را به وزارت فرهنگ مبدل کرد . ۳ - مجموعه آداب و رسوم : و فرهنگ شاهان و مهتران و فرزانگان و کارساز پادشاهی ... ۴ - مجموعه علوم و معارف و هنرهای یک قوم . ۵ - کتابی که شامل لغات یک یا چند زبان و شرح آنهاست : فرهنگ جهانگیری فرهنگ سروری ۶ - کاریز آب . یا دهن فرهنگ. جایی از کاریز که آب بر روی زمین آید .
ابوالقاسم یکی از فرزندان مرحوم وصال شیرازی است که با ادوارد برون ایران شناس بزرگ انگلیسی مکاتبه و برخورد داشته و اشعاری نیز می سروده است .

فرهنگ معین

(فَ هَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - علم ، دانش . ۲ - تربیت ، ادب . ۳ - واژه نامه ، کتاب لغت . ۴ - عقل ، خرد. ۵ - تدبیر، چاره .

فرهنگ عمید

۱. علم، دانش.
۲. ادب، معرفت.
۳. تعلیم وتربیت.
۴. آثار علمی و ادبی یک قوم یا ملت.
۵. کتابی که شامل لغات یک زبان و شرح آن ها باشد، لغت نامه.
* فرهنگ عامه: = * فرهنگ عوام
* فرهنگ عامیانه: = * فرهنگ عوام
* فرهنگ عوام: مجموع عقاید، افسانه ها، و ترانه های محلی یک قوم یا سرزمین.

فرهنگستان زبان و ادب

{culture} [باستان شناسی، جامعه شناسی] مجموعۀ عادات و رفتارهایی که در یک جامعۀ انسانی عمدتاً ازطریق فرایندهای اجتماعی و نه فرایندهای زیستی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و در نمادها، باورها، هنر، مهارت ها، آداب و رسوم آن جامعه انعکاس می یابد
{dictionary} [علوم کتابداری و اطلاع رسانی] منبعی حاوی سیاهه ای از واژه های یک یا دو یا چند زبان که به ریشه، تلفظ، معنا، کاربرد، مترادف ها، مشتقات و تاریخ واژه، یا برخی از آنها اشاره می کند و معمولاً به ترتیب حروف الفبا مرتب شده است متـ . واژه نامه

واژه نامه بختیاریکا

فِرِنگ

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] برای فرهنگ تعاریف مختلفی کرده اند، به طور کلی فرهنگ، عبارت است از عقیده، برداشت و تلقی هر انسانی از واقعیات و حقایق عالم و نیز خلقیات فردی و خلقیات اجتماعی و ملی.
معنای لغوی "دین"، انقیاد، خضوع، پیروی، اطاعت، تسلیم و جزا است و معنای اصطلاحی آن؛ مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسان ها باشد.گاهی همه این مجموعه حق و گاهی همه آن باطل و زمانی مخلوطی از حق و باطل است. اگر مجموعه حق باشد آن را "دین حق" و در غیر این صورت آن را "دین باطل" و یا "التقاطی از حق و باطل" می نامند.
تعریف فرهنگ
"فرهنگ" واژه ای فارسی و مرکب از دو جزء "فر" و "نگ" است. "فر" به معنای شکوه و عظمت و اگر به عنوان پیشوند به کار رود به معنای جلو، بالا، پیش و بیرون است."نگ" از ریشه اوستایی سنگ به معنای کشیدن، سنگینی و وقار است. واژه مرکب "فرهنگ" به معنای بیرون کشیدن، بالا کشیدن و برکشیدن است.
اصطلاح فرهنگ
اصطلاح فرهنگ دارای معانی و مفاهیم متنوع است و در سیر تاریخی خود، معانی مختلفی را به خود گرفته است از جمله: ادب، تربیت، دانش، معرفت، مجموعه آداب و رسوم و آثار علمی و ادبی یک ملّت، کتاب لغت، نیکویی، پرورش بزرگی، فضیلت، شکوه مندی، هنر، حکمت، شاخ درختی که زیر زمین خوابانند و بر آن خاک ریزند، و نیز تعلیم و تربیت، آموزش و پرورش، مکتب و ایدئولوژی. دو انسان شناس امریکایی به نام های "کروبر" و "کلاکن" ۱۶۴ تعریف از فرهنگ را گرد آورده و در کتاب خود به نام "فرهنگ بازبینی سنجش گرانه مفهوم و تعریف ها" (۱۹۵۲) گنجانیده اند.فرهنگ یا تمدن... کمیت در هم تافته ای است شامل دانش، دین، هنر قانون و اخلاقیات آداب و رسوم و هرگونه توانایی و عاداتی که آدمی چون هموندی (member) از جامعه به دست می آورد.
تحقیق در تعریف فرهنگ
...

[ویکی اهل البیت] واژه فرهنگ از زبان پهلوی (فارسی میانه) و یا به نقل از برخی فرهنگهای لغت، دارای ریشه اوستایی است که از دو جزء «فر» و «هنگ» تشکیل شده است.
«فر» یا «فره» بارقه الهی است که بر دل انسان تجلی می کند و مایه کمال و تعالی نفس می گردد و «هنگ» یا «هنج» از مصدر هیختن یا هنجیدن به معنی برآوردن و جلوه گر ساختن است. با این توضیح فرهنگ تجلی کمال و تعالی در انسان و جامعه می باشد.
فرهنگ را معادل لغت (Culture) در زبانهای اروپایی می دانند. معروفترین و شاید جامعترین تعریفی که از Culture ارائه گردیده است، متعلق به ادوارد تایلر TYLOR است که مطابق با آن فرهنگ مجموعه پیچیده ای است که دربرگیرنده دانستنی ها، اعتقادات، هنرها، اخلاقیات، قوانین، عادات و هر گونه توانایی دیگری است که بوسیله انسان به عنوان عضو جامعه کسب شده است.

دانشنامه عمومی

فَرهَنگ یک مفهوم گسترده شامل باورها، ارزش ها، و رفتارها است که مطابق ارزش های اجتماعی و هنجار های موجود در جوامع بشری مطرح شده است. فرهنگ همچنین شامل مجموعه ای از دانش ها، باورها، هنرها، قوانین، آداب و رسوم اجتماعی، و عادت های افراد در یک گروه یا در یک جامعه می شود. [ ۱] ادوارد بارنت تایلور ( ۱۹۱۷–۱۸۳۲ ) فرهنگ را، مجموعه پیچیده ای از دانش ها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هرچه که فرد به عنوان عضوی از جامعه خویش فرامی گیرد، تعریف می کند. [ ۲] [ ۳] هر منطقه از هر کشوری می تواند فرهنگ متفاوتی با دیگر مناطق آن کشور داشته باشد. [ ۴] فرهنگ از راه آموزش، به نسل بعدی منتقل می شود؛ در حالی که ژنتیک به وسیلهٔ وراثت منتقل می شود. همچنین فرهنگ راهکارهای شایع موجه در یک جامعه است برای رفع هرگونه نیاز واقعی یا غیر واقعی. فرهنگ همواره نرم افزار است و تمدن شامل آن و سخت افزارهاست؛ مثلاً گفتگو به زبان فارسی یک راهکار است بر رفع نیاز رو در رو سخن گفتن و زبان انگلیسی راهکاری دیگر برای مردمانی دیگر برای رفع همین نیاز است.
فرهنگ، راه مشترک زندگی، اندیشه و کنش انسان در یک جامعه است. فرهنگ، دربرگیرندهٔ این چیزهاست:
• سازگاری کلی با نیازهای غریزی و فطری و اقتصادی یا محیط جغرافیایی پیرامون؛
• سازمان مشترکی که برای فرونشاندن نیازهای اجتماعی و سیاسی که از محیط پیرامون برخاسته اند، پیدا شده است؛
• مجموعهٔ مشترکی از اندیشه ها و دستاوردها.
فرهنگ، شامل هنر، ادبیات، علم، آفرینش ها، فلسفه و دین است. [ ۵] هنجار فرهنگی رفتار قابل قبول یک جامعه را تعیین می کند؛ و به عنوان راهنمای نحوه رفتار، پوشش لباس، زبان، و حرکت در یک موقعیت خاص و همچنین انتظارات در یک گروه اجتماعی عمل می کند. «تک فرهنگ گرایی» ( Monoculturalism ) در یک گروه اجتماعی می تواند ریسک هایی داشته باشد، درست همان طور که یک گونه حیوانی واحد می تواند در مقابل تغییرات محیطی از بین برود. [ ۶]
فرهنگ از چهار مفهوم اصلی تشکیل شده است. اولین مورد شامل «رفتارهای مرسوم» گروهی از افراد است. از این رو شامل روش هایی است که یک گروه زندگی جدید را جشن می گیرند یا برای مردگان خود عزاداری می کنند یا حتی شیوه هایی که شیوه های فرزندپروری انجام می شود. دومی به عنوان «کد» فرهنگی یا فرآیندی توصیف می شود که در آن انتظارها، احساسات و دانسته های پیشین آنها در نتیجه رفتارهای مرسوم نمایش داده می شود. سومین «برساخت ها» یا چیزهایی هستند که برای یک فرهنگ ارزش دارند. مفهوم نهایی یک «نهاد» فرهنگی است که شامل دین، سیاست و سایر سازمان های اجتماعی است. [ ۷]
عکس فرهنگعکس فرهنگعکس فرهنگعکس فرهنگعکس فرهنگعکس فرهنگ
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

در جامعه شناسی و انسان شناسی، راه و روش زندگی جامعه ای خاص یا گروهی از مردم دربردارندۀ اموری چون الگوهای اندیشه، باورها، رفتارها، رسوم، سنت ها، مناسک، پوشاک، زبان و هنر، موسیقی و ادبیات. باستان شناسان از این واژه برای اشاره به بقایای اشیا یا مصنوعاتی که سندی بر وجود یک گروه بندی اجتماعی باشد، استفاده می کنند. تعریف دقیق مفهوم فرهنگ به آسانی میسر نیست، زیرا چندین رشتۀ متفاوت در حوزۀ اندیشه به نحو های مختلف از آن استفاده می کنند. کاربرد نخستین آن در علوم اجتماعی عبارت است از مجموع روش های زندگی، چه در زمینۀ مادی و چه در زمینۀ معنوی، در جامعه ای خاص. واژۀ «فرهنگ» در معنایی عام، معمولاً به هنرها و فعالیت های روشنفکرانه نیز اطلاق می شود؛ بدین ترتیب، زمانی که از فردی بافرهنگ (یا فرهیخته) سخن می گوییم، منظورمان کسی است که می کوشد چنین زمینه هایی را درخود پرورش دهد. در این مورد، ممکن است مفهوم فرهنگ عالی در مقابل مفهوم فرهنگ توده ها یا فرهنگ عامیانه مطرح شود که در مورد اخیر منظور بیشتر جنبه های سرگرم کننده در فرهنگ است، تا ابعاد فکری آن. با این وصف، رشتۀ دانشگاهی ای که عنوان مطالعات فرهنگی دارد تفاوتی کیفی میان این دو نوع قائل نیست و هر پدیدۀ فرهنگی، از یک خوانندۀ پاپ تا رُمانی نوشتۀ لئون تولستوی، را به یک نحو تحلیل و بررسی می کند. ریشۀ واژۀ «فرهنگ» در زبان لاتینی cultura است که معنی آن «کشت زمین» است. این معنی قدیمی را هنوز هم می توان در واژگانی هم چون Agriculture (کشاورزی) مشاهده کرد. از این ریشه، صورت های تمثیلی مفهومی فکری نیز گرفته شده است. چنان که می گوییم: culture of the Mind (پرورش ذهن)، که اصطلاح رایج در قرن ۱۷ و به معنی رشد و تقویت ذهن بود. فرهنگ درواقع فرآیند محقق کردن چنین هدفی درنظر گرفته می شد. در اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ معنی فرهنگ از تمرکز بر مفهم فرآیند به تمرکز بر مفهوم تحقق کشیده شد؛ بدین ترتیب، فرهنگ را کمابیش در ترادف با مفهوم تمدن عموماً موقعیتی از اندیشمندی و رشد اخلاقی در جامعه به حساب می آوردند. در اواخر قرن ۱۹، واژۀ «فرهنگ» وارد زبان علوم اجتماعی جدید شد. ای بی تیلور در کتاب خود موسوم به فرهنگ ابتدایی فرهنگ را مجموعه ای پیچیده و کلی، شامل دانش، اعتقاد، هنر، اخلاق، قوانین، آداب و رسوم و هرنوع قابلیت و عادات دیگر که انسان ها به مثابۀ عضوی از جامعه کسب کرده اند، تعریف کرد. در آغاز، قوم شناسان و انسان شناسان به فرهنگ جوامع غیرغربی تا اندازه ای به مثابۀ جوامع پست نگاه می کردند و این که آن ها در جوامع خود نیز فرهنگ عامه (فولکلور) و رسوم سنتی را بار دیگر کشف کرده و ارزش گذاری می کردند، تأثیری بر این دیدگاه نداشت. اما از آن زمان تا امروز، واژۀ فرهنگ معنی خنثاتری به خود گرفته است. بریتانیا و ایالات متحد، هردو کشورهایی چندفرهنگی اند و این امر تا حد زیادی چونان عاملی در غنی شدن جوامع آن ها درنظر گرفته می شود. البته ممکن است تفاوت های فرهنگی با هدف تفرقه انداختن در جامعه ای تشدید شوند، چنان که در طول جنگ داخلی خونین یوگسلاوی شاهدش بودیم.

فرهنگ (نشریه). نخستین نشریۀ اصفهان. از ۲ جمادی الاول ۱۲۹۶ تا ۱۲ محرم ۱۳۰۸ق، به فرمان سلطان مسعود میرزا ظل السلطان و به مدیریت میرزا تقی حکیم باشی کاشانی و سپس میرزا محمود افشار، با چاپ سنگی منتشر شد.

جدول کلمات

ادب

مترادف ها

civilization (اسم)
تمدن، مدنیت، فرهنگ، انسانیت

culture (اسم)
تمدن، فرهنگ، برز، کشت میکرب در ازمایشگاه

dictionary (اسم)
فرهنگ، واژه نامه، قاموس، کتاب لغت، فهرست معانی

lexicon (اسم)
فرهنگ، واژه نامه، قاموس، کتاب لغت، لغت نامه، دیکسیونر

فارسی به عربی

ثقافة , قاموس

پیشنهاد کاربران

فرهنگ از کلمه فرنگ اخذ شده.
و فرنگ نیز همان france است.
به کسی ک فرانسه دیده میگفتند فرنگ دیده یا اروپا دیده ک همان فرهنگ است.
متاسفم در مورد دوستان کرد که گویش خودشون رو خارج از دیگر زبان های ایرانی به ویژه پارسی بر می شمارند! دستگاه های یهودی و غربی در کارشون کامل موفق بودند! ها چی بهشون بگی تف سربالا ست.
فرهنگ در اوستایی، فره ثنگ fraşang است ولی به صورت ترکیبی نیامده و جدای از هم است؛ ولی در زبان پهلوی به صورت یک واژه آمده و فرهنگ frahang شده است؛ و چون در پارسی دری ابتدا به ساکن از میان رفت، �ا� جلوتر از �ر� آمد و فرهنگ farhang نوشته و خوانده شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ در نوشته های پهلوی به این معانی آمده است:
1ـ پرورش ( تربیت ) ، آموزش2ـ دانش، علم، دانایی 3ـ خرد، اندیشه، عقل، فکر 4ـ مطالعه 5 ـ واژه نامه.
در زبان پهلوی به استاد، آموزگار و مربی، فرهنگ پت frahangpat ( فرهنگبد ) گفته می شد. این واژه در نقش فعل نیز در پهلوی چنین بوده است: فرهنگ کرتن frahang - kartan ( فرهنگی نمودن، تربیت کردن، آموزش ـ تعلیم دادن ) ؛ و به آموزش دیده، پرورش یافته، خردمند و اهل مطالعه، فرهنگیک frahangik ( فرهنگی ) گفته می شد.
فرهنگ به معنی واژه نامه در نوشته های پهلوی: فرهنگ یی ائیم اوک frahang i - o�m - evak واژه نامه ای اوستایی ـ پهلوی است با 1000 واژه ی اوستایی و 2250 واژه ی پهلوی که چون با واژه ی اوستایی اویم ( یک ) آغاز شده و معادل پهلوی آن اوک نوشته شده، آن را اویم اوک نام نهادند.
به مدرسه، آموزشگاه و دانشگاه، فرهنگیستان frahangistan و به دانش آموز، دانشجو و طلبه، فرهنگ خواستار frahang - xvastar می گفتند. از این رو به کار بردن ترکیب �فرهنگ غلط� نادرست است؛ و بهتر است به جای آن بگوییم: شیوه، روش یا سبک نادرست.
با نگرش به آنچه در باره ی فرهنگ گفته شد، فرهنگ یعنی: پیشروی برای دانا شدن.
معنی اصطلاحی: باید دانست که میان معنای واژه با تعریف اصطلاحی آن، همواره پیوندی هست. از این رو، اگر امروزه به واژه نامه، فرهنگ گفته می شود، یعنی واژه هایی که به ما دانایی بیش تری می بخشند. یا اگر می گوییم فرهنگ بهره برداری از چیزی را پیدا کنیم، یعنی آن چیز را در بهترین شکل خود به کار ببریم که دانایی ما را بیش تر کند. اگر می گوییم فرهنگ کار کردن، یعنی کار را به گونه ای انجام دهیم که هم از روی دانایی باشد و هم بر دانایی ما بیفزاید.
اگر می گوییم کسی با فرهنگ است، یعنی از روی دانایی سخن می گوید و رفتار می کند؛ سخنی و رفتاری که خرد، آن را می پذیرد. اگر می گوییم فرهنگ جامعه، یعنی رفتارهای گوناگونی که از روی دانایی بوده و انجام دادن آنها بر دانایی و رفتار بهتر می افزاید.
تعریف فرهنگ: یعنی دستاوردهای معنوی که نشانگر پیشرفت انسان در رفتارهای فردی و اجتماعی و دور شدن از زندگی بیابانی یا بربریت می باشند. ابزاری است که آدمی به یاری آن با محیط خود سازگار می شود و برای نشان دادن نوآوری به کار می رود. پس فرهنگ بخش نرم افزاری آداب و سنن است و تمدن نمود بیرونی آنهاست. چهارشنبه سوری و جشن نوروز، فرهنگ است ولی تخت جمشید و طاق بستان و بیستون و مانند آن تمدن است. نماز فرهنگ است ومسجد تمدن است. هر چند بسیاری این دو را به یک معنی به کار می برند که نادرست است.

فرهنگ معادل کولتور به معنی:
{culture} [باستان شناسی، جامعه شناسی] مجموعۀ عادات و رفتارهایی که در یک جامعۀ انسانی عمدتاً ازطریق فرایندهای اجتماعی و نه فرایندهای زیستی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و در نمادها، باورها، هنر، مهارت ها، آداب و رسوم آن جامعه انعکاس می یابد.
...
[مشاهده متن کامل]

معنی و تعریف فرهنگ رو که میبینیم اشاره به نمادها، باورها، هنرها، آداب و رسوم، لباس، رقص و امثال آن دارد. حال که دری زبانان فرهنگ رو دری مینامند اصلا بگویند ببینیم خودشان فرهنگ ( لباس، رقص، آداب و رسوم ) دارند که فرهنگ رو به خود میچسبانند و میگویند ما با فرهنگ هستیم؟ شما دقیقا کدام فرهنگ رو دارید؟!!
فرهنگ تشکیل شده از فره نگ و یا فر هان گ است.
فر در زبان دری کاربردی نداره درحالی که در ترکی
فر، فرلی: به معنای دارای هنر، هوش، وقار، زکاوت، زرنگی و. . .
فر سیز: بی هنر، تنبل، بی وقار و. . .
است.
فره مللی آدام یا پره مللی آدام: آدم درست و حسابی، دارای فر
فره مللی ماشین یا پره مللی ماشین: ماشین درست و حسابی
فره انگ=
انگ: در ترکی به معنی چانه است. اما در مفهوم معنای دهان و حرف رو هم میدهد.
انگ انگه ورمح: دهن به دهن شدن است
انگووی آشما: دهنتو باز نکن
پس بنابراین فره نگ یعنی فر دهان، فر صحبت کردن، آداب صحبت کردن،
که فرهان، فرهاد نیز از مشتقات آن است.
فرون اولسون. . .

فرهنگ؛ انباشت تجربه هدفمند ( پراکسیس ) و یادگیری به صورت جمعی در بستر تاریخ اجتماعی انسان است که در فرم نمادها، باورها و رفتارها، . . . بازنمایی می شوند
، مجموعه پیچیده ای از دانش ها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات[فردی و به تبع آن اجتماعی ] و هرچه که فرد به عنوان عضوی از جامعه خویش فرامی گیرد تعریف می کند.
“the complex whole which includes knowledge, belief, art, law, morals, custom, and any other capabilities acquired by man as a member of society”Edward Taylor ( 1832 - 1917 )
...
[مشاهده متن کامل]

داشتن دانش برای زندگی مشترک مسالمت آمیز
خب یک عکس از کتاب اتیمولوژی مجاری دکتر Zaicz G�bor قرار دادم.
در مورد این کلمه
خلاصه
واژه مشتق از زبان ترکی از زمان قبل از فتح، ر. ک. اویغوری �rd�m، kun �rd�m: مردانگی، قدرت، فرهنگ
تقوا'. در زبان های ترکی، این کلمه مشتق شده از ترکی قدیم *er، *�r 'man' است. شکل کلمه ای که وارد زبان مجارستانی شد می توانست *�rd�m باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ
واژه فرهنگ
معادل ابجد 355
تعداد حروف 5
تلفظ farhang
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: frahang] ‹فرهنج›
مختصات ( فَ هَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی farhang
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع واژه نامه آزاد
فرهنگ لغت معین
این واژه استاد پان ترکیسم AtAman خیلی خیلی پارسی است

جناب اراکو ترکها اینجا چه ادعایی بر روی کلمه فرهنگ کردن شما سریع نسبت به ما گارد هم گرفتید؟
معادل فرهنگ در ترکی
فرهنگ در تورکی
فرهنگ:اردم_ərdəm
ریشه شناسی:
این کلمه با ریشه تورکی و در تورکی قدیم با شکل erdem موجوده بوده. در مفهومه فرهنگ، فضیلت بکار گرفته میشده.
...
[مشاهده متن کامل]

در لهجه های دیگه ترکی از این کلمه در همان مفهوم فرهنگ استفاده میشود.
همچنین این کلمه در دیکشنری های ترکی آزربایجانی از جمله شاهمرسی نیز در مفهوم فرهنگ قید شده.
استفاده در ترکی آزربایجانی:
اردم توپلومون اَن اونملی بیچیملریندن بیریدیر.
فرهنگ یکی از مهم ترین اشکال جامعه است.

فرهنگ کردی میباشد
حالا نمیدونم فارسها و ترکها بدون هیچ معنی خاصی از ان برای خود توهم پردازی میکنند
فر یا فره یعنی فزونی و زیادی
هنگ یعنی زنبورعسل اشاره به عموم جمعیت ( زنبور به جمعیت تشبیه شده است )
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ یعنی چیزی که اکثر جمعیت در قالب یکسری مقررات دارند که همان مقررات کندو و کلونی میباشد در اینجا کلونی به جامعه تشبیه شده است
جالبش اینحاست سرهنگ هم کردی میباشد و معنی ملکه ی زنبوران و ریس کلونی را میدهد در اینجا هم کلونی به ارتش تشبیه شده است که شامل یک مقرررات منظم با یک فرمانده میباشد
به این میگن ریشه یابی نه اون گفته های بی سر و ته که هیچ ارتباطی با هم ندارد
از زبان های دیگر استفاده میکنید اشکالی ندارد حداقل جعل نکنید
یک نفر هم بالا به فروغ ایزدی اشاره کرده بود که باید بگم ان فره ایزدی هست که باز کاملا یک کلمه کردی میباشد

از نظر باستان شناسی کلمات فرهنگ از دو کلمه " فر هنگ " درست شده است
فر = پر = بالا
هنگ = انگ = فکر
فرهنگ = فکر بالا
یعنی جامعه ای دارای فرهنگ هست که مردمانش فکر بالایی داشته باشند
فرهنگ یک واژه اصیل پارسی است چون ترکی می شود کورتش در عربی می شود. ثقافة این واژه یکی واژه اصیل پارسی است.
آنچه آدمی با تحلیل و تفکر خود بعنوان حقایق دنیا برداشت میکند و آنرا باور میکند و طبق آن با خودش و دیگران رفتار و زندگی میکند فرهنگ او را تشکیل میدهد. هر چه برداشت و باورهای او اشتباه باشد فرهنگش پایینتر و هرچه باورهای او درست باشد فرهنگش نیز بالاتر میرود.
فرهنگ
فرهنگ:آداب معاشرت با هم نوع خود
فر هنگ؛ فر با مفهوم آزادی فراوانی فرار رها بودن از قید و بندهای اسارت و اصطلاح پر کاربرد در زبان پارسی جمله فر ایمان ما ایمنی ما امنیت ما و هنگ از دلواژه هنگام فرصتی و زمانی برای آزادی و در غالب کلی هنگام
...
[مشاهده متن کامل]
رهایی هنگام آزادی هنگام فراوانی هنگامی برای فرار رو به پیشرفت و فرار از دو واژه فر و آر و آر با مفهوم گرما نور در دلواژه آریا آری آرتیان و آرتیان یعنی پاسبان گرما و نور. واژگانی بسیار زیبا با مفاهیمی بسیار زیباتر که چراغ راهند در طی نمودن مسیر تعالی و نمود یافتن در رفتارها و قبلتر از آن ایجادیک غالب زیبا در پندار و نهایتا زنجیره کلمات در گفتار

لغت فرهنگ، چون قبل از آشنایی ایرانیان با تمدن جدید اروپا در جایی استفاده نشده ( مثلا هیچ شاعری از این کلمه در شعرش قبل از حکومت صفویه استفاده نکرده ) ممکن است از فرنگ که در آن زمان برای اروپا به کار برده میشد گرفته شده باشد.
فرهنگ یکسری خورده رفتار است که در کنار هم فرهتگ یک جامعه رو نمایان میکند.
کارواژه ( فرهنگ ) ، ( فرهیختن ) بوده است:
واکاویِ واژه یِ ( فرهنگ ) :
1 - پیشوندِ ( فر )
2 - کارواژه ( هیختن ) که بُن کنونیِ آن، ( هَنج/هَنگ ) می باشد.
( هیختن ) همان ( هَنجیدن ) است ( بمانندِ گفتن و گوییدن ) که بواسطه یِ پیشوندها، کارواژگانی با چمهای نو ساخته می شود بمانند: آهیختن/آهنجیدن ( آهنگیدن ) و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

کارواژه ( هیختن ) توانایی بالایی در بکارگیری پیشوندها دارد؛ برای نمونه می توان از کارواژگانی همچون:پیش ( آ ) هیختن، پس ( آ ) هیختن، در ( آ ) هیختن، سر ( آ ) هیختن ( برابر با واژه سرهنگ ) ، بر ( آ ) هیختن، هم ( آ ) هیختن و. . . بهره برد.
همچنین:فرهیخته، فرهیختار، فرهنجِش ( فرهنگِش ) ، فرهنجان ( فرهنگان ) و. . .

فرهنگ ( culture ) به مجموعه ی افکار و عقاید، آداب و رسوم، خط، زبان و سبک زندگی مردم گفته می شود.
به ترکی "اویغارلیق" میگویند.
فرهنگ همانطور که در پهلوی frahang بوده نشان می دهد که این کلمه با مصوت های �آ� نیز می تواند بیاید. فرهنگ از نظر من پاریانگ یا پاریان به معنی بسوز و نورافشانی کن هست. پارلاق به معنی درخشان و یانماق به معنی سوختن در زبان ترکیست. آیین زردشت را نیز مدنظر قرار بدین
فرهنگ به معنای قنات است ، ترکیبی از فر هنگ ، به معنای عمیق و بزرگ کاویدن کشیدن، هنگیختن. در سرزمینی با جغرافیای کویری ، فرهنگ همان در عمق کاویدن و از ان استخراج کردن است . مانند واژه ی فرهنگ در زبان انگلیسی "culture" که به معنای کشت و زرع است و زاده ی زبانی ست در جغرافیای کشت و زرع و حاصلخیز .
چیزی که امیدوارم جامعه خودمون اون خیلی افزایش بده. . .
دائره المعارف، قاموس، لغت نامه، مرجع، معجم، واژگان، واژه نامه، آداب دانی، ادب، تربیت، آموزش وپرورش، معارف، ادبیات، بینش، تمدن، خرد، دانش، علم، فرهیختگی، فضل، معرفت، معلومات

فرهنگ:آموزش و پرورش ، تربیت
ز فرهنگ و رایِ سیاوش بگو،
ز دیدار و گفتار و بالایِ او
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۱۸.
در جای دیگر می نویسد : ( ( فرهنگ در پهلوی فرَهنگ frahang بوده است. ستاک این واژه هنگ است، به معنی کشیدن که در هختن پهلوی با بن اکنون هنج و در " آهنجیدن" پارسی مانده است، نیز در " آهنگ"، به معنی خواست و قصد؛ به همان سان، در فرانسوی از �duquer که معنای نخستین آن کشیدن است، �ducation به معنی فرهنگ و آموزش برآمده است و در آلمانی erziehen ریخت پیشاوندی ziehen به معنی کشیدن، در معنی آموختن و فرهیخته و بفرهنگ گردانیدن به کار می رود. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( گرانمایه را نام هوشنگ بود
تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود ) )
( همان ص 246. )

فرهنگ از دو بخش تشکیل یافته: فر : یعنی شکوه و عظمت ، وقار، دانایی و زیرکی. هنگ : هنجیدن، تراوش، تراویدن. به عبارتی انسان با فرهنگ، شخصی است که در اثر تربیت روح همراه با رشد فکری و ذهنی، از وی شکوه و عظمت،
...
[مشاهده متن کامل]
وقار و دانایی و زیرکی به برون می تراود و انعکاس این نوع تربیت در رفتار و گفتار ش به عینه مشهود است. بنا به مثل مشهور : ( از کوزه همان تراود که در اوست! )

ادب زیاد در اجتماع
فرهنگ = فر هنگ
یعنی= نور ایزدی
کسی که صاحب فرهنگ است یعنی دارای نور ایزدی است که هم خود و زندگیش را روشن می کند و هم به زندگی دیگران و محیط اطرافش فروغ ایزدی می دهد. . .
That world is pershion and means you do some thing to in your country is tradition
واژه اَوِستایی: فَراثَنگ
فَر: فَرّه، خُرّه - فرا - مفهومی در اساطیر ایرانی است: فروغیِ ایزدی است که به دل هر که بتابد، از همگان برتری می یابد و از پرتو همین فروغ است که شخص به پادشاهی و بزرگی می رسد و در کمالاتِ نفسانی و روحانی کامل می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

جلو، بالا، بیرون، افزایش - شکوه، حِشمت، عظمت - مُجلل، پُر زرق و برق، پُر برکت - برجسته، ممتاز، نامی، سرشناس، سَرآمد، شاخص
هَنگ:ثَنگ، سنگ - سنجیدن، ارزیابی، برآورد -
کشیدن، بُردن، پیمودن، حمل کردن
مانند: سرهنگ!
معنی: سنجیدن شکوه و فّر آدمی، ارزیابی مَنش و شخصیت -
بیرون کشیدن یا بالا بردنِ استعدادها و لیاقت های درونی نهفته در نهاد و سرشتِ فرد و جامعه

فر هنگ کلمه ای رسا در زبان فارسی و حاکی از سطح بالای ایرانیان باستان داشته است . فرهنگ از دو واژه فر بمعنی جلو بالا و هنگ بمعنای کشیدن و پرتاب کردن است که از ترکیب انها کلمه فرهنگ بمعنی همه رفتارهایی که در وجود افراد برای بالابردن سطح انها نهادینه شده است که مرحله ای بالاتر از رسم و سنت است یعنی ممکن است رسم و سنتی باشد که بدلیل ماهیت بالابرنده خود مورد قبول جامعه شده و نهادینه شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

در مقابل در لغت لاتین ، فرهنگ برگرفته از cultureمی باشد که بمعنای همه اموری که برای نگهداری دام و گیاهان استفاده می شود.
تفاوت فرهنگی ایران و جهان از مطلب بالا نمایان است اما متولی فرهنگی ما از شبیخون فرهنگی سخن می گوید.

حسن امرائی با اختصاص فرهنگ به انسان معتقد است که انسان موجدی منطقی نیست بلکه موجودی فرهنگ است.
فرهنگ را حسن امرائی در کتاب مهندسی سیاست یک قانون و یک قرارداد نمی داند بلکه معتقد است که، فرهنگ فراتر از تمام ضابطه ها، موجودیت دارد که بسیاری از قوانین و حتی یک نظام سیاسی به خاطر پاسداشت آن به وجود می آید اما کلیت آن را نمی توان در قالب قانون گنجاند چون «فرهنگ اصالتا جوشش و کوشش بزرگمنشانهٔ فطرت انسانی، بی هرگونه
...
[مشاهده متن کامل]

مجموعه پیچیده ای است که در برگیرنده دانستنیها , اعتقادات , هنرها , اخلاقیات , قوانین , عادات وهرگونه توانایی دیگری است که بوسیله انسان بعنوان عضو جامعه کسب شده است.
در جامعه شناسی و انسان شناسی از فرهنگ تعاریف متعددی عنوان گردیده است . معروفترین و شاید جامع ترین تعریفی که از فرهنگ ارائه گردیده است , متعلق به ادوارد تایلر TYLOR است که در بالا ذکر شد.
...
[مشاهده متن کامل]

تعاریف دیگر فرهنگ
•رالف لینتون فرهنگ را ترکیبی از رفتار مکتب می داند که بوسیله اعضاء جامعه معینی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و میان افراد مشترک است .
•به نظر ادوارد ساپیر فرهنگ بعبارت از نظامی از رفتارها که جامعه بر افراد تحمیل می کند و در عین حال نظامی ارتباطی است که جامعه بین افراد بر قرار می کند.
با توجه به تعاریف فوق بطور کلی می توان فرهنگ را میراث اجتماعی انسان دانست که او را از سایر حیوانات متمایز می سازد. این وجوه تمایز را که منحصر به انسان است می توان مبتنی بر چهار ویژگی بشرح زیر دانست :
•تفکر و قدرت یادگیری
•تکلم
•تکنولوژی
•اجتماعی بودن ( زندگی گروهی )
بعضی از صفات فوق را می توان در حد بسیار ضعیفی در حیوانات نیز مشاهده نمود که آنها را در حقیقت اعمال و حرکات غریزی باید تلقی نمود و نه ویژگیهای فرهنگی مثل غریزه مادری , لانه سازی و. . .
فرهنگ انسانی بر عکس در بسیاری از موارد بر غرایز بشری لگام می زند و بهمین دلیل چنانچه فرهنگ انسانی را از انسان بگیرند تمایزی بین انسان و حیوان بجای نمی ماند.
فرهنگی شدن
فرهنگی شدن در حقیقت هماهنگی و انطباق فرد با کلیه شرایط و خصوصیات فرهنگی است و معمولاً به دو صورت ممکن است واقع شود. اول بصورت طبیعی و تدریجی که همان رشد افراد در داخل شرایط فرهنگی خاص است . دوم بصورت تلاقی دو فرهنگ که بطرق مختلف ممکن است صورت گیرد . فرهنگ در برگیرنده تمام چیزهایی است که ما از مردم دیگر می آموزیم و تقریباً اعمال انسان مستقیم و یا غیر مستقیم از فرهنگ ناشی می شود و تحت نفوذ آن است . برای روشن شدن مطلب یکی از اعمال انسان را مثال می زنیم : غذا خوردن نیازی بدنی و بیولوژیک است , برای زنده ماندن باید تغذیه کرد ولی وقتی سئوال می شود چه باید خورد ؟ چگونه باید خورد؟ چه وقت باید خورد , نفوذ فرهنگ در اعمال انسانی نمودار می گردد. برآوردن نیازهای غریزی در انسان با مجموعه ای از رفتارهای پیچیده همراه است و این رفتارها را فرهنگ هر جامعه ای شکل می دهد . در مورد برآوردن نیاز تغذیه در جوامع مختلف اشکال گوناگونی دیده می شود و محدودیت ها , مقررات , قواعد و رسومی هست که افراد هر جامعه را تحت نفوذ می گیرند که مثلاً چه باید خورد و از خوردن چه چیز باید پرهیز کرد. فرهنگ بین افراد مشترک است . هر فردی خصوصیاتی منحصر به فرد دارد که ویژه است و دیگران را از آن بهره ای نیست . این گونه خصوصیات جزو فرهنگ بشمار نمی رود مگر آنکه بوسیله افراد دیگر یاد گرفته شود و بصورت رسوم و عادات گروهی در آید و دیگران در انجام آن شرکت کنند. از طرف دیگر فرهنگ گرد آورده جمع است , ذخیره دانش انسانی از طریق نسلهای متمادی فراهم شده است که از نسلی به نسل دیگر منتقل می گردد. و بهمین دلیل غالباً هر اختراعی بر اساس زمینه عینی گذشته که حاصل کوششهای جمعی انسان است متکی می باشد.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس