فرو گذاردن

لغت نامه دهخدا

فروگذاردن. [ ف ُ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) بزمین گذاشتن و رها کردن. از توجه خود دور داشتن چیزی را و نپرداختن بدان :
هر روز نو عتابی و دیگر بهانه ای
ناخوش بود عتاب زمانی فروگذار.
فرخی.
اگر کوشش فروگذارد در خون خویش سعی کرده باشد. ( کلیله و دمنه ). || آویختن پرده و جز آن را : اگر پرده فروگذارند بازنگردد. ( قصص الانبیاء ). || از یاد بردن و نادیده گرفتن : خداوند کریم است مرا فرونگذارد. ( تاریخ بیهقی ). گمان نبرم که... جانب مرا فروگذارد. ( کلیله و دمنه ). رجوع به فروگذار و فروگذار کردن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - ترک کردن از دست دادن ۲ - مضایقه کردن کوتاهی کردن .

فرهنگ معین

( ~ . گُ دَ ) (مص م . ) ۱ - ترک کردن ، رها کردن . ۲ - اِهمال کردن ، کوتاهی کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس